شهروند ۱۲۲۳ ـ پنجشنبه ۲ اپریل ۲۰۰۹

آقای کلود دورانِ عزیز

خوب می دانم که این روزها توجه شما باید با لبخند و سرخوشی معطوف حرفهایی شده باشد که در اطراف نام ارجمند شما سر زبانهاست. تقریبا همه روزنامه ها در فرانسه درباره ی شما حرف می زنند، انگار به رقابت با آمریکایی ها در مورد نام “اوباما” برخاسته اند. اما من که از دور دستی بر آتش دارم، آن هم با این درک ناقصم از زبان فرانسه، کنار رفتن شما از ریاست انتشارات فایار را شبیه بالا رفتن آرام پرده از روی صحنه ی نمایش می بینم با اجرای درخشان هنرپیشگانی که در سراسر زندگی خود کوشیده اند رنجها و آلام و فریادهای خون آلودِ همنوعانِ زن و مرد خود را به آوازهای جان بخش، الهام آور و افشاگر تبدیل کنند، هم از نوع مصیبت گونه و متعالی آن، و هم شگفت آور و پیوسته جاری آن.

شاید متوجه شده باشید ـ یقیناً هم شده اید ـ که در سمفونی نهم بتهوون، فاصله ای دو سه ثانیه ای از سکوت هست، انگار موسیقی باید قطع می شد، هم همسرایان و هم ارکستر، چند ثانیه مختصر سکوت می کردند، به خاطر آن فاصله ـ آری ـ هرگونه صدایی باید به تاخیر می افتاد، به قدر یک نفس کشیدن معطل می شد تا ما می توانستیم به کُلِ نظامنامه ی شنوایی استاد از طریق کُر و موسیقی ای که آن را احاطه کرده بود، پی ببریم، و این حقیقت را درک کنیم که مردی باید کر می شد تا چنان به شدت فریاد برآورد که سراسر جهان آینده، که در کنار او به سکوت احترام می گذاشتند، در کنار او به همان صورت فریاد برآورند تا نسیانِ کوتاه موسیقی به بلندترین موسیقی سراسر بشریت تبدیل شود؛ تا رنج، صدایی داشته باشد و از آن بهتر، رنج رؤیت شود؛ چرا که بدون آن چند ثانیه، ناشنوایی خود استاد، و نسیان خود موسیقی در آن چند ثانیه را، نمی شد در موسیقی ای تجسم بخشید که ناشنوا بودن جهان را در حق درد انسانی فریاد می زند. شما آقای کلود دوران عزیز، فریادهای در گلو مانده ی نویسندگان جهان را بر فراز صداهای زبان به گوش مردم رسانده اید. و نیز در اغلب موارد، دست کم در مواردی که کلمات را نمی توان درست در محل باروری دردناک آن منتشر کرد، شما نخستین گواه بودید، به طریقی چشم و گوش نخستین بودید که پیشاپیش همه دیدید و شنیدید، و به تجلی کلامی آن رنج ابتدایی و اصلی پیوستید، و راه باز کردید تا دیگران ببینند چه اتفاقی افتاده است. سهم دیگران متفاوت بود، آنچه هنرمندانه است و آنچه دردناک است به هم آمیخته است، طوری که انگار هر جا که درد بزرگ باشد، لذتی باید بیاید و به جبران آن برخیزد.

درست در زمانی که شما رازهای سرزمین من را منتشر کردید، اداره ی سانسور ایران دستور داد همه ی نسخ آن را که پس از بیست سال سانسور چاپ شده بود، خمیر کنند.*

با بهترین آرزوها برای شما

رضا براهنی


* کلود دوران تا چند روز پیش رئیس انتشارات بزرگ “فایار” در فرانسه بود. این بنگاه انتشاراتی، همراه “گالیمار” بنگاه انتشاراتی دیگر، دو بزرگترین ناشر فرانسه هستند. این ناشر (فایار) پنج رمان از رمانهای براهنی را به زبان فرانسه در پاریس منتشر کرده است. روزگار دوزخی آقای ایاز (جلد اول)، آزاده خانم و نویسنده اش، الیاس در نیویورک، لیلیث، و جلد اول رازهای سرزمین من، که در فوریه ۲۰۰۹ در پاریس منتشر شده است.

* متن اصلی نامه به انگلیسی است که خود نویسنده آن را به فارسی ترجمه کرده است.