این هفته چه فیلمی ببینیم؟

  از هر هشت زن، یک نفر در طول زندگی خود به سرطان سینه (پستان) مبتلا می شود. با یک چنین آماری، فکر می کنم همه ما به نوعی با این بیماری برخورد داشته ایم.

شاید دوستی که مادرش مبتلا به این سرطان بوده، یا همسایه ای که در بخش شیمی درمانی کار می کند، یا فامیلی که مبتلا شده و حالا این بیماری را به تاریخچه پزشکی فامیلی اضافه کرده تا ما تا همیشه برای خودمان و دخترمان و دختران نسل های آینده مان نگران و دلواپس باشیم و یا حتی روزی یکی از ما با این واقعیت رو به رو می شویم که خودمان یکی از هشت نفر هستیم.

فیلم  Five مجموعه پنج فیلم کوتاه و به نوعی مرتبط با هم هستند که سعی دارد تاثیر احساسی این بیماری را بر زندگی زنان و خانواده شان به تصویر بکشد.

پوستر فیلم پنج

هر فیلم به اسم زنی است که به سرطان سینه مبتلا است.

در “شارلوت” زن جوانی را می بینیم در سال ۱۹۶۹ که در بستر مرگ است و اطرافیان اجازه نمی دهند دختر کوچکش ـ پرل ـ  او را ببیند بدون هیچ توضیحی. فقط می گویند مادرت بیمار است و اتاقش جای بچه ها نیست. همه فامیل در خانه جمع هستند و خبری از رادیو اکتیو و شیمی درمانی نیست، فقط دکتر و کشیش هستند که مرتب به اتاق رفت و آمد می کنند و در آخر به خانواده می گویند خودشان را آماده کنند.

در “مییا” با زنی آشنا می شویم که با پشت گوش انداختن چک آپ و آزمایش در سال های پیش، متوجه می شود که دچار سرطان سینه است از نوع بسیار پیشرفته و با تصور اینکه دارد می میرد، تصمیم هایی می گیرد که همه زندگی اش را تحت تاثیر قرار می دهد، مثل اینکه برای خودش مراسم ختم می گیرد چون دلش می خواهد بداند دوستانش بعد از مرگ درباره اش چه می گویند و متوجه می شود که خودش حرف های نگفته زیادی دارد که دلش می خواهد بزند. از طرفی شوهرش هم که توانایی کنار آمدن با بیماری اش را ندارد، قبل از اینکه ترکش کند می گوید: “روزی که دکتر گفت سرطان داری می خواستم بمیرم! ” و مییا با عصبانیت می گوید: “ولی این تو نیستی که داری میمیری! این منم! منم دلم می خواهد خودم را ترک کنم ولی نمی تونم چون سرطان درونم هست و نمی تونم بدنم را ترک کنم! راه دیگری هم ندارم، لابد مرگ هم برای همین مواقع است!”

در “شایان” با داستان زن بسیار جوان و زیبایی آشنا می شویم که رقصنده یک استریپ کلاب است و وقتی متوجه می شود که باید هر دو سینه اش را بردارند قبول نمی کند چون فکر می کند هویت و شغل و زندگی اش را از دست می دهد چرا که فکر می کند شوهرش فقط به خاطر سینه هایش است که دوستش دارد.

در “لی لی” باز هم زن جوان بسیار موفقی را می بینیم که زندگی تنهایی دارد و به مادر و خواهرش تا لحظه آخر چیزی از بیماری اش نگفته چون مادرش زنی خود مرکز است که هیچوقت به جز نیازهای خودش به شخص دیگری فکر نکرده ولی می بینیم که مادرش می خواهد در تمام مسیر با او باشد اگر لی لی اجازه بدهد. این قسمت نیم نگاهی هم دارد به ابتلا مردان به سرطان پستان که چون درصدش کمتر است، دیرتر هم شناسایی می شود و در نتیجه درمانش مشکل تر است.

آخرین قسمت، “پرل” است که دایره را کامل می کند. همان دختر کوچکی که در اولین فیلم مادرش بیمار بود و حلقه مشترک تمام قسمت های دیگر، چون پرل که حالا دکتر سرطان شناس موفقی است در تمام مجموعه های این فیلم، دکتر این زنان بوده و در آخرین داستان این فیلم، در آن طرف میز نشسته و می شنود که خودش به سرطان مبتلا شده و باید با بیماری ای مبارزه کند که مادرش را از او گرفت و البته اولین کاری که می کند این است که همه چیز را به دختر کوچکش توضیح دهد تا دخترش به سردرگمی و کمبودی که او در همه زندگی اسیرش بود، دچار نشود.

فیلم ممکن است که حرف تازه ای برای کسی که به این بیماری مبتلا بوده، نداشته باشد ولی به زیبایی نشان می دهد که داستان هیچ دو نفری که با این سرطان جنگیده اند یکی نیست و این خود مهمترین پیام است.

شاید با دیدن این فیلم زنی که شرایطی یکسان را تجربه کرده احساس کند که تنها نیست و هستند کسانی دیگر که وقتی بیشترین نیاز را به اطرافیانشان داشتند، آنها به جای حمایت، ترکشان کردند و یا حتی برعکس، جایی که انتظار همراهی نداشتند با موجی از حمایت و همدلی رو به رو شدند، یا شاید خانواده ای متوجه شوند که هیچ کودکی آنقدر کوچک نیست که نفهمد مادرش را دارد از دست می دهد، کسی به بچه های کوچک توضیح نمی دهد که چرا مادرشان از تخت بیرون نمی آید، چرا دیگر با آنها بازی نمی کند، چرا دیگر مو ندارد، چرا تمام مدت حالش بهم می خورد، چون فکر می کنند بچه ها نمی فهمند … اگر فقط قدرت درک کودکان را می دانستند …

بهترین پیام فیلم درصحنه پایانی است، جایی که کسانی که موفق شدند بیماری شان را شکست دهند کنار هم جمع شده اند و فیلم با این نوشته تمام می شود:

* آموختن از گذشته

* زندگی برای امروز

* امید برای فردا

 *مریم زوینی دانش آموخته رشته تغذیه است ولی کار او همواره ترجمه در حوزه ادبیات بوده و علاقه اش به ویژه به هنر سینماست. هفت کتاب از ترجمه های او تا به حال در ایران منتشر شده است.