شماره ۱۱۹۲ ـ ۲۸ آگوست ۲۰۰۸
به بهانه ی میزگرد ۳ آگوست، چند نکته با دوست گرامیم شکوفه سخی
به بهانه ی میزگرد ۳ آگوست، چند نکته با دوست گرامیم شکوفه سخی
گزارشی در نشریه شهروند شماره ۱۱۹۰ تاریخ ۱۴ آگوست از خانم فرح طاهری و همچنین نوشته ی دیگری از دوست خوبم سهیلا دهماسی در مورد میزگرد دفاع از زندانیان سیاسی ۳ آگوست در همین شماره شهروند به چاپ رسیده است. متاسفانه در آن تاریخ من در تورنتو نبودم و موفق به شرکت در آن جلسه نشدم.
در آن دو گزارش و همچنین نوشته ها و صحبت های اخیر شما نکاتی هست که نشاندهنده این است که متاسفانه شما خیلی تند و با شتاب داری یک شبه ره چند ساله را طی می کنی و مدارج آکادمیسینی خود را در سیاست سریعتر از درس پیش می بری. جلوترها رسم بر این بود که بیشتر دانشجویانی که درگیر سیاست می شدند مبارز و انقلابی و آزادیخواه بودند و خود را به رادیکالترین جنبش اجتماعی و طبعاً جریان سیاسی آن زمان تداعی می کردند و پس از فارغ التحصیل شدن که صاحب پست و مقامی می شدند بخش عمده ای از آنها به طبقه حاکم می پیوستند و طبیعی بود که عطای آرمانخواهی را به لقایش می بخشیدند و به آرمانگرایان و آرمانهای سابق خود پشت می کردند. به نظر می آید شما در این مورد از هم قطاران خود سریعتر فارغ التحصیل می شوی. با تحزب و تشکل مشکل پیدا کرده، آرمانگرایی و آرمانخواهی را به مصاف طلبیده و بر علیه جریانات رادیکال و کمونیست با دیگر رقبای آکادمیسین این چنینی خود مسابقه گذاشته ای. و گویا به جای رژیم اسلامی از این جریانات طلبکار شده و در مواردی قربانیان را به میز اتهام می نشانی. اخیرا هم که در صحبت هایت مردم را به کمپین یک میلیون امضا فراخوان داده ای. زبانم لال شاید می خواهی رقیب شیرین خانم عبادی شوی؟
عزیز من همانطور که سهیلا هم در نوشته اش متذکر شده، جریانات سیاسی همه را نمی شود با یک حکم قضاوت کرد. به هیچ وجه نمی شود جریاناتی که در سرکوب و لو دادن انقلابیون و چه بسا خود تو در اوایل سالهای ۶۰ شریک رژیم اسلامی بودند را در کنار آنهایی که از همان اوان انقلاب به مبارزه ی انقلابی و افشای رژیم از هیچ کوششی در حد توان و امکانات خود دریغ نکردند با همه ی نقدی که می تواند به آنها وارد باشد گذاشت و حکم کلی برای همه صادر کرد.
در هر دو نوشته ی شهروند فاکتی آمده مبنی بر اینکه “شکوفه سخی سپس به رفتاری که از سوی یکی از افراد گروههای چپ اپوزیسیون چند سال پیش با او شده بود زمانی که می خواسته در مخالفت با اعدام سخن بگوید و به او اجازه نداده بودند اشاره کرد و گفت دشمن من چنین مرا مرعوب نمیکرد که اینها کردند.”*
شکوفه عزیز اولا شما داری به درست یکی از رفقای سابق خود را نقد می کنی، ولی یک دفعه جمع می بندی که اجازه ندادند، و یا “اینها!” کردند. این شکل برخورد به نظر من اگر کمی منصف باشی بی مورد و بی ربط است. شما خیلی خوب به یاد داری که در همان جلسه ای که شما مطرح می کنی اکثریت حاضرین با سخنان آن دوست مخالفت کردند. در ثانی آن دوست هم دیگر با ما همکاری نکرد فقط به دلیل اینکه ما با هر نوع اعدامی از جمله اعدام انقلابی مخالف بودیم، ولی متاسفانه شما هم ما را ترک کردی و اتفاقا از آن روز به بعد چندان گام مثبتی در این راستای مشخص به جز چند نمونه از این گونه سخنرانیها که متاسفانه روزبروز هم به سمت جنبش دو خردادی و اصلاح طلبی گرایش دارد از تو ندیده ایم. شما نیمه ی خالی لیوان را خوب دیده ای ولی نیمه ی پر لیوان را گویا خیلی وقت است دیگر تمایلی هم به دیدن آن نداری. وگرنه خودت شاهد آن هستی که همان جمع (به غیر از آن دوست رفته) پرونده ای و تاریخی چندین ساله در مبارزه علیه اعدام و شکنجه و مبارزه برای آزادی زندانیان سیاسی داشته که در نهایت سازمان دفاع از زندانیان سیاسی را بنیان نهاد. خودت می دانی که یکی از بندهای آن نیز چنین بود:”اعدام قتل عمد و میراث دوران بربریت انسان است و باید لغو شود” از منشور سازمان دفاع از زندانیان سیاسی ایران که در حال حاضر تحت نام “کانون خاوران” فعالیت می کند. و همین امسال بیشتر جریانات سیاسی رادیکال و کمونیست و انقلابی (تاکنون ۱۷ جریان) فراخوانش را برای بیستمین سال قتل عام ۶۷ و بیست و هفتمین سالگرد جنایات رژیم در سالهای ۶۰ جواب مثبت دادند. از شما و همه ی خوانندگان نیز دعوت می کنم در ۲۶ آگوست در این حرکت اعتراضی به اعدام، شکنجه و زندانهای رژیم اسلامی در صورت علاقه و تمایل شرکت کنند.
