از اینجا، از آنجا، از هر جا /۸۶

“یکی بود، یکی نبود. مردی بود به نام هاری و ملقب به گرگ بیابان، روی دو پا راه می رفت، لباس می پوشید و انسان بود، اما با این اوصاف در واقع گرگ بیابان بود. از چیزهایی که مردمان فهمیده می توانند بیاموزند چیزها آموخته بود و آدمی به نسبت باهوش بود. آن چه را فقط او یاد نگرفته بود این بود که: رضایت خاطر را در وجود خویش و زندگی جستجو نماید.”

هر چند که هر کتابی مخاطب خودش را دارد و گرگ بیابان نیز این گونه رمانی است ولی من توصیه می کنم که شما حتماً کتاب گرگ بیابان هرمان هسه را هر چه زودتر بخوانید. گرگ بیابان پدیده عادی عصر ما است، تراژدی مردم خردمند است که دچار نومیدی می شوند. برای کسانی که دغدغه و حساسیت جامعه زمان خود را ندارند، گرگ بیابان قابل درک نخواهد بود. نومیدی بیماری بدی است و انسان را نابود می کند. این قدرت قلم هسه است که مشکلات انسان جامعه خودش را به تصویر می کشد، برای این که او علاوه بر نویسندگی نقاش زبردستی بود. نکته قابل توجه این است که بسیاری از مواردی که هسه در آثارش به آنها پرداخته، اکنون جزو مشکلات جامعه ما هم هست. اغلب قهرمانان رمان های هسه بر اثر درگیری های ذهنی و درونی خود، از داخل نابود می شوند. این افراد هنرمندانی هستند که با زندگی بیگانه می شوند، یا روشنفکرانی که در تفکر خود دچار تردید می گردند، یا شهروندانی که معتدل و میانه اند ولی در راه آزادی آواره گشته اند. اگر خوب فکر کنیم می بینیم ما نیز هر یک به نوعی یکی از افرادی هستیم که هسه از آنها یاد کرده است.

هرمان هسه ادیب، نویسنده و نقاش زبردست آلمانی ـ سوئیسی است که در سال ۱۹۴۶ برنده جایزه نوبل در ادبیات شد. او در ژوئیه ۱۸۷۷ در استان بادن به دنیا آمد و در اوت ۱۹۶۲ درگذشت. هسه که پر خواننده ترین نویسنده اروپایی در قرن بیستم بود به علت قدرت شگرفش در نویسندگی، شجاعت بی مانند در بیان اندیشه های انسان مداری و سبک عالی نگارش کتاب هایش از طرف آکادمی جایزه نوبل به دریافت این جایزه در رشته ادبیات نائل آمد. هرمان هسه در نوشته هایش درگیر مبارزه ای پایان ناپذیر بین روح و زندگی انسان ها است. بیشترین مایه این نوع تفکر در چگونگی رشد و نمو او در کودکی نهفته است. او که پدرش مدیر مؤسسه انتشارات مبلغین پروتستان و مادرش دختر هند شناس معروف، دکتر هرمان گوندرت بود، از نوجوانی علیه قید و بندهای خانوادگی شورید، به طوری که نگه داشتن او در خانه برای والدینش غیر ممکن شد، در نتیجه هرمان را به مدرسه شبانه روزی فرستادند ولی او نتوانست سیستم آموزشی آنجا را تحمل کند، بنابراین از مدرسه فرار کرد. پس از فرار دچار افسردگی شدیدی شد و چون روحی حساس و ضربه پذیر داشت والدینش او را تحت نظر جن گیر مدرنی (باقی مانده از تفکرات کلیسایی قرون وسطا) قرار دادند تا او را با دعا و مراسم جن گیری به سلامتی بازگرداند. این کار نتیجه ای جز خودکشی برای هرمان نداشت که پس از نجات از آن مجبور شدند او را به آسایشگاه کودکان عقب افتاده ذهنی بفرستند. در این جا او را برای معالجه به بخش باغبانی و گلکاری فرستادند و چون با طبیعت دمساز شد، آرامش بیشتری پیدا کرد و به هم کلاسی های کم هوش خود درس می داد. بالاخره پس از کوشش های بی نتیجه، والدینش پی بردند که او برای آموزش رسمی ساخته نشده است. هسه مدتی به تعمیر چرخ دنده های کارخانه ساعت های برجی پرداخت و سرانجام به شاگرد کتاب فروشی در یک شهر دانشگاهی رو آورد و در نهایت توانست طی مدت چهار سال به اخذ گواهی نامه در این رشته مبادرت ورزد و به آرزویی که از کودکی داشت یعنی رویای نویسنده شدن جامه عمل بپوشاند.

