از خوانندگان 

ابوالحسن خان قزوینی ملقب به اقبال السلطان و مشهور به اقبال آذر در سال ۱۲۴۶ به دنیا آمد (این تاریخ بر اساس برگزاری جشن سده اقبال، یکصدمین سال تولد استاد، که در سال ۱۳۴۶ در تبریز گرفته شد، است ولی در سایر نوشته ها تولد اقبال را ۱۲۴۶ ـ ۱۲۴۲ نوشته اند). پدرش ملا موسی خان معروف به موسی خان الوندی و مادرش عزت خانم نام داشت. استاد اقبال از کودکی صدای دلنشینی داشت و می گویند در روستای سرسبز الوند گردش می کرد و صدای بلبلان را تقلید می کرد.

استاد شهریار می گوید: ابوالحسن اقبال السلطان را بهترین خواننده معاصر ایران می دانم به دلیل این که اولاً احاطه کامل به ردیف و آواز ایرانی دارد و صدایش کاملاً رسا است. تاثیر صوت او از عجایب بود، هر کس می شنید میخکوب می شد. از نوابغ بود از او خواستند و گفتند اجازه بدهد بعد از مرگش حنجره اش را نگاه کنند و ببینند چه جور حنجره ای دارد چون محال است یک صدا هم زیر زیر باشد هم بم بم.(۱)

استاد اقبال گوشه ها و ردیف های موسیقی را نزد ملا جناب قزوینی فرا گرفت و در سال ۱۲۹۳ به همراه درویش خان، طاهرزاده و دوامی برای پر کردن صفحه به تفلیس سفر کرد و مورد استقبال مردم قرار گرفت. اقبال بعدها در تهران و آذربایجان کنسرت اجرا کرد و درآمد حاصله را که عاید وی شده بود صرف امور خیریه کرد. در زمان سکونت در تهران به عنوان مامور در رادیو در پخش موسیقی مشغول به کار شد. به دلیل تنگ چشمی و حسادت دیگران استقبال زیادی از او نشد. از شاگردان اصلی اقبال می توان از رضاقلی میرزا ظلّی و ملوک ضرّابی نام برد. هنگامی که مظفرالدین شاه به بستر بیماری افتاد، محمدعلی میرزا، ابوالحسن خان را به تهران آورد. او پس از چندی به تبریز مراجعه کرد و ضمن پیوستن به آزادی خواهان در کنار میرزا علی ثقهالاسلام و یارانش خدمات ارزنده ای به مشروطیت کرد. شرح خیلی کوتاهی از زندگی و فعالیت های هنری استاد اقبال آذر نوشته شد ولی آن چه یک هنرمند را به عنوان نمونه و قهرمان قلمداد می کند متعهد و جانبازی او در راه میهن است. شرح جانبازی و شهامت استاد اقبال آذر را به گونه ی فشرده در زیر می نویسم:

eghbal-azar

ابوالحسن اقبال آذر

جنگ جهانی دوم در اردیبهشت ماه ۱۳۲۴ به پایان رسید و دولت ایران طی یادداشتی به متفقین یادآور شد که با توجه به تعهدات خود می بایست خاک ایران را ترک کنند. انگلیس و آمریکا با این درخواست موافقت کردند ولی شوروی با توجه به سیاست های توسعه طلبانه خود حاضر به ترک خاک ایران نشد و در مدت کوتاهی توانست فرقه دمکرات آذربایجان را به سلاح های سبک و سنگین مجهز نموده و برنامه تجزیه خاک ایران را عملی نماید. در ۱۲ شهریور ماه ۱۳۲۴ فرقه دموکرات آذربایجان موجودیت خود را اعلام کرد و در پی آن با پشتیبانی ارتش شوروی ضمن حمله به کلانتری ها و پاسگاه ها و اشغال ادارات دولتی، نسبت به چاپ اسکناس و تغییر کتاب های درسی به ترکی اقدام نمودند؛ با ایجاد رعب و وحشت و اعدام چند نفر در ملاءعام تا اندازه ای توانسته بودند امنیت شهر را برقرار کنند ولی مردم غیور آذربایجان پیوسته آماده بودند ضربه سنگینی به خائنین مملکت وارد کنند و هر روز مردم به نحوی مخالفت های خود را نشان می دادند. یکی از این قهرمانان غیور آذربایجان زنده یاد ابوالحسن اقبال آذر خواننده ی مشهور ایران بود. در مجلس جشنی که با حضور سران فرقه دموکرات در ساختمان شهرداری تبریز برگزار شده بود؛ از استاد اقبال آذر می خواهند قطعاتی آواز به ترکی اجرا نماید. در مصاحبه می گوید “به من گفتند باید ترکی بخوانی چرا که ترک هستی، من پاسخ دادم من ایرانی هستم”. اقبال آذر برخلاف ترتیب دهندگان مراسم، در حضور سران فرقه و مقامات ارتش سرخ شوروی، ابیات زیر را از عارف قزوینی به فارسی خواند:

لباس مرگ بر اندام عالمی زیباست

چه شد که کوته و زشت این قبا به قامت ماست

چرا مجلس شورا نمی کند معلوم

که خانه، خانه غیر است یا که خانه ماست

ز حد گذشت تعدی کس نمی پرسد

حدود خانه بی خانمان ما به کجاست

خراب، مملکت از دست دزد خانگی است

ز دست غیر چه نالیم، هر چه هست از ماست

با این شعر، اقبال آذر اعضای فرقه دموکرات و سربازان شوروی را “غیر” و بیگانه می داند که خانه “وطن” را اشغال کرده اند. این اقدام استاد اقبال آذر موجب دگرگون شدن جو حاکم بر جشن می گردد و خشم سران فرقه را برمی انگیزد به طوری که دستور دستگیری وی را صادر می کنند اما اقبال آذر به مدد فداکاری عده ای از یاران خود موفق به نجات جان خود می شود.

استاد علی میرفطروس در پیش گفتار کتاب “تاریخ در ادبیات” خود می نویسد:”شعر در ایران به عنوان(۲) وجدان بیدار ملی و فرهنگی ما عمل کرده و به همین جهت سند ارزشمندی است که بر اساس آن می توان حیات فرهنگی و هستی فلسفی، اخلاقی و انسانی ملت ما را باز شناخت به عبارت دیگر: در درون شعر فارسی، تاریخ ایران نفس می کشد” و همین دلیل زنده یاد استاد شهریار این واقعه تاریخی را در ابیات زیر در دیوان خود جاویدان ساخت و نشان داد که او نیز چون اقبال تا چه حد به میهن اش ایران عشق می ورزد:(۳)

یاد آن شب کن که او از بهر ایران عزیز

صیحه زد با نفس کاین جا سر بده، ترکی مخوان

شعر عارف خواند و گفت ای مجلس شورا بگو

خانه از غیر است یا زین ملت بی خانمان

وآنگه آتش زد به جان خلق و با شیون گریست

ثبت شد آن گریه در تاریخ آذربایجان

غیرت قفقازیان با خدا هم کار کرد

تا حریف شیردل جانی به در برد از میان

ترکی ما بس عزیز است و زبان مادری

لیک اگر ایران نگوید لال باد از وی زبان

مرد آن باشد که حق گوید چو باطل رخنه کرد

هم بایستد بر سر پیمان حق تا پای جان

یادشان گرامی باد!

منابع و مأخذ:

(۱)ـ گفتگو با شهریار،: جمشید علیزاده

(۲)ـ تاریخ در ادبیات،: علی میرفطروس

(۳)ـ دیوان شهریار، جلد اول

ویکیپدیا