می بینی که همان جمع در حد توان و ظرفیتش ماند و فعالیت کرد و نتیجه ی۱۲ سال فعالیت خود علاوه بر نشریه رسمی، میزگردها، سخنرانیها، مصاحبه های رادیویی و تلویزیونی و یادمان هایی که داشته، همچنین ده ها بیانیه و اعلامیه علیه اعدام و شکنجه و زندان در جمهوری اسلامی صادر کرده. خود شما نیز در مواردی سخنران آن بودی. اتفاقا بیشتر فعالین این جریان هم از همان موقع تا کنون همان چپ هایی بوده و هستند که شما گویا زبانم لال در بعضی موارد با اینها بیشتر از رژیم اسلامی مشکل داری، و در جلسه ای که به منظور دفاع از زندانیان سیاسی تشکیل شده باز هم قربانیان رژیم مورد لطف شما قرار می گیرند. گویا اینها مقصر بوده اند که رژیم شکنجه، و زندان و اعدام به راه انداخته است!
در همین میزگرد یکی از سخنرانان به نام شهلا طالبی ـ که امیدوارم نظر شما چنین نباشد ـ نیز مطرح می کند که “واقعیت این است که اگر ماها به قدرت می رسیدیم دست کمی از اینها نداشتیم!” و منظور از ماها گویا چپ هاست و منظور از اینها طبیعی است که جمهوری اسلامی است. واقعا انسان می ماند که در برابر چنین جملات گهرباری! و چنین اتهاماتی چه بگوید. کدام جریان چپی در ایران اگر به قدرت می رسید قتل عام ۶۷ و جنایت دهه ی ۶۰ را مرتکب می شد؟ کدام جریانی که نام چپ بر خود دارد را می شناسی که سنگسار را در دستور خود می گذاشت! و یا چشم از حدقه درآوردن و از کوه پرت کردن و دار زدن در ملا عام؟ حتی توده و اکثریت را که خیلی از ماها آنها را چپ نمی دانیم چنین می کردند؟ نمی دانم این خانم عزیز از چه جریانی و چپی سخن می گوید؟! این حرفها را طرفداران تروریسم اسلامی از نوع حماس و جهاد و حزب الله هم دیگر با وسواس می زنند. چرا اختلاف سیاسی با نیروها و جریانات چپ و رادیکال و کمونیست و آزادیخواه را بعضی ها با اتهام به آنها تلافی می کنند؟! یکی نمی پرسد که شما که خودتان هم چنین جنایاتی را می کردید چرا رژیم اسلامی که چنین کرده را می خواهید به محاکمه بکشید؟ البته اگر می خواهند به محاکمه بکشند؟ نمی دانم شما هم جزو آن دسته ای هستید که می گویند “می بخشیم ولی فراموش نمی کنیم!” که منظور دقیق آنها این است که محاکمه نمی کنیم.
ما درست است که با اعدام هر انسانی از جمله سران جنایتکار رژیم اسلامی مخالفیم ولی آنها را در فردای سرنگونی رژیم به دادگاههای مردمی، و علنی خواهیم آورد تا جنایات آنها را در چشم جهانیان افشا کنیم تا دیگر هیچ جنایتکاری در هیچ کجای جهان نتواند این جنایات را تکرار کند. ما با نفس زندانی سیاسی، شکنجه، و اعدام مخالفیم، اما طبیعی است که سران رژیم به اتهام قتل و کشتار و جنایت علیه بشریت دستگیر و محاکمه و زندان می شوند و نه عقیده سیاسی شان.
