شماره ۱۲۲۱ ـ پنجشنبه ۱۹ مارچ ۲۰۰۹
یکبار دگر نسیم نوروز وزید
دلها به هوای روز نو باز تپید
نوروز و بهار و بزم یاران خوش باد
در خاک وطن، نه در دیار تبعید
نوروز! خوش آمدی صفا آوردی
غمزخم فراق را دوا آوردی
همراه تو باز اشک ما نیز دمید
بویی مگر از میهن ما آوردی!
بر سفرهی هفت سین نشستن نیکوست
هم سنبل و سیب و دود ِ کُندر خوشبوست
افسوس که هر سفره کنارش خالی ست
از پاره دلی گمشده یا همدم و دوست
هر چند زمان بزم و نوش آمده است،
بلبل به خروش و گل به جوش آمده است،
با چند بهار، لالهی خفته به خاک ،
نوروز کبود و لاله پوش آمده است!
نوروز رسید و ما همان در دیروز
در رزم نه
بر دشمن شادی پیروز
این غُصه مرا کشت که دور از میهن
هر سال سر آمد و نیامد نوروز!
نوروز نُماد جاودان نوشدن است
تجدید جوانی جهان کهن است
زینها همه خوبتر که هر نو شدنش
باز آورِ نام پاک ایران من است
دلتنگ ز غربتیم و شادان باشیم
از آنکه درست عهد و پیمان باشیم
بادا که چو نوروز رسد دیگر بار
با سفرهی هفت سین در ایران باشیم