سی و دومین جشنواره جهانی مونتریال که با فیلم فرانسوی “پاریس ۳۶” پنجشنبه ۲۱ اگوست گشایش یافت، سرانجام دوشنبه شب اول سپتامبر با اهدای جوایز برندگان به کار خود خاتمه داد.
جایزه اول و طلایی بهترین کارگردانی اولین فیلم، به آرش ریاحی و فیلم دیدنی “یک لحظه آزادی” تعلق گرفت. دیگر برندگان جشنواره سی و دوم مونتریال عبارتند از:
جایزه بزرگ جشنواره به فیلم ژاپنی “کوچ” به کارگردانی “یوجیرو تاکیتا” رسید. این فیلم داستان زندگی یک نوازنده ویولن سل است که بر اثر بیکاری شهر توکیو را ترک می کند و به زادگاه خویش برمی گردد و در آنجا به عنوان مامور کفن و دفن مشغول به کار می شود.
علاوه بر آن هیات داوران بخش فیلم های بلند جشنواره ی امسال که ریاست آن به عهده ی “مارک رایدل” کارگردان آمریکایی بود، جایزه بزرگ ویژه هیات داوران را به “ضرورت های زندگی” اثر “بنوا پیلان” از کانادا اهدا کرد. ضرورت های زندگی داستان مرد اسکیمویی ست که به هنگام معاینه در یک کشتی که حکم بیمارستان سیار را دارد متوجه می شود سل گرفته است. داستان در کبک دهه ۵۰ رخ می دهد و مسئولان بیمارستان دریایی مرد را از خانواده اش جدا می کنند و به بیمارستانی در کبک می برند. او که طاقت دوری از خانواده و طبیعت محل زندگی خود را ندارد، می کوشد از بیمارستان بگریزد، اما موفق نمی شود. سرانجام توسط پرستار بیمارستان با کودک اسکیموی دیگری آشنا می شود که هم زبان او را می داند و هم زبان دکترها و پرستارها و دیگران را. سرانجام مرد اسکیمو بهبود می یابد، اما کودک همزبان او قربانی سل می شود. “ضرورت های زندگی” از فیلم های دیدنی جشنواره امسال مونتریال بود. این فیلم برگزیده تماشاگران هم شد.
فیلم “تور” به کارگردانی “گوران مارکوویچ” که تولید مشترک صربستان و بوسنی هرزگوین بود، جایزه ی بهترین کارگردانی را برد و علاوه بر آن جایزه ی “فیپرشی” نیز به گوران و فیلم او رسید.
یکی دیگر از فیلم های خوب جشنواره ی امسال مونتریال فیلم “ابداع سوسیس با طعم کاری” از آلمان بود. کارگردان فیلم خانم “اولا واگنر” بود و خانم “باربارا ساکووا” هم نقش اصلی فیلم را بازی می کرد. خانم ساکووا جایزه بهترین بازیگر زن را از آن خود کرد. داستان فیلم محور زنی میانسال دور می زند که در دکه ای سوسیس با کاری می فروشد و شوهرش او را ترک کرده است. سربازی که از جبهه جنگ گریزان بوداست، روزی به خانه او پناه می آورد و میان این دو رابطه عاطفی زیبایی شکل می گیرد.
جایزه بهترین بازیگر مرد هم به “اری کانت” از فیلم “سفر تئو” به کارگردانی “والتر دونر” از مکزیک رسید.
“جایزه ی بهترین فیلمنامه مشترکا به “ژاوی پوئیلا” و “جیز زگیل” برای فیلم اسپانیایی “به فرول گوتمان خوش آمدید” و “ریوچی کیمیزو کا” و “ساتوشی سوزوکی” برای فیلم “هیچکس مواظب من نیست” از ژاپن رسید.
فیلم “گرگ” محصول مشترک سوئد، نروژ، فنلاند، به کارگردانی “دانیل آلفردسون” نیز جایزه بهترین دستاورد هنری جشنواره ی مونتریال را از آن خود کرد.
تهیه کننده ی “تونی کریتس”، “آلن لد جونز” نیز جایزه ویژه سی و دومین جشنواره مونتریال را به تونی کرتیس و “ایزابل هوپر” رساند.
در همین شماره شهروند شما نقد همکارم شهرام تابع محمدی را در پیوند با جشنواره جهانی امسال مونتریال خواهید خواند. من هم سر آن داشتم که به فیلمهای ایرانی و یا به فیلمهای ایرانیان در جشنواره نگاه کنم؛ به آواز گنجشک های مجیدی و یک لحظه آزادی اما شهرام نگاه کرده است. در مورد آواز گنجشک ها به همان نگاه شهرام اکتفا می کنم، اما دلم می خواهد منظر خودم را از “یک لحظه آزادی” بنویسم.
نگاه به “یک لحظه آزادی” را با این خبر خوش شروع می کنم که فیلم جایزه طلایی اولین کار یک کارگردان را در جشنواره مونتریال از آن خود کرد.
من در یکی از نمایش های صبحگاهی آخر هفته فیلم را دیدم. در ساعاتی که معمولا جمعیت زیادی را در سالن ها نمی بینیم. جماعت خوبی آمده بودند، اما فیلم پس از این نمایش بود که نقل هر محفل شد. به هنگام خروج از سینما مسعود رئوف کارگردان ایرانی ساکن مونتریال و آرش ریاحی کارگردان یک لحظه آزادی را دیدم. با مسعود حال و احوال کردم و به ریاحی گفتم که فیلمش خیلی خوب بود. بعد از آن به هر که رسیدم توصیه کردم “یک لحظه آزادی” را ببیند. از جمله همکارم بابک سالاری فیلم را دید و اظهار علاقه کرد با کارگردان آن گفت وگو کند. این گفت وگو انجام گرفته و به زودی در شهروند منتشر خواهد شد.
