از خوانندگان
ایرانیان، در واقع بخش بزرگی از فعالان سیاسی و روزنامه نگاران برای فروپاشی نظام بعثی سوریه و سرنگونی بشار اسد شادی می کنند و هورا می کشند. فکر این دسته از ایرانیان این است که اگر نوبتی هم باشد، پس از بشار اسد نوبت سرنگونی به علی خامنه ای می رسد، اما آیا رها شدن از دست بشار اسد و یا هر دیکتاتور دیگری مانند علی خامنه ای نباید با شرط ها و میزان هایی انجام بگیرد؟
تجربه ی رها شدن از دست نظام شاهنشاهی و جایگزینی اش با حکومت ولایت فقیه نباید درسی برای ما ایرانیان شده باشد؟
آیا ریختن پول و اسلحه از سوی آل سعود، امیر قطر، آمریکا و حمایت لجستیکی ترکیه برای تشویق مبارزه ی مسلحانه سنی مذهب های سوری علیه بشار اسد می تواند یک جنبش آزادیخواهی باشد که به برقراری نظامی دمکراتیک در سوریه بینجامد؟
آیا آنچه در سوریه در حال انجام است بهار عربی است، یا عملکرد معکوس آل سعود و امیر قطر و آمریکا در یمن و بحرین و سوریه؟
خنده آور نیست که آل سعود و امیر قطر حکمرانان دو نظام قرون وسطایی خواهان آزادی و دموکراسی در سوریه باشند؟ آیا مخالفت با حکومت ولایت فقیه باعث چشم پوشی از واقعیت ها و خوش خیالی برای بعضی از ایرانیان نشده است؟
آنچه در سوریه در حال انجام است از جنس بهار عربی نیست. توده ی مردم در تونس، مصر، لیبی، یمن و بحرین یکپارچه علیه حکومت هایشان دست به شورش زدند. آنهایی که با مردم در این کشورها جنگیدند نیروهای دولتی و لمپن هایی بودند که با پشتیبانی حکومت به جان مردم افتادند. شهروندان در کشورهای نامبرده دست به جنگ با یکدیگر نزدند. جنبش و شورش مردم در این کشورها با تحریک دولت های خارجی صورت نگرفت. سنی مذهب های سوری با تحریک و پشتیبانی آل سعود و امیر قطر، آمریکا و ترکیه با حکومت بشار اسد و دیگر شهروندان به جنگ و ستیز افتاده اند. رویارویی سنی مذهب های سوری با نیروهای دولتی و دیگر شهروندان در واقع جنگ میان آل سعود، آمریکا و ترکیه با سوریه، ایران و حزب الله لبنان می باشد.
مردم سوریه بخشی ناخواسته و بخش دیگری با غفلت شان قربانیان جنگ استراتژیک این دو جبهه شده اند. باید به این تراژدی اضافه کرد و گفت، چنانکه جنبش سوری ها علیه بشار اسد در روزها و هفته های نخستین اش جنبشی برای آزادیخواهی بود، این جنبش اکنون توسط آل سعود، قطر، ترکیه و آمریکا از دست آنها ربوده شده است.
گفته شده است و خیلی ها هم باور کرده اند که پس از سرنگونی بشار اسد نوبت سرنگون کردن حکمرانان ایران و حزب الله لبنان می رسد. چنانکه چنین برنامه ای عملی هم باشد، به دست آوردنش به آن سادگی و روانی که بعضی با خوش خیالی آرزو می کنند، نخواهد بود.
آشکار است چنانکه بشار اسد و نیروهایش نتوانند هرچه زودتر یک رفت و روب تر و تمیز از شورشیان و مخالفان خود بکنند، سوریه با یک جنگ داخلی و درازمدت روبرو خواهد بود. گسترش جنگ داخلی و بزن و بکش گروه های سوری، مانند آنچه در عراق پس از سرنگونی صدام روی داد، آنهم بدون یک نیروی میانجی گر مانند نیروهای آمریکا در عراق برای سوریه و شهروندانش فاجعه آمیز خواهد بود. گسترش جنگ داخلی تبعاتی نیز برای همسایگان سوریه خواهد داشت.
اسرائیل هم اکنون اعلام کرده است در صورتی که القاعده در سوریه ریشه بدواند و پایه پیدا کند، به سوریه حمله خواهد کرد. ترکیه هم با وجود آن که تا به حال به خاک سوریه تجاوز کرده است، به تکرار اعلان می دارد به این دلیل و آن دلیل امکان فرستادن نیروهای نظامی اش به سوریه هست.
