دستگاه دینی و خرافات در برابر مدرنیته
بنیاد فرهنگی مهرگان، سندیه گو، آمریکا
در دو بخش گذشته یکی گزارش مربوط به چالشهای مطبوعات و دیگری متن سخنان «محمد امینی» در مورد «فراز و نشیب مدرنیته در ایران» را برایتان آوردم. اکنون پیش از آن که گزارش متن سخنان «حمید میرزاآغاسی» که خود مسلمان است اما مخالف دستگاه و امارت اسلامی در ایران، را پیش رویتان بگذارم، لازم میبینم که از حواشی این سمینار، آنچه که کمتر دیده میشود، در این نوشتار بیاورم.
از ویژگیهای این سمینار، یکی شروع سر وقت برنامهها بود. یعنی هر روز صبح ساعت نُه برنامهها به همان ترتیبی که در بروشور ذکر شده بود، آغاز می شد و تا پایان روز هم ادامه داشت. اما نکتهی ظریفی که من در این سمینار شاهد آن بودم ابتکار مهندس فیروزی بود که هر روز از دوستی خواسته بود که یکی دو شعر که نام این بخش را «نسیم سحری» گذاشته بود، بخواند و یا با برنامهی «یک شاخه گل» و سرانجام با صحبتهای شیرین خود، برنامه و حاضران را برای سخنرانیهای اصلی آماده میکرد. ایشان اما در همین سخنان، ضمن گلایه از ایرانیان به خاطر شرکت نکردن در این گونه برنامهها، از دشواریهای برگزاری سمینار در سالهای اخیر به حاضران گزارش میداد. بیتردید، آنچه ایشان در مورد این برنامهها و دشواری راهی که پشت سر گذاشته بودند تا چراغهای سالن برای اجرای برنامهها روشن شود میگفت، کاهی بود از کوهی که اگر بخواهند این سمینار را باز هم در سال آینده تکرار کنند، پیش رویشان قد علم خواهد کرد.
برگزاری میز فروش کتاب هم یکی از کارهایی بود که البته در بیشتر سمینارها رسم است و اینجا دیدم که هر نویسندهای خود نیز حضور داشت و کتاب را اگر خریدار تمایل داشت، امضا میکرد. محل برگزاری سمینار در یکی از هتلهای لوکس شهر سندیه گو بود و شرکت کنندگان هم پیشاپیش از طریق «بنیاد مهرگان» با تخفیف لازم از اتاقها برای اقامت سه روزهشان استفاده میکردند.
همین جا بگویم که اگر قرار باشد این نوع سمینارها ادامه یابد، باید طرحی دیگر درانداخت و از هزینهها کاست تا چراغ نه تنها خاموش نشود که راه نیز هموارتر گردد. به طور نمونه میشود از میهمانان سخنران، در خانهی ایرانیان مقیم شهر سندیه گو پذیرایی کرد. میشود از سالن دانشگاه یا نهادی که ارزانتر باشد، استفاده کرد. میشود با نهادهای دیگر (البته شاید هم نشود) همکاری کرد تا هزینهها همه بر دوش یک نهاد نباشد. نهادی که به قول مسئولانش، از هیچ دستگاه دولتی و غیردولتی کمک دریافت نمیکنند و وابستهاند به همکاری مردم با این نهاد برای برگزاری این سمینار.
در هر حال این سمینار با نظم برگزار شد، اگرچه به باور برگزارکنندگان، شرکت کننده به اندازهی کافی نبود و به زبان سادهتر استقبال کم بود. یکی از سخنرانان صبح روز شنبه در بخش چالشهای مدرنیته، «حمید میرزاآغاسی» بود که در سخنانی با عنوان “دستگاه دینی و خرافات در برابر مدرنیته” شرایط امروز ایران که در بند موهومات دینی اسیر است را به چالش کشید. آنچه در زیر میآید متن سخنان ایشان است:
***
میرزاآغاسی ابتدا ضمن تشکر از برگزارکنندگان، از حضار خواست که به خاطر فاجعهی زلزله در آذربایجان و آوارگی بیش از دهها هزار نفر که برآمد بیلیاقتی دستاندرکاران دولتی است، به پا خیزند و یک دقیقه سکوت کنند.
