این هفته چه فیلمی ببینیم؟

 شاید وقتی اسم فیلمی “Salmon Fishing in the Yemen”  باشد، به نظر برسد که با یک فیلم رمانتیک کمدی با سوژه ای همیشگی و کمی هم لوس مثل سایر فیلم هایی از این قبیل طرف باشیم. ولی واقعیت این است که اگر وقت تان را بگذارید و این فیلم راببینید، اصلا احساس نخواهید کرد که وقتتان را تلف کرده اید.

نمایی از فیلم

داستان از آن جا شروع می شود که یک نیمه شب، زنگ تلفن، سخنگوی دولت انگلستان را از خواب بیدار می کند تا به اطلاعش برسانند که انفجاری در افغانستان روی داده و او با دستپاچگی می گوید که باید قویا اعلام کنند که دولت انگلیس هیچ دستی در آن نداشته. فردای آن روز، خانم سخنگوی دولت به تمامی کارمندانش ماموریت می دهد تا داستانی درباره خاورمیانه پیدا کنند که ارتباطی با جنگ و خونریزی نداشته باشد. داستانی که بتوان بر اساس آن، به روابط صلح آمیز انگلستان و اعراب اشاره کنند و به این ترتیب تنها داستانی که پیدا می شود، پروژه ای است که شیخی اهل یمن دارد که می خواهد صید ماهی آزاد را به هموطنانش معرفی کند.

زن جوانی به نام هریت که نماینده ی شیخ یمنی است از دکتر آلفرد جونز که کارشناس شیلات دولت است، دعوت می کند تا هدایت پروژه را بر عهده بگیرد. پروژه این است که رودخانه ای در صحرای یمن بسازند و بعد ده هزار ماهی آزاد را از رودخانه های انگلستان به یمن منتقل کنند تا شیخ بتواند در آن جا ماهیگیری کند. طبیعتا دکتر جونز تمام پروژه را به مسخره می گیرد و می گوید به واقعیت پیوستن چنان طرحی فقط در تئوری ممکن است و امکان ندارد که بتوان در آب و هوای خشک و سوزان یمن رودخانه به وجود آورد، چه برسد به این که ماهی آزاد هم آنجا پرورش داد و تازه، اگر تمام اینها عملی شود و شیخ هم بخواهد به خاطر حال و هوس خودش، مقدار زیادی از ذخیره آب های زمین را هدر دهد، بیشتر از پنجاه میلیون پوند خرجش می شود. هریت با خوشرویی جواب می دهد که سدی ساخته شده و نیمی از کارها انجام شده و اگر آلفرد فکر می کند که در تئوری این کار امکان پذیر است، مخارجش مهم نیست.

نمایی از فیلم صید ماهی آزاد در یمن

آلفرد زیر بار نمی رود، ولی با فشاری که دولت روی او می گذارد، ناچار به همکاری با شیخ می شود. بر خلاف انتظار، شیخ یمنی شخصیتی نیست که آلفرد تصور می کرد. بله، پول هنگفتی دارد و رویایی غیر ممکن، ولی با این همه آرامش و منطقی عجیب را در وجودش می توان حس کرد. وقتی شیخ می گوید که برای تحقق طرحش ظاهرا باید منتظر معجزه ای از طرف خداوند بمانند، آلفرد جواب می دهد: “من مرد اعداد و ارقام هستم.”

شیخ از او می پرسد که اهل مذهب نیستی؟

و آلفرد خیلی محکم جواب می دهد که نه!

شیخ می گوید “ولی شما یک ماهیگیر هستید.” که آلفرد جواب می دهد “متوجه منظورتان نمی شوم.” و شیخ سئوال می کند “چند ساعت ماهگیری می کنید تا موفق شوید یک ماهی صید کنید؟” وقتی آلفرد در جواب می گوید “گاهی صد ها ساعت” شیخ با لبخندی آرام می پرسد “آیا برای کسی که اهل اعداد و ارقام است، این همه ساعت را گذراندن، استفاده بهینه ای از وقت است؟ ولی شما با اصرار و با توجه به این که احتمال موفقیت بسیار کم است، به امید این که به هدف برسید به کارتان ادامه می دهید. چرا؟ چون شما مردی هستید که به کارتان ایمان دارید و در نهایت به خاطر ایمان و پشتکارتان پاداش می گیرد .”

آلفرد اصرار می کند که مذهب و ماهیگیری هیچ ربطی به هم ندارند. و شیخ هم با کمال احترام می گوید که موافق نیست ولی با این حال از آلفرد می خواهد که درباره پیشنهادش خوب فکر کند چون اگر به پروژه ایمان نداشته باشد، نمی تواند کمکی برای آن ها باشد.