خلاصه آن که پایان داستان سوریه برخلاف ادعاها و هدف های نیروهای درگیر آشکار و روشن نمی باشد.
فروپاشی نظام کنونی سوریه یک شکست بزرگ و شاید هم غیرقابل جبران برای حکومت ولایت فقیه و با کمال تأسف برای ایرانی که اسیر این حکومت است، خواهد بود.
آمریکا، عربستان، کشورهای عرب خلیج فارس و ترکیه با کوتاه کردن دست ایران از سوریه، انتقام شکست شان در عراق پس از صدام را از ایران می گیرند. این شکست استراتژیک حکومت ولایت فقیه، احتمال پیامدهای ناگوار برای ایران خواهد داشت.
عراق متحد ایران به محاصره ترکیه، عربستان و حکومت جانشین بشار اسد درمی آید. حزب الله لبنان به محاصره ی سوریه و اسرائیل درخواهد آمد. ایران با از دست دادن متحد کنونی اش سوریه و تضعیف حزب الله لبنان توانایی هایی را که امروز برای مقابله و بازداشتن حمله اسرائیل به تأسیسات اتمی اش دارد، از دست خواهد داد. در حال حاضر ایران از راه عراق به سوریه و لبنان قادر است در کنار مرز اسرائیل با آن کشور به مقابله بپردازد. با سرنگونی بشار اسد ایران این قابلیت دفاعی در برابر اسرائیل را از دست می دهد. از دست دادن این قابلیت دفاعی، احتمال حمله ی اسرائیل به تأسیسات اتمی ایران را افزایش خواهد داد.
هوراکشان ایرانی برای سرنگونی بشار اسد بایستی توجه داشته باشند که اسرائیل برای حمله به تأسیسات اتمی ایران منتظر اجازه از آمریکا نمی باشد. اسرائیلی ها، هرگاه زمان حمله به تأسیسات اتمی ایران را مناسب ببینند، بی درنگ دست به حمله خواهند زد و هنگامی که هواپیماها و موشک های اسرائیل در هوا و در راه ایران می باشند، مقام های اسرائیلی کاخ سفید را از تصمیم خود مطلع خواهند کرد.
حمله های ناگهانی اسرائیل به مصر در ۱۹۶۷، به لبنان در ۱۹۸۲ و به تأسیسات اتمی عراق در دهه ی ۱۹۹۰ بدون مشورت با آمریکا و بدون آگاهی آمریکا انجام گرفتند. این که مقام های آمریکایی از رئیس جمهورها گرفته تا دست اندرکاران وزارتخانه های امور خارجه و دفاع به تکرار اظهار می دارند”اسرائیل حق دفاع از خود را دارد” بدون دلیل نیست. یکی از دلایل لوس کردن و چسباندن خود به اسرائیل برای گرفتن رأی کلیمی های آمریکایی است. دلیل دیگر این که دولتمردان آمریکا به خاطر حمایت بی چون و چرای کشورشان از اسرائیل با این گفته دست پیش می گیرند تا از خجالت شان در برابر جامعه جهانی برای عمل های خلاف عرف و قوانین بین المللی اسرائیل جلوگیری نمایند. مردم جهان با گفته های کلیشه ای دولتمردان آمریکایی پس از هر جنایتکاری اسرائیل، گفته هایی چون “اسرائیل کشوری مستقل است” یا “اسرائیل مانند هر کشوری مسئول سیاست های خود می باشد”، آشنا هستند.
دستگاه اجرایی آمریکا حتی هنگامی که رئیس جمهورش مانند بوش پدر و وزیر خارجه اش جیمز بیکر دلخوشی از سیاست های اسرائیل ندارند، به خاطر پشتیبانی همیشگی نمایندگان مجلس شورا و سنای آمریکا از اسرائیل، کاری از دستشان آن طور که باید و شاید برنمی آید.