روح سرکش هسه هنگامی که اشعار و نوشته هایش در مجله ها و روزنامه ها چاپ شد، آرام گرفت، به طوری که او در نخستین کتاب شعرش “ترانه های رمانتیک” شاعرانی را تصویر می کند که آرمیده در شبانگاهان، غمگنانه گوش به موسیقی آرام و رویایی شوپن سپرده اند که با نوایی جذاب و عشق آفرین آن را با پیانوهایی با شکوه می نوازند.

hermann-hesse-f

آری، این گونه بود که هسه سرانجام خودش را یافت و آثاری ماندگار خلق کرد، آثاری که در آنها گرایش به رومانتیسم و طبیعت گرایی چشمگیر است و در یکی از اولین رمان های او به نام “پیتر کامنسیند” به کار گرفته و با استقبال بی نظیر روبرو شده است. او هنگامی که با آثار روانشناسان بزرگ مانند کارل گوستاو یونگ آشنایی پیدا کرد و کتاب های زیگموند فروید را خواند پی برد که هر یک از فرارهای دیوانه وار و نامعقولش در سال های ۱۹۰۴ تا ۱۹۱۴ از والدین، مدرسه و جامعه در واقع فرار از خویشتن بود و بازتاب بیرونی دردهای روحی درونش، به همین علت درباره آثارش گفت: “تمام این داستان ها مربوط به خود من هستند، بازتابی اند از راهی که در پیش گرفته ام، از رویاها و آرزوهای پنهان و از رنج تلخم.”

هرمان هسه ۸۵ سال عمر کرد و شاهد دو جنگ جهانی بود. او در رمان “دمیان” حالت های روحی و برداشت روانکاوی خود را در قالب داستانی خواندنی نوشته است که شبیه افسانه ای فرا دنیوی است و اسطوره وار. داستانی که نیازهای مشخص جوانان در دوران جنگ جهانی اول را پاسخ می دهد که هسه چهل ساله آن وقایع را با عینیتی واقع گرا به تصویر کشیده است؛ هسه ای که خود از مخالفان سرسخت جنگ بود. هسه در رمان “زیر چرخ” نمایشی از تضاد بین آزادی های فردی و فشارهای تخریبی در جوامع مدرن را به چالش می کشد. ماجراهایی که قلم توانای هسه در این کتاب به آنها می پردازد به دادگاه های تلخ علیه نظام آموزشی ای می ماند که استعدادهای جوانان را سرکوب کرده اند. این نویسنده در رمان “گرگ بیابان”، روح آسیب دیده مردم جامعه پس از جنگ جهانی را نشان می دهد که به صورت مردم گرگ صفتی در آمده اند. گرگی که در میان بره های اجتماع بورژوازی رها شده و قابل کنترل نیست. هسه در رمان دو جلدی “بازی مهره شیشه ای” ما را به حوادثی می برد که در قرن بیست و سوم میلادی اتفاق می افتد. سرزمینی که در آن کمال مطلوب برقرار است. سرزمینی که مشتاقان عالم معنی، دور از غوغای جهان در آن سکونت دارند. رمانی که در آن هسه به ما می گوید: “تا هر چه بیشتر ممکن ها خلق شوند، باید به بررسی غیرممکن ها پرداخت.” این مطلب را با نظری از هسه به پایان می برم که او در آثارش گفت: “نصیب ما از جامعه بشری بیماری روح خراش تکنیک و ناسیونالیسم است.”

 

بدون تو

شعری از هرمان هسه

هرمان هسه از بیماری سخت همسرش که مبتلا به شیزوفرنی شده بود در یک بحران روحی و افسردگی شدید فرو رفت و عاقبت نیز از این افسردگی درگذشت. در فقدان همسرش این شعر را سروده است:

