شهروند ۱۱۵۳ ـ ۲۲ نوامبر ۲۰۰۷
هفده نوامبر ۲۰۰۷، دومین شب شعر و هنر شهروند در سالن کتابخانه نورت یورک سنتر برگزار شد.
حسن زرهی و لی لی نبوی گردانندگان بخش اول برنامه بودند و آقای مهدی مهرآموز اولین شاعری بود که برای شعرخوانی دعوت شد.
حسن زرهی در معرفی مهدی مهرآموز گفت: مهرآموز از شاعران ایرانی بنام است که از اواخر دهه ی چهل و دهه ی پنجاه شعر سروده است و مسئولیت صفحات ادبی مجلات مشهور پیش از انقلاب را عهده دار بوده است. نخستین شعرهای او را در کنار اشعار کسانی ماننده زنده یاد خسرو گلسرخی، سهراب سپهری، فریدون مشیری و شاعران مشهور دیگری می بینیم.
مهرآموز پس از انقلاب به آمریکا مهاجرت کرد و در اوایل دهه ی نود به تورنتو آمد. او از همکاران مجله ی سایبان و از بنیادگذاران ستون طنز شهروند با نام “قلم انداز” بود که در آن خود او، محمود استادمحمد، و عبدالقادر بلوچ و من(حسن زرهی) مطلب می نوشتند و طنزهای مهرآموز از خواندنی های آن ستون است.
او ترجمه ی شیوایی از “هارون و دریای قصه ها”ی سلمان رشدی کرده است که قرار بود این ترجمه را در بخش نقد و بررسی کتاب معرفی کند که به علت کمی وقت این مهم را به زمان دیگری موکول می کنیم و از مهدی میخواهیم برایمان چند شعر بخواند.
مهدی مهرآموز در آغاز ضمن آنکه سلمان رشدی را یکی از بزرگترین نویسندگان جهان در دو دهه اخیر خواند،گفت: رشدی مینویسد و این همه کتاب از او هست؛ یکی از کتابهایش برنده جایزه ترجمه کتاب در ایران میشود و یک کتابش را کسانی بدون آنکه خوانده باشند و اصولا سوادشان در ابعادی نیست که بدانند او چه میگوید، حکم مرگش را صادر میکنند. سلمان رشدی در جهان ما زندگی میکند، ولی جهان را به شکل دیگری میبیند. او به جهان دالی(سالوادور)وار نگاه می کند. تصویر پشت تصویر، شکل پشت شکل میگذارد درست مثل اشعار حافظ که به نسبت آگاهی و دانش و سوادمان میتوانیم از آنها استفاده کنیم.
او گفت، در زمان اندکی که داریم، تکه پاره کردن و مثله کردن این اثر کار درستی نیست و احتیاج به زمان بیشتری دارد.
او اشاره کوتاهی به کتاب”هارون و دریای قصه ها” کرد و گفت: در سال ۱۹۸۹ یکی از بزرگان مملکت ما ایشان را محکوم به مرگ کرد برای کتاب “آیه های شیطانی” و ایشان از سال ۱۹۸۹ تا سال ۱۹۹۰ که کتاب “هارون و دریای قصه ها” را نوشت در خانه های امن به سر میبرد و به هیچ کتابخانه ای برای تحقیق دسترسی نداشت و براساس تخیل خودش این کتاب را نوشت. در این کتاب به سه کتاب اشاره میشود که از مطالب این کتابها استفاده کرده “هزار و یکشب” و “جادوگر شهر زمرد” و کتاب “شیرماهی و نجار” خانم لوئیس کارول نویسنده ی بچه ها و نیز فیلم “Magical Mystery Tours ” که در سال ۱۹۶۸ بیتل ها ساختند که سوار اتوبوسی میشوند و به سفری تخیلی میروند و آهنگ هایی اجرا میکنند. شخصیت اصلی این کتاب پسری شش، هفت ساله است که متاثر از شخصیت دوروتی در جادوگر شهر زمرد است و این پسربچه به جدال غولی بزرگ میرود. در این کتاب صحبت حق و ناحق است. پیام کتاب این است که حق هرقدر هم کوچک باشد حتی یک بچه شش هفت ساله باز میتواند یک غول ناحق را هرچقدر هم بزرگ باشد از بین ببرد.
او نقد این کتاب را به فرصت دیگری موکول کرد و چند شعر کوتاه خود را خواند.
بخش کوتاهی از شعر “در اتفاق نظر” را میخوانیم:
نه. نه جای هیچ شماتتی، جای هیچ شکایتی هم نیست
در اتفاق نظر شناسنامه گرفتیم
برای رشد نطفه ی مشئوم مسخ بهار
بیش از ۱۴۰۰ سال
در پوشش رحم تلبیس
در بطن انتظار تولد خود بیدار
در اتفاق نظر شناسنامه گرفتیم
غریق پنجه امواج وهم خود بودیم
اسیر کندن میخ صلیب
از گلوی خونین آرمان اجداد

پس از آقای مهرآموز، گردانندگان جلسه برنامه های بعدی این شب را اعلام و شاعر بعدی را معرفی کردند.
عبدالرضا مقدم متولد سال ۱۳۵۳ خورشیدی در تهران است. او از سال ۱۳۷۲ شروع به گفتن شعر کرده است. شعرهای او در چند مجله ی شعر و هفته نامه مانند «قابیل»، «سپیدار» و «شهروند»، منتشر شده است. به علاوه، چندین مقاله ی فلسفی از جمله «نامه به دوست ژاپنی» از « ژاک دریدا» را ترجمه کرده است. او در سال ۱۳۸۱ به کانادا مهاجرت کرد و در حال حاضر دانشجوی دکترا در رشته مهندسی در دانشگاه تورنتو است.
عبدالرضا مقدم از مجموعه ی آماده ی چاپ خود به نام «نت های متن من» چند شعر خواند. بخشی از شعر “درخونگاه” او را میخوانیم:

و شهر خامه نهیده است به زورخانه ی هزارتویِ از گلوبندکِ چهارسوی روی خط کناران
بر دو پهلوی پَهلَوی تا سرِ بند که میروی
در شهرِ خامه نهیده ام به بهارستان پا در گریز
در چاله میدون میان دو پرواز
پرواز با همای ناخدایی در آسمان پاییز کوچه برج های دزاشیب تا
قمار توپخانه خالی
بر خاک خامه نهیده ام به درخونگاه بی انتها
قربانی خان قاه قاه صفی شاه و خانه خراب قِران به قِران بی صاحب …

در این بخش از خانم مهردخت هادی دعوت شد تا فستیوال “یکی بود یکی نبود” را که تابستان آینده در هاربرفرانت سنتر برگزار میشود، معرفی کند.
خانم هادی گفت: اسم فستیوال “یکی بود یکی نبود” است و جشن تیرگان را جشن میگیریم. این جشن درباره داستان تیر انداختن آرش کمانگیر از بالای کوه دماوند برای تعیین مرزهای ایران است.
مرکزی که تشکیل شده برای برگزاری جشنواره Iranian -Canadian Centre for Arts and Culture است که هم اکنون حدود ۵۰، ۶۰ نفر به صورت داوطلب دارند کار میکنند. هاربرفرانت سنتر یکی دیگر از برگزارکنندگان است. ۱۷ تا ۲۰ جولای۲۰۰۸ برگزار میشود و رقص، موسیقی، هنرهای تجسمی، سینما، تئاتر، ادبیات، برنامه های کودکان و… برنامه های این فستیوال خواهند بود.
از گروه ها و افرادی که حضورشان قطعی ست گروه کامکارها در موسیقی، شاهرخ مشکین قلم در رقص، بیضایی و کیارستمی و خانم بنی اعتماد در سینما، سهیل پارسا در تئاتر، آیدین آغداشلو در زمینه هنرهای تجسمی هستند. بودجه برنامه ۵۰۰ هزار دلار است که ۱۵۰ هزار دلار از طرف هاربرفرانت سنتر کمک شده و بقیه هم از گرنت هایی که از دولت کانادا میگیریم و فروش بلیت و کمکهای مردمی و حامیان فستیوال.
کارهایی که شما میتوانید بکنید، اطلاع رسانی در این زمینه است و داوطلب هم بسیار نیاز داریم و همچنین اگر ایده و نظری دارید خوشحال خواهیم شد که بشنویم و اگر حامی مالی میتوانید باشید.
این بزرگترین جشن ایرانیان خارج کشور خواهد بود. ما پیش بینی میکنیم که در حدود ۷۰هزار بازدیدکننده خواهیم داشت. (در هفته های آینده شهروند این فستیوال را بیشتر معرفی خواهد کرد.)

از شاعر بعدی آقای بهروز امامی دعوت به شعرخوانی شد و در معرفی ایشان آقای زرهی گفت، قرار شده که در شبهای شعر و هنر تنوع ایجاد کنیم و ضمن پرداختن به شعر معاصر، از شاعرانی که به شیوه ی کلاسیک شعر میگویند هم دعوت کنیم . آقای بهروز امامی از روزنامه نگاران قدیمی و از شاعران غزل سرای تورنتو هستند که از ایشان دعوت کرده ایم. بخشی از شعر “تجدید دیدار” ایشان را در زیر میخوانید:
به امیدی که سرافراز کنی خانه ی من
چلچراغان شده این کلبه و کاشانه من
طاقی از نسترن قرمزرنگ
به سر راه تو بسته دل من
بید مجنون سر خود کرده دوتا تا نوک پا
تا نگاهی بکند بر گل گلخانه من
گل سوسن شده پنهان به پس یاس بنفش
تا تماشا بکند لعبت بتخانه من


پس از استراحتی کوتاه نیمه ی دوم برنامه با داستان خوانی شروع شد. فرشته مولوی پشت میکروفن قرار گرفت و گفت، از دوست نازنینم نسرین الماسی خواهش کردم برخلاف رسم برنامه حرفی در جهت معرفی من زده نشود و همینجا از بانیان برنامه و بویژه نسرین عزیز تشکر میکنم.
او خودش را اینگونه معرفی کرد: برای آنها که با من و قلم من آشنا نیستند شاید همین کافی باشد که فرشته مولوی نویسنده است و در کنجی از شبکه جهانی، سایت یا بساطی دارد با نمونه ای از کارهای ترجمه و نوشته هایش که بعضی از آنها در ده سال گذشته در شهروند چاپ شده.
او چند خط از شعر امیلی دیکنسون شاعر آمریکایی را خواند که در کنار تعریف قراردادی “فرشته مولوی نویسنده” میتواند معرفی اش را کامل کرده باشد:
من هیچکسم! تو کیستی؟
تو هم آیا هیچکسی؟
پس جفت یکدیگریم ـ نگو!
می‌دانی که طردمان می کنند.
چه کسالتبارست کسی بودن!
چه فاشی ‌است چون قورباغه‌ای
نام خود را سراسر روز تکرار کردن
برای مردابی ستایشگر!
مولوی سپس بخشی از داستان “بانو بی سگ ملوس” خود را که برداشتی از داستان “بانو با سگ ملوس” چخوف است، خواند و مشتاقان خواندن متن کامل داستان را به سایت اینترنتی خود رجوع داد.

گردانندگی نیمه دوم را نسرین الماسی و کریم زیانّی به عهده داشتند و بخش بعدی برنامه را نمایش اسلاید از گوشه و کنار تهران اعلام کردند.
این اسلایدشو کار قشنگی از سلمی فاطمی، هنرمند گرافیست و همکار شهروند بود که خنده و اشک توامان به چهره ی حاضران نشاند. برای بعضی ها که بیش از بیست سال بود از ایران دور بودند، دیدن چهره ی امروزی ایران، با تمام تضادهایش جالب بود. دیدن نام مارک های مشهور این سوی جهان که با خط فارسی زینت بخش تابلوی فروشگاه ها بود، نام هایی چون “تامی هلفیگر”، “زارا”، “بسکین رابینز”، “دلچه گابانا”، “نایکی” و … گاه باورکردنی به نظر نمیرسید. بنز آخرین مدل در کنار اتومبیل زهواردررفته ی عهد بوق، مرفهین بی درد در کنار بچه های کار، هم زیبایی بود و هم…

نسرین الماسی برنامه های ادبی ـ فرهنگی آینده ی شهر را معرفی کرد. برنامه واژه اول دسامبر در سالن کتابخانه نورت یورک و برنامه معرفی کتاب We Lived to Tell در ساختمان هارت هاوس دانشگاه تورنتو جمعه ۲۳ نوامبر (برای اطلاعات بیشتر به نشریه شهروند مراجعه کنید)
او همچنین از حامیان برنامه رادیو صدای ایران، سازمان زنان ایرانی انتاریو و شهروند تشکر کرد.
کریم زیانی ذکر نکته ای را لازم دید و آن اینکه گفته های نویسندگان و شاعران، نظرات آنهاست و لزوما نظر گروه برگزارکننده نیست.
نوبت به موسیقی رسید و مانلی جمال هنرمند جوان با گیتار قطعاتی از ساخته های خود را نواخت.
مانلی متولد ۱۹۸۵ است و از کودکی ابتدا ویلن را نزد پدرش آموخت و پس از پنج سال به گیتار ساز محبوب و همیشگی اش روی آورد. ابتدا به سبک راک روی آورد و با گروه های جوان شهر آستین تگزاس همکاری میکرد. او سپس به سبک ویژه ی امروزی خود روی آورد. مانلی تاکنون اجراهای بسیاری در شهرهای آستین و تورنتو داشته است. اولین آهنگ مانلی “جوان” نام داشت.
کارهای مانلی در سایت او www.manelijamal.com و همچنین در سایت یوتیوب قابل دیدن و شنیدن است.

پایان بخش دومین شب شعر و هنر شهروند، نمایش فیلم “آسمان مال من است” (Mine is the Sky) ساخته ی هیلدا هاشم پور بود. این فیلم برنده بهترین فیلم مستند از مدرسه فیلم تورنتو و برنده دیپلم افتخار از فستیوال فیلم نیویورک شده است.
هیلدا که به تازگی ساکن واشنگتن شده است، به منظور نمایش فیلمش، از واشنگتن به تورنتو آمده و در سالن حضور داشت.
موضوع فیلم، مواجهه ی هیلدا با بیماری سرطان سینه مادرش بود؛ صحنه های بیمارستان، جراحی سینه، خریدن کرست برای مادری که سینه اش را از دست داده، بازبینی فیلم های دوران کودکی همراه با مادر و … این فیلم بسیار عاطفی اشک بسیاری را درآورد، بویژه آنها که خود تجربه ای این چنینی را در خانواده داشتند.
در پایان فیلم هیلدا از اینکه فیلمش ناراحت کننده بود پوزش خواست و گفت، میخواستم بگویم که این فیلم مال سه سال پیش است و الان مادر و پدرم هم در سالن هستند(مادر و پدر هیلدا به پا خاستند) و مادرم حالش خوب است.

در حاشیه جلسه، کتابفروشی سرای بامداد یک میز کتاب در داخل سالن با کتابها و سی دی های بسیاری گذاشته بود و در محوطه ورودی سالن، میز پذیرایی به همت سازمان زنان ایرانی انتاریو دایر بود. دست اندرکاران “یکی بود یکی نبود” برای توضیح درباره جشنواره و اعلام سایت و تلفن حضور داشتند. شهروند میز کتابی از نویسندگان همکار شهروند داشت و همچنین فرم های “کمپین یک میلیون امضا” در اختیار مراجعان برای امضا قرار میگرفت. بیش از ۴۰ تن از افراد شرکت کننده در برنامه از جمله دکتر رضا براهنی این فرم ها را امضا کردند. همچنین حزب کمونیست کارگری ایران نیز میز کتاب خود را برپا کرده بود.

دومین شب شعر و هنر در حالی به پایان رسید که بسیاری در مرتب کردن سالن به برگزارکنندگان کمک می کردند که این نشان از همراهی و صمیمیتشان داشت.