شکست بوش پدر از کلینتون را عده ای به خاطر مقاومت او در برابر برخی از سیاست های اسرائیل به ویژه خانه سازی در فلسطین شرقی می دانند. لابی اسرائیل به نمایندگان کنگره آمریکا نشان داده است که در صورت مخالفت با خواست های اسرائیل، فرد دیگری را جانشین آنها خواهد کرد. این که اسرائیل تاکنون دست به یک حمله ناگهانی به تأسیسات اتمی ایران نزده است، همان گونه که افراد و سازمان های سیاسی ـ آکادمیک آمریکایی بارها اظهار داشته اند، اسرائیل ترجیح می دهد که آمریکا با بمباران کردن تأسیسات اتمی ایران بلاگردان آن ها بشود. دلیل دیگر عدم حمله ی اسرائیل، خطرها و تلفات انسانی است که حمله ی موشکی ایران و بویژه حزب الله لبنان می تواند برای اسرائیل داشته باشد.
بهار عربی گل های گوناگونی به بار آورده است. در تونس شهروندان با انتخاب حزبی که شباهت هایی با نهضت آزادی ایران دارد، به نظر می آید به نظامی مردمی دست یافته باشند. در لیبی شهروندان با پشتیبانی نظامی آمریکا و اروپا از شر قذافی رها شدند. تکنوکرات های لیبی که از درس خوانده های آمریکا و اروپا هستند با مربی گری کشورهای غربی و رأی مردم حکومت در این کشور را در دست دارند. در مصر با وجود آن که جوانان درس خوانده و دموکرات جنبش و شورش علیه مبارک را به راه انداختند، اسلامی ها و سلفی ها در انتخابات مجلس و رئیس جمهوری پیروزی به دست آوردند. حکمرانان اصلی در مصر هنوز نظامی ها هستند. مصر در انتظار تشکیل حکومتی شبیه به حکومت ژنرال های ترکیه است تا یک حکومت دمکراتیک و مردمی واقعی. جنبش های شهروندان یمن و بحرین علیه حکومت های عبدالله صالح و آل خلیفه با دخالت های آل سعود و قطر و آمریکا با شکست روبرو شده اند. در سوریه هم پس از پایان جنگ داخلی، چنان که آل سعود و امیر قطر، ترکیه و آمریکا موفق به سرنگونی بشار اسد شوند، انتظاری سوای پیدایش حکومتی اسلامی و وهابی زده نباید داشت. در واقع سالی که نکوست از بهارش پیداست.
سرنگونی بشار اسد با وضعی که به خاطر دخالت نیروهای خارجی پیش آمده است، نه تنها منجر به پیدایش آزادی و نظامی دمکراتیک در آن کشور نمی شود، بلکه همزمان، سرنگونی بشار اسد منجر به یک شکست استراتژیک در موضع دفاع ایران در برابر اسرائیل و آمریکا هم می شود.
موضعی بسیار هوشمندانه و سنجیده، به آقای حسن آقا میرزا برای این تحلیل ریشه ای و موشکافانه تبریک میگویم . براستی سرنوشت حکومت شاه باید آموزه گوش ما ایرانیان باشد.مهمتر از همه باید این نکته اساسی را به صورت مساله پیش روی افزود که، بهار در پس فصل سرد زمستان میاید و حضور بهارامری طبیعی مانند تابش خورشید است اما بهار فهم انسان امری طبیعی نیست که بیرون از اراده ما اتفاق بیافتد بلکه باید ملتی به توان تجارب اجتماعی خود و میزان تلاشهای اجتماعی که در عرصه های گوناگون تاریخی هزینه کرده است به آن دست یازد. اگر چه توانایی رشد و تحول، ویژگی هر انسانی است . اما نابرده رنج گنج میسر نمیشود. فهم امروز ایرانی، نتیجه ویژه بودن ایرانی نیست بلکه حاصل تلاشی متدوام و خستگی ناپذیر است. حاصل نهضت هایی است که برای رهایی خود برپا ساخت و در هم فروریخته شد ، از آن آموخت، نهضتی نو دیگر بر پا داشت تا به امروز خود دست یافت. متاسفانه ملت عرب به استثنا مصریها ( در برخی موارد) ، بقیه در فضای بسته، تاریک و در پوششهای نفوذناپذیر سنت های کهن باقی مانده اند هنوز آثار دعواهای عشیره ای و قبیله ای بر ذهن عرب نقش بسته است . لیبی و سوریه نشانه هایی از این مدعا هستند. متاسفانه ملت عرب کماکان در زمستان فکر و اندیشه به سر میبرد و سالیان بسیاری تا بهار فهم فاصله دارد !