بالشم شب ها به من خیره می شود

نگاهش مثل سنگ قبری است

که زیرش هیچ کسی را خاک نکرده باشند

فکرش را هم نمی کردم این قدر تلخ باشد

که آدم تنها بماند

که تو نباشی تا سرم را بگذارم روی موهایت

که خوابم ببرد روی موهایت

توی خانه ساکتم

که لامپ سقفی اش کم نور شده

دراز می کشم

تنها

آرام دست هایم را از هم باز می کنم

تو می آیی در آغوشم

دهانم که داغ است را

به دهان تو می رسانم

به همین آرامی

و خودم را می بوسم

با خستگی

با ضعف

و بعد ناگهان بیدار می شوم دوباره

و دوباره دور و برم

شب سرد

هنوز در حال

تاریک تر شدن است

ستاره پشت پنجره چقدر پر نور شده

موهای بلوندت کجاست؟

دهان زیبایت کجا رفته؟

من درد را با شوق سر می کشم

و نیز زهری را

 که توی هر مشروبی هست

فکرش را نمی کردم که این قدر تلخ باشد

که آدم تنها بماند

بدون تو بماند

“بدون تو ـ ترجمه محمد حسینی مقدم”

اخبار کتاب و تازه های نشر

*بازار کتاب تهران این روزها از کتاب “ملت عشق” نوشته الیف شافاک نویسنده ترک که توسط ارسلان فصیحی ترجمه و توسط انتشارات ققنوس با بهای سی و یک هزار تومان به بازار آمده، استقبال شدیدی کرده است. این رمان روایتی است موازی از زندگی یک خانواده آمریکایی و زندگی شمس تبریزی. این کتاب اکنون به چاپ پانزدهم رسیده است.

داستان کتاب روایت زندگی زنی در غرب است که درگیر اندیشه های عرفانی شرق می شود. او در چهل سالگی پس از بیست سال زندگی مشترک تصمیم می گیرد خود را از این بند آزاد کند، بنابراین سفری بی بازگشت را آغاز می کند….

تفکر هفته

زود قلم و کاغذ را آماده کنید. فصل مطالعه و کتاب خوانی از راه رسیده است. روی کاغذ اسامی کتاب هایی که درصدد هستید در زمستان در پیش رو بخوانید، یادداشت کنید. این روزها رمان ها و مجموعه شعرهای جدید و خوبی به بازار آمده اند، پس جای درنگ نیست. اگر در انتخاب کتاب مشکل دارید به سایت های کامپیوتری که کتاب های تازه چاپ شده را معرفی می کنند، مراجعه کنید. کتاب فروشی های شهر هم می توانند در این باره به شما کمک کنند. بهترین سرگرمی در فصل زمستان سرد مطالعه و کتاب خوانی است.

ملانصرالدین در تورنتو

ملانصرالدین عالم فاضل و ریش سفید کامیونیتی این روزها کمی ناراحت بود، از او جویای ناراحتی اش شدم، گفت:

“چند روز پیش اتومبیلم را در یکی از همین پلازاهای داخل شهر پارک کرده و برای خرید یک فنجان قهوه به تیم هورتون رفتم. وقتی که برگشتم متوجه شدم که اتومبیلم به سرقت رفته است. بنابراین پس از مدتی سرگردانی و اطلاع به پلیس و بیمه به منزل رفتم. همسرم، شروع کرد به حرف زدن و شماتت کردن که چرا در اتومبیل ات را خوب نبستی که دزد نتواند آن را بدزدد؟ روز دیگر دوستی گفت: مال خودت را محکم نگهدار و دیگران را دزد مکن. یکی از بستگان که فهمیده بود این اتفاق برای من افتاده است تلفن کرد و گفت: مرد حسابی چرا از داخل تیم هورتون به اتومبیلت نگاه نکردی تا ملتفت شوی و دزد را از سرقت ناامید کنی. بالاخره توی این شهر پر از متخصص و آگاه به همه امور، هر کسی که به ما رسید یک چیزی گفت تا آن که به دفتری که آن را بیمه کرده بودم رفتم. او پس از آن که یک پرسش نامه چند صفحه ای از من پر کرد، رفت پرونده را زیر و رو کرد و گفت: متاسفانه چون بیمه من یک طرفه بوده، هیچ کاری از دستش ساخته نیست. حال با این روزگاری که برای من پیدا شده چگونه می توانم نارحت نباشم. ولی آن چه که ناراحتی من را دو چندان می کند این یک طرفه بودن بیمه است که نمی دانم چه کسی آن را برایم تقاضا کرده. مگر بیمه هم یک طرفه و دو طرفه دارد.”

کاری جز احساس همدردی با حضرتش نداشتم. لذا از سئوال خود پشیمان شدم.