جمله ی دیگری که از شما در این میزگرد نقل شده چنین است “گروه های اپوزیسیون خارج کشور همچنان در پی مالکیت خصوصی درد و شکنجه و اعدام هستند، این درد، درد هیچ کس نیست، حتی درد منهم نیست”. واقعا من که منظور شما را از این پاراگراف به اصطلاح آکادمیک متوجه نشدم.
اولا شما چنان گروههای اپوزیسیون را خارجی و داخلی کرده ای که در اینجا یکی نداند فکر می کند گروههای اپوزیسیون برای تفریح و گردش با ویزا به خارج آمده اند که خود بهتر می دانی آنانی که توانستند جان نیمه سالم به در برند از جمله خود تو به کوه و جنگل و دریا و قاچاق متوسل شدند تا به خارج رسیدند. البته اگر اپوزیسیون طرفدار رژیم منظورت نباشد که می توانند در ایران به راحتی زندگی و مبارزه! کنند. اما اگر منظور شما این است که گروههای اپوزیسیون کار دیگری جز ادعای مالکیت برای مبارزه علیه اعدام، زندان و شکنجه را ندارند که شما باید خوشحال هم باشی که بالاخره گروههای سیاسی هم که شما معتقدید علیه اعدام نبودند حالا هم و غمشان این شده! البته من گروه اپوزیسیونی نمی بینم که هم و غمش این باشد بویژه گروههای سیاسی که من افتخار همکاری و عضویتشان را دارم. طبیعی است که بقیه باید خودشان جواب بدهند. تو میدانی که از شانس خوب این حقیر، من در تورنتو عضو و فعال دو جریانی هستم که افتخار مبارزه علیه اعدام، شکنجه و زندانی سیاسی را داشته است. یکی کانون خاوران و سازمان دفاع از زندانی سیاسی است که تا حدودی معرف حضورتان هست و به جرات می توانم بگویم که در این شهر یکی از جریاناتی بوده که به جد علیه اعدام و شکنجه و زندانی سیاسی داشتن مبارزه کرده. البته ادعای مالکیت هم ندارد.
حزب کمونیست کارگری همچنین اپوزیسیون دیگریست که من باز افتخار عضویت آن را دارم. این حزب نه تنها از اول مخالف اعدام بوده، بلکه مینا احدی یکی از رهبران این حزب کمیته مبارزه علیه اعدام و سنگسار را راه انداخته و ده ها انسان را نه تنها از ایران بلکه در سراسر جهان از اعدام و سنگسار نجات داده، دنبال سند مالکیت چیزی هم نبوده ولی یکی از اولین جریاناتی بوده که با نفس اعدام مخالف بوده و تعریف “اعدام قتل عمد سازمان یافته دولتی است” را این حزب و رهبرانش داده اند. کمیته مبارزه برای آزادی زندانیان سیاسی را شهلا دانشفر و کیوان جاوید از رهبران این حزب تشکیل داده اند. با ده ها زندانی سیاسی از داخل و بیرون زندان تماس گرفته، ده ها برنامه تلویزیونی از تلویزیون ۲۴ ساعته حزب یعنی کانال جدید که اخیرا به امید انقلاب و آزادیخواهی در ایران تبدیل شده برای آزادی زندانیان سیاسی رو به جهان پخش کرده اند و باز هم دنبال سند مالکیتی نبوده اند. هیچ وقت هم ادعا نکرده اند که ما تنها جریانی هستیم که از زندانی سیاسی دفاع کرده و یا با اعدام مخالفیم. اتفاقا این حزب بیشتر در نقد همان جریانات چپ سنتی که هنوز در آن زمان اعدام انقلابی هم می کردند شکل گرفت و خیلی از همان رهبران و فعالین آن جریانات نیز به این حزب و جنبش کمونیست کارگری پیوستند. ولی به نظر می آید شما یک دوست سابق را بهانه کرده تا کل چپها و رادیکالیسم و انقلابی گری و کمونیسم و آزادیخواهی را با هر تحلیلی که امروز دارند یک جا نه تنها نقد که به سلاخی بکشی. همه ی نیروهایی که در نهایت به دو خرداد و شیرین عبادی و کمپین یک میلیون امضا و هر چه دست پخت این جنبش پرو رژیمی و یا حاشیه ی رژیمی هست، نه گفتند شما گویا با همه ی آنها مشکل داری نه جریان خاصی.
