۱-
جنگ کوچه وخیابان را آسفالت می کند
شعربه یتیم خانه می رود
کتابها نیزبه زباله خانه ها..!!
۲-
تانکها سلام می کنند
آب جوی و رودخانه ها
جاری ازخون..!!
۳-
گلوله ی توپ سرفه می کند
دل انسان ترس می کارد..!!
۴-
آئینه درآشغالدانی.تهی ازدیدن
کیف دستی دختران کرولال..!!
۵-
آسمان دود راقورت می دهد
زمین نفس زدن نا بینا..!!
۶-
تفنگها برروی باغ سوت می کشند
نونهال ودرختها معلول..!!
۷-
باران ازروی کینه می بارد
چترم ازخنده
نعره زد..!!
۸-
زنی با عبای خودرا پوشاند
بارش حرفهای آفتاب مریض..!!
۹-
گلدانی تب گرفت
گل می رود روی لوچ تابوت..!!
۱۰-
دیکتاتوری سردرد می گیرد
پایه های صندلی تکان می خورد..!!
۱۱-
آب حدسه می زند.جوی کفش
«در»به پاهای رودخانه می کند..!!
۱۲-
«در»یاغی شده است
کلیدبه جیب«باد»رفته..!!
۱۳-
آئینه ای درزگرفت
غریو دختری
آشفته کند به گریه..!!
۱۴-
شب درکفش هایش
سفررا رویاند
خروس کیفش را
ازخواب تکاند..!!
۱۵-
کوه سرش پراست از بلندی
سرانسان هم ازتنهایی..!!
۱۶-
خاک پراست ازجیک جیک قفس
آسمان بال آزادی..!!
۱۷-
دروغ ای به خودم می گویم
که می گویم: خوبم
این رافراموش کردم
که ساکن سرزمینی ام مریض حال…!!
۱۸-
برف که آفتاب رامی بوسد
کتاب باران را به چاپ می رساند
آن کتاب نیز..
خواننده اش باران است..!!
۱۹-
برای همیشه عطر
درجیب گلدان بخواب رفته
آن مصداق کسی است
که باغبان اش زن است..!!
۲۰-
جنگ برای همیشه
درخنده ی گل هست
صلح برای همیشه
در«رحم»تفنگ…!!
۲۱-
که سیل بادسهمگین می آید
گل باغچه مان
بدون هیچ حرف ای
خوابشان می برد..!!
۲۲-
عاشق هیچ چیزرانمی بیند
بغیراز:معشوق اش
رهگذرهیچ چیزرانمی بیند
بغیراز:دوراهه ای
شاعرهیچ چیزنمی بیند
بغیراز:سرزمینی ازتنهایی..!!
۲۳-
که سایه پیرمی شود
عصرعصایش می شود
که درخت پیرمی شود
تبرخیال اش..!!
۲۴-
خنده وگریه
هردوهمسایه ی پلی اند
که بررویش نوشته شده: زندگی..!!
۲۵-
بسیاری ازابرهاهستند که چکه نمی کنند
هی رفت وآمد می کنند
درخیال آسمان
خیلی ازگام ها هستندازطایفه ی ابرنیستند
که چه باران را دفن می کنند
درآسمان دل
۲۶-
ملاقاتم باتو
درختی است پرازبرگ
که تنهایم نیز می گذاری
تشنگی گام هایت
تابوت درختی است
جسدبرگ..!!
این هایکوها وشعرها را ازمجموعه شعر«ساکن سرزمینی ام/مریض خانه…»برگزیده ام
روژحلبچه یی(شاعرکرد)کردستان عراق- حلبچه