اما چرا فیلم “یک لحظه آزادی” این همه تاثیرگذار و موفق بود. تاثیرگذار است برای اینکه به زبان سینما به یکی از تلخ ترین دوره های تبعید ایرانیان پرداخته است.
موفق است زیرا با کارگردانی هوشمندانه ی آرش ریاحی فیلم قربانی موضوع دردناک گریز پناهندگان و مصیبت های همراه این گریز نمی شود. برای مثال ریاحی به زیبایی از بچه ها بازی می گیرد و همانطور که همکارم شهرام محمدی گفته است دو سه قصه را همزمان پیش می برد.
فیلم با صحنه ای از تیرباران چند زن و مرد ایرانی شروع می شود، و بعد با قصه ی بچه ها، و یکی دو خانواده ی دیگر پی گرفته می شود. فیلم را باید دید. فکر می کنم پس از “مهمانان هتل آستوریاس” علامه زاده، یک کارگردان ایرانی تبار دیگر توانسته است موضوع زخم همچنان موجود تبعید و پناهندگی را به زبان سینمای امروز روایت کند. ریاحی رفتار خشن پلیس ترکیه و ماموران رژیم تهران با پناهندگان را خوب دیده و تصویر کرده است. با توجه به نگاه همکارم شهرام به فیلم و گفت وگوی بابک سالاری همکار دیگرم از پرداختن بیشتر به “یک لحظه آزادی” صرف نظر می کنم. اما نمی توانم شادی خویش را از سرانجام موفقیت آمیز فیلم کارگردان ایرانی تبعیدی پنهان کنم. به آرش ریاحی، بهی جنتی عطایی و دیگر همکارانشان در فیلم برای این موفقیت تبریک می گویم. به امید آنکه هر چه زودتر گفت و گوی خواندنی بابک با آرش را در شهروند تقدیمتان کنیم.
فیلم دیدنی دیگر ایرانی جشنواره امسال مونتریال “آرام باش و تا ۷ بشمار” بود. فیلم به زبان محلی بندرعباسی و با بازیهای دلنشین بچه های همانجا و یکی دو تن از مرکز، چهار روز از زندگی بندریهای دچار مصیبت قاچاق و عواقب تلخ آن را نشان می دهد. رامتین لوافی پور با بیانی لطیف از زندگی پر شرنگ بندریهای کناره ی خلیج فارس و دریای عمان روایتی سینمایی به دست می دهد. آرام باش و تا هفت بشمار از حضور کارگردان جوان و با استعداد دیگری در سینمای امروز ایران خبر دارد. رامتین لوافی پور پیش از این چند فیلم کوتاه ساخته است که عبارتند از: “هدرسه”، “یک، دو، سه، چهار”، “باد در خاموشی خاک” و “پشت آن تپه برفی”.
قصه ی “آرام باش و تا هفت بشمار” همان حکایت دریا و توفان و قاچاق و زندگی آویزان آدمهای بندر به باد و آب است. داستان رفتن بی برگشت پدر و پدر شدن کودک، که او سرنوشت گنگ پدر گم شده را قبول نمی کند و خود گرفتار همان توفان و گرداب می شود. پس از دونده ی امیر نادری “آرام باش و تا ۷ بشمار” یکی از موفق ترین فیلم هایی است که راوی زندگی تلخ و سخت ساحل نشینان کناره های خلیج فارس و دریای عمان است.
از فیلم های ایرانی دیگر جشنواره امسال مونتریال “هر شب تنهایی” رسول صدرعاملی بود. در این فیلم لیلا حاتمی و حامد بهداد بازی می کنند. لیلا حاتمی بازی زیبایی می کند و حامد بهداد توان همپایی با حضور حسی و صمیمی لیلا حاتمی را ندارد. قصه اما قصه ی خوبی است که گرفتار روایت های مزاحم و حواشی هر لحظه پیدا شونده می شود. در مجموع هر شب تنهایی اگر نه برای بیرون از ایران، اما برای ایران امروز فیلم خوبی است. نگاه درست صدرعاملی به روابط زناشویی و مردان و زنان در ایران یکی از حسن های فیلم است. فیلم بدون آن که ادعا کند نگاهی آموزشی دارد به روابط زن و شوهر. عدم توازن بازی بهداد و حاتمی به سیر طبیعی خط قصوی فیلم هم صدمه زده است.
با آن که قصد پرداختن به فیلم های غیرایرانی جشنواره را ندارم اما دلم نمی آید به دو فیلم اشاره نکنم. از دیدنی های امسال جشنواره “پاریس ۳۶” تازه ترین اثر “کریستف بارایته” است. این فیلم که جشنواره امسال با آن گشایش یافت، داستان سه نوازنده است که در حوالی سالهای ۱۹۳۶ در پاریس می کوشند تماشاخانه ای را که در آن تا چندی پیش کار می کردند، اشغال کنند. “به خاطر پدرم” اثر “درا ذهاوی” نیز از دیدنی های دیگر جشنواره امسال بود.
موفقیت “یک لحظه آزادی” را به آرش ریاحی و تمام ایرانیان شادباش می گویم.