 در نهایت آلفرد به تیم شان ملحق می شود. در کنار این پروژه، زندگی خصوصی هر کدام و مشکلات شان را هم شاهد هستیم و بعد هم متوجه می شویم که در واقع این عشق شیخ به ماهیگیری نبوده که می خواسته چنان پروژه غیرممکنی را به حقیقت برساند، بلکه هدفش معرفی صنعتی جدید و درآمدزایی برای هموطنانش بوده، چیزی که گروهک های شبه نظامی یمنی حاضر به قبولش نبودند. به چشم آن ها، تنها کاری که که شیخ موفق به انجامش شده بود آوردن بیگانگان به وطنشان بود و به همان دلیل تصمیم به ترور شیخ می گیرند …

فیلم خیلی خوب و سرگرم کننده ای است  و فکر می کنم از دیدنش لذت ببرید. جالب بود که در فیلم به تلاش دولت انگلستان برای برقراری روابط صلح آمیز با اعراب اشاره می شد برای این که به طرزی تصادفی همان شبی که فیلم را دیدم، تمام روزش در فکر روابط بین ایرانیان و اعراب بودم. همه چیز هم از پستی در فیسبوک شروع شد. دیده اید که چطور به یک باره سوژه ای همه گیر می شود؟ آن روز هم سوژه، عکسی بود از زنی جوان و بسیار زیبا که توضیح داده شده بود که مجری اخبار شبکه ای فرانسوی است. زیر عکس این توضیح نوشته شده بود که: خانم فلانی که به عنوان زیباترین مجری دنیا شناخته شده در پاسخ به پرسش خبرنگار فرانسوی که چرا جواب رد به درخواست ازدواج شاهزاده های عرب داده گفته: من با این که فقط یک بار در سه سالگی همراه پدر و مادرم به ایران سفر کردم ولی خود را فرزند کوروش و از نسل پاک آریایی می دانم و فرزندانم نیز باید آریایی باشند … بعد هم زیر این توضیح نوشته شده بود “درود بر شرف و غیرتت دختر”

سرم سوت کشید. چه جوری یک نفر می تونه بشینه و این همه دروغ ببافه و از اون بدتر، دو هزار و پانصد و چهارده نفر هم نوشته اش را “like” کنند و ششصد و شصت و سه نفر هم آن را برای بقیه “share” کنند! عده ای زیر عکس نوشته اند که این ها همه دروغ است و لابد البته بهشان جواب داده شده که عرق ملی ندارند!  فقط چند کلیک لازم بود تا ثابت کند متولد فرانسه است با نام و فامیلی فرانسوی که هیچ کجا به ریشه ای ایرانی اشاره نشده. نه فقط تمام آن نوشته دروغ محض بوده بلکه قسمت خنده دارش این بود که این خانم شوهری مراکشی/ فرانسوی دارد به اسم جمال دبوز (با تشدید!). شوهری عرب. با این حساب، نمی دانم برنامه خانم برای تولید نسل پاک آریایی به کجا می رسد.

تمام روز مشغول فکرکردن و حرص خوردن بودم و بی نتیجه سعی می کردم که بی غرضانه فکر کنم ببینم دلیل این کینه و نژاد پرستی ما نسبت به عرب ها و شعارهای ما از نسل پاک آریایی هستیم و عرب ها بدوی و سوسمارخور هستند، ریشه در چه چیزی دارد. (خصومت های سیاسی و موضوع خلیج فارس به کنار). تازه مشکل ما فقط با عرب ها نیست. با ترک ها و افغان ها هم کم مشکل نداریم. رفتاری که با آن ها داریم شرم آور و نژادپرستانه است ولی ناراحت می شویم وقتی غربی ها همان رفتار را با ما دارند. سرمان را بالا می گیریم و توضیح می دهیم که مبادا ما را با عرب ها اشتباه بگیرند. ما ایرانی هستیم. از نژاد آریا. ولی واقعیت این است که برای آن ها ایران و عراق در واقع یکی هستند. در خاورمیانه و همه مسلمان. حالا ما تا فردا توضیح بدهیم که ما ایرانی هستیم و آن ها عرب .

 برای تیم المپیک مان شتر قربانی می کنیم، آن وقت عرب ها را بیابان گرد می نامیم. دم از فرهنگ و تمدن پارسی می زنیم و بعد برای ترک ها جوک می سازیم و افغان ها را از پارک ها بیرون می کنیم ، بی آنکه فکر کنیم قرار است قبل از اهل هر جایی بودن، انسان باشیم.

* مریم زوینی دانش آموخته رشته تغذیه است ولی کار او همواره ترجمه در حوزه ادبیات بوده و علاقه اش به ویژه به هنر سینماست. هفت کتاب از ترجمه های او تا به حال در ایران منتشر شده است.