اما من با اینکه فکر نمی کنم زندانی بودن دلیل بر حقانیت و تایید موضع سیاسی کسی باشد چون از مجاهد و فدایی تا توده ای و سلطنت طلب تا اتحاد مبارزانی و پیکاری ما زندانی سیاسی داشته ایم و هنوز هم به شکلی داریم، اما فکر می کنم هستند کسانی که سند مالکیت زندان را به دلیل اینکه مدتی زندان بوده اند از آن خود کرده اند و فکر میکنند فقط آنها می توانند در مورد زندان و شکنجه و اعدام اظهار نظر کنند و تنها نظر آنهاست که بی کم و کاست و دربست درست است.
شکوفه جان همانطور که در ابتدای این مطلب اشاره کردم خیلی از روشنفکران لیبرال و آکادمیسین ایرانی اکثرا ضد تحزب، تشکل و سازماندهی کمونیستی هستند و حداکثر خواسته هایشان این است که قهرمانی از نوع یلتسین، پوتین و یا ورژن ایرانی آن اکبر گنجی، شیرین عبادی و یا فریبرز رئیس دانایی پیدا شده و معجزه کرده و نقش خمینی را بازی کند. آنهایی هم که به تحزب و تشکل معتقدند حداکثر خواسته شان سوسیال دموکراسی ست و ورژن ایرانی آن بیشتر از اکثریت و توده نمی تواند باشد و حتی راه کارگر هم برایشان خیلی چپ و رادیکال است!. البته به شرطی که پست وزارت و وکالتی هم برای آنها حفظ شود. یعنی بنی صدر نشدند قطب زاده ای بشوند و اعظم طالقانی اگر نشدند، جمیله کدیوری بشوند. این طیف کسانی هستند که صد در صد دولت دموکراتیک! کرنسکی را بر دولت سوسیالیستی و دیکتاتوری! لنین ترجیح می دهند.
کمونیستها البته بدین باورند که بدون تشکل و سازماندهی کمونیستی و حزب سیاسی سالهای دیگر هم در بر همین روال خواهد چرخید (یعنی فقر و محرومیت و فساد و فحشا از یک طرف و بحران و جنگ و قتل و کشتار از طرف دیگر، ادامه خواهد یافت) و بنابراین باید متحد و متشکل و متحزب شد تا بتوان نه تنها رژیم اسلامی، بلکه هر رژیمی که در جهان کنونی مبتنی بر استثمار و سرمایه و مالکیت خصوصی بر ابزار تولید است همه را به زیر کشید و نظامی مبتنی بر خوشی، شادی، رهایی، آزادی، برابری و رفاه بیشتر مردم در همین زمان و در همین جهان جایگزین آن کرد. و این طبیعتا به جنبش انقلابی و آمادگی مردم و وجود حزب کمونیستی و انقلابی با برنامه نیاز دارد. به همین دلیل انقلاب را راه حل نجات بشر می دانند نه اصلاحات.
به همین دلیل اگر در حال حاضر هیچ کجای جهان مقوله انقلاب سوسیالیستی در دستور کار نباشد ایران یکی از نقاط محدود جهان است که می تواند نقطه عطفی برای آینده بشریت شده و انقلابی از نوع انقلاب لنینی دوباره چهره جهان را از ایران به لرزه درآورد. با شکست اسلام سیاسی در ایران هارترین نوع سرمایه در جهان به زانو درخواهد آمد، و پیروزی انقلاب سوسیالیستی در ایران می تواند امیدی برای بشریت برابری طلب و آزادیخواه باشد. برای رسیدن به چنین فردایی یکی از ضرورتهایش خوب کار کردن کمونیستها و نشان دادن هر نوع گرایش و تفکر بورژوازی در جنبش های مختلف و مکان های مختلف تحت هر نامی است.
کمونیستها انتخاب دیگری را نمی دانند. ای کاش می شد به رؤیاها پناه برد و راه دیگری که در خیال خیلی ها هست را عملی کرد. متاسفانه راه دیگری برای رهایی بشر نیست. یا بربریت سرمایه داری و یا رهایی سوسیالیستی.
امیدوارم این نوشته صرفا یک بحث سیاسی تلقی گشته و خللی به دوستی ما وارد نکند.
دوستدار تو
* شهروند شماره ۱۱۹۰ تاریخ ۱۴ آگوست ۲۰۰۸ گزارش فرح طاهری همچنین مضمونی تقریبا مشابه در همین شماره از سهیلا دهماسی
ایمیل نویسنده: