سرور

مدتی است که بحث و گفت وگو در مورد ممنوعیت پوشش برقع(Face veil) سرتیتر اینترنتی و نشریه های بیشتر کشورهای اروپایی و آمریکایی شده است. در تعدادی از کشورهای اروپایی این پوشش (نقاب) در مکان های دولتی، آموزشی، اداری و معابر و مجامع عمومی منع گردیده است. اخیراً هم زیر عنوان لایحه ی ۹۴ در پارلمان کبک به بحث گذاشته شده است و در مسیر تصویب آن در مجلس ایالتی کبک به طور قانونی خواهیم بود.

فرانسه پیشتاز و طراح و تدوین کننده ی این لایحه بیان می کند: نشانه های مذهبی در مجامع عمومی تبلیغ آشکار مذهب به شمار می رود و اقدامی خلاف قانون اساسی لائیک فرانسه است.(نیکلای سارکوزی)

منع پوشش نقاب (برقع) از منظر متفاوتی در محافل سیاسی، دولتی، فرهنگی و همچنین روشنفکری (مذهبی ـ غیرمذهبی) به چالش کشیده شده است. مخالفان این لایحه در فرانسه و دیگر کشورهای اروپایی هم کم نیستند و معتقدند ممنوعیت کامل خلاف آزادی های اجتماعی و مدنی در قانون اساسی فرانسه است ولی خاطرنشان می کنند که در زمینه های امنیتی و تشخیص هویت افراد این ممنوعیت را تایید می کنند. در میان جنبش زنان و فمینیست ها هم با نظرگاه های متفاوت و مختلفی هم در سطح آکادمیک و هم رسانه ای و فرهنگی روبرو هستیم. گرایشی آن را تائید و نمادی از نابرابری و تبعیض جنسی و تحقیر زنان می بیند و تجزیه و تحلیل اش می کند. گرایشی دیگر هم منع پوشش نقاب را زیر حمله به حقوق فردی افراد، فوبیای اسلامی و حق انتخاب آزاد به زیر سئوال برده و به نقد آن می پردازد.

پوشش نقاب(برقع) از منظر دینی (اسلامی) هم نحله های فکری متفاوتی را در بر می گیرد. در بین اکثر مسلمانان مدت زمان زیادی است که در مورد این مسئله اختلاف و بحث و گفت وگو و تبادل نظر جاری است. در بیشتر کشورهای اسلامی مورد پذیرش زنان نبوده و بعضی ها فقط مستحب می دانندش. یک زن مسلمان نقاب پوش معتقد است: نقاب(برقع) جزیی از اعتقادات مذهبی اوست و راهی برای نزدیک تر بودن بیشتر او به خداست و انتخاب شخصی اوست. دیگری معتقد است شیوه ای برای محافظت خود و جلوگیری از آزار و اذیت جنس مخالف در جامعه است، اما خیلی از زنان مسلمان هم باور به پوشش نقاب ندارند و معتقدند که هیچگونه تکلیف مذهبی و یا اجباری برای زنان در این مورد در قرآن نیامده. واقعیت این است که پوشش نقاب(برقع) در اقشار بسیار مذهبی افراطی و بنیادگرایان اسلامی رواج دارد و درصد بالایی از زنان مسلمان را در بر نمی گیرد و اقلیت کوچکی را در کشورهای اسلامی شامل می شود. پوشش ظاهری بدن زنان نقشی طبیعی و انتخابی در کشورهای اسلامی نبوده و نیست، بلکه نقشی فرهنگی، مذهبی و امروزه بیشتر شکل سیاسی هویتی و ایدئولوژیکی پیدا کرده است. ژورنالیست استرالیایی می نویسد: “متأسفانه، برقع برای زنان مسلمان تنها یک پوشش نیست، بلکه حربه ای در یک جنگ ایدئولوژیکی است که در آن حقوق و آزادی زنان در ریسک و خطر است.”

در بیشتر کشورهای اسلامی زن نه براساس هویت فردی اش و نه براساس هویت اجتماعی اش(شهروندی) تعریف می شود، بلکه براساس نوع وابستگی اش به مرد به عنوان مادر، همسر، خواهر تعریف می شود. اکثریت زنان برقع پوش که به کشورهای غربی آمده اند توسط همین پدران، شوهران و برادرانشان به این پوشش مجبور گشته اند و از کوچکی به آنان آموزش مذهبی داده شده است. در هیچ کدام از جوامع اسلامی و کشورهای مسلمان جامعه ای مدنی، آزاد همراه با دمکراسی را نمی بینید که زنانش حق شهروندی آزاد داشته باشند، حال چطور می توان حق انتخاب آزاد و فردی در پوشش نقاب را برای این زنان باور داشت؟

چگونه می توان باور داشت که نقاب این زنان بدون دخالت فرهنگ مذهبی پدرسالار ـ مردسالار بنیادگرایان اسلامی بوده است؟ چند نفر از این زنان را می شناسید که به صورت آزاد و خودمختار و تنها بدون سرپرستی شوهران و یا مردان خانواده به کشورهای غرب برای تحصیل، سرمایه گذاری و یا تخصص حرفه ای مهاجرت کرده اند؟

به عنوان زنی ایرانی در کشوری مسلمان که تجربه ی مرتجع ترین، ضدبشرترین و ضدزن ترین حکومت اسلامی را در کشورم داشته ام وقتی که از لحاظ احساسی و منطقی به مسئله ی پوشش نقاب و یا حجاب اجباری نگاه می کنم چیزی بجز تحقیر، نابرابری، تحمیل و تبعیض و خشونت افسارگسیخته علیه زنان نمی بینم. این روزها ضرب و شتم غیرانسانی زنان ایرانی را زیر طرح “عفاف عمومی” در ایران نظاره گر هستم. سیستم ضدزن ولایت فقیهی اسلامی به طور سیستماتیک حجاب اجباری را از مدارس دخترانه گرفته تا دانشگاه ها و محیط کاری و اماکن عمومی به زنان تحمیل کرده و بسیجیان و اوباشان دولتی را در خیابان ها به جرم بدحجابی به جان دختران و زنان شجاع ما انداخته و جامعه را برای زنان ناامن و خشونت زا ساخته است. آیا کسی می تواند مدعی باشد که زنان ایران زیر یوغ قوانین اسلامی حق انتخاب آزاد دارند؟ آیا زنان افغانستان از ترس بنیادگرایان اسلامی حق انتخاب آزاد پوشش خود را دارند؟ هم اکنون بنیادگرایان اسلامی عرصه را برای زنان در دیگر کشورهای مسلمان هر روز تنگ تر می کنند. به کشورهای تونس، سومالی، عربستان سعودی، پاکستان، جنوب لبنان و غیره نگاه کنید که چگونه قوانین ضدبشری را به نام خدا و اسلام گسترش داده و در جهت جایگزینی بر قوانین عرفی آن کشورها پیش می روند و اولین قربانیان این تغییر و تحمیل زنان هستند.

هموطن گرامی همین چند سال پیش بود که می خواستند قوانین شریعه اسلامی را هم زیر عنوان “نسبیت فرهنگی” و زیر نفوذ امامان مساجد و مردان مسلمان بنیادگرای اسلامی در تورنتو به زنان مهاجر مسلمان تحمیل و به مورد اجرا گذارند که خوشبختانه به کوشش زنان و مردان آگاه و روشنگر جامعه ی تورنتو تصویب نشد، حال نوبت مسئله ی پوشش نقاب زنان (برقع) شده که بنیادگرایان اسلامی از آن حربه ای ساخته اند برای مبارزه ی هویتی، ایدئولوژیکی خود علیه غرب و از زنان هم در این مورد استفاده ی ابزاری و کنترلی می کنند.

از نگاهی دیگر من نمی دانم چرا وقتی که این مسئله (ممنوعیت پوشش برقع) تقریبا در سراسر رسانه های کشورهای غربی و شرقی انعکاس وسیعی داشته کمتر مورد چالش، تحلیل و قلمزنی رسانه ها و سایت های اینترنتی روشنفکران دینی و غیردینی و فعالان زن ایرانی قرار گرفته؟

این سکوت و مصلحت اندیشی در شرایط کنونی برای چیست؟ شاید تصور شود اگر موافق این مسئله قلم زنند (ممنوعیت پوشش برقع) ممکن است در کنار قدرتها، انگ راسیسم اسلام فوبیا و ضد حق آزادی انتخاب پوشش زنان را بخورند و یا اگر مخالف ممنوعیت پوشش برقع باشند در کنار بنیادگرایان اسلامی و مذهبیون کشورهای غربی قرار گیرند!

قصد من در این نوشتار گشایش دریچه ای ست در باب گفتمان سیاسی، فرهنگی و بحث و جدل هم از دید موافقان و هم منتقدان در این مورد (ممنوعیت پوشش نقاب) در سطح رسانه ای فرهنگی کامیونیتی مان باز شود و چشم اندازهای مختلف در سطح جنبش زنان ـ  دیدگاه های دینی و غیر دینی ـ مطرح و باب گفت و گو باز شود، چرا که معتقدم در پروسه گفت و شنیدست که فرهنگ مدارا و تامل در میانمان نهادینه خواهد شد.