در ادامه سخنران با اشاره به کمی وقت و اجبار به کوتاه کردن مطالبش گفت: اشکال بزرگ مدرنیته در ایران، طبیعت استعماری بودن مدرنیته و خاستگاه و مبدأ ظهور آن در ایران است. همین اشکال موجب پیش نرفتن مدرنیته در ایران شده و منافع مردم ایران و ایران را نیز دامن زده است. به همین خاطر خواستم حال و هوای کار را کمی معنوی کنم که بحثها زیاد به سوی سکولاریسم رفتهاند. برای این کار باید به این پرسش فلسفی پاسخ گوییم که از کجا آمدهایم، به کجا میرویم، چرا آمدهایم و چگونه میرویم، چقدر میرویم و تا کی میرویم و … که همهی اینها مبنای اندیشه و تفکر نوع بشر است، تا بعد به بخشهای کلاسیک برنامه بپردازیم. بنابراین چند بیت از شعرهای عطار را که همنشین و دوست مولوی هم بوده است برایتان میخوانم و بعد بقیهی صحبتهایم را ادامه میدهم:
ای در میان جانم و جان از تو بیخبر
از تو جهان پر است و جهان از تو بیخبر
نقش تو در خیال و خیال از تو بینصیب
نام تو بر زبان و زبان از تو بیخبر
چون پی برد به تو دل و جانم که جاودان
در جان و در دلی، دل و جان از تو بیخبر
از تو خبر به نام و نشان است خلق را
وانگه همه به نام و نشان از تو بیخبر
شرح و بیان تو چه کنم زان که تا ابد
شرح از تو عاجز است و بیان از تو بیخبر
جویندگان گوهر دریای کُنه تو
در وادی یقین و گمان از تو بیخبر
عطار اگر چه نعرهی عشق تو میزند
هستند جمله نعرهزنان از تو بیخبر
برای دریافت مدرنیته باید نیاز به مدرنیته وجود داشته باشد. دیشب، جناب امینی، به طور مختصر به دو مبحث حیاتی اشاره کردند؛ شناخت مدرنیته و مدرنیسم و تفاوت این دو مفهوم. اگر مدرنیسم را به صورت یک ظرف در نظر بگیریم، مثل یک لیوان آب، مدرنیته آبی است که در این لیوان قرار دارد. اگر در جامعهای ظرف مدرن شدن وجود نداشته باشد، مدرنیته هم ظرفی برای انسجام و رشد خویش نمییابد. موضوع به دنبال مدرنیته رفتن و احتیاج به مدرنیته داشتن، دو مقولهی کاملا سوا از یکدیگرند. علت شکست مدرنیته در ایران، در درجهی اول عواملی که برخواهیم شمرد، یکی این است که جامعهی ایرانی احتیاجی به مدرنیته پیدا نمیکرد یا احساس نمیکرد که به مدرنیته احتیاج دارد. در بیان احتیاج به، یا دنبال مدرنیته رفتن که خیلی هم نزدیک به یکدیگرند اما یکی نیستند، مولوی نقل بسیار زیبایی دارد:
آب کم جوی، تشنگی آور بهدست
تا بجوشد آبت از بالا و پست
…
تشنه میگوید که کو آب گوار
آب می گوید که کو آن آبخوار
ما هیچوقت تشنه نبودیم، به دنبال آب بودیم، اما تشنه نبودیم. آنهایی که تشنه بودند، رفع تشنگی کردند. بررسی این که اسلام در توقف مدرنیته چه نقشی داشته و هم چنین بررسی مدرنیته در ایران و علل و اشکالاتی که در توقف، کندی و انسداد آن ایجاد شده، نیازمند حرکتی است تحقیقاتی. یعنی باید از خود بپرسیم از قرآن تا ابنسینا، از ابنسینا تا مصباح یزدی (یادآور شوم که بحث من سیاسی نیست که مصباح یزدی هم فیلسوف است) فیلسوفی که برداشت قرآنی آن این است که میشود با یک استاد دانشگاه در زندان لواط کرد (در برابر زن او) تا به جرم خود اقرار کند و بعد از این اقرار و اعتراف هم خدا راضی باشد، هم قرآن اجرا شده باشد و هم دین اسلام به اوج رسیده باشد. بررسی عواملی که از کتابی به نام «قرآن» شخصیتی به نام «ابوعلی سینا» میسازد، بررسی شرایط کتابی که شخصیتی به نام «ابن رُشد» میسازد. «ابن رُشد» کسی است که تاریخ آکادمیک فلسفی دنیا، یعنی بررسی کلاسیک فلسفهی «ارسطو» را در دانشگاههای دنیا، بر اساس حاشیه نویسیهای «ابن رُشد» تدریس میکنند. امروز دنیای غرب، شناخت خود از فلسفهی «ارسطو» را از طریق «ابن خلدون» و «ابن رشد» انجام میدهد. بنابراین اگر در مورد شخصیت افراد بحث نشود، اما بررسی شود که چگونه از یک کتاب واحد «ابنسینا»، «ابن خلدون»، «ابن رشد»، «سهروردی»، «مولوی» و «ملا صدرا» به وجود میآید و از همین کتاب، از همین آئین و دین افرادی به وجود میآیند مثل «بنیامیه»، «عباسیان»، «فاطمیان» و مثل بسیاری دیگر از حرکتهای پسگرایی که در طول تاریخ ایران قرار داشتهاند و ابزار همهی آنها هم یک ملاک بوده.
آنچه که قابل بحث است و در تاریخ هم نسبت به آن کمتر بحث شده، جدا کردن قرآن از دین تاریخی اسلام است. آن چیزی که به نام اسلام تاریخی از زمان سقوط خلیفهی چهارم «علی» تا به امروز که ما زندگی میکنیم، حرکت انحرافی اسلام در جهت اسلام حدیثی، اسلام تاریخی، اسلام سلطانی و اسلام حاکمیت است که هیچ ارتباطی با قرآن ندارد. دوستانام از دیروز تا حالا، توضیح دادهاند که اساس مدرنیته چیست، حرکت آن از کجا شروع شد، چه چالشهایی پیش روی خود داشته، از چه دشواریهایی باید عبور میکرده تا به امروز برسد و … اما یک اشکال بزرگ مدرنیته، طبیعت استعماری مدرنیته است. اولن که مدرنیته در معنای وسیع آن را حرکتی اروپایی میشناسیم، اما واقعن، مدرنیته حرکتی اروپایی نیست اگر چه هستند بزرگانی که چنین ادعا میکنند. اما اگر تأملی در تاریخ داشته باشیم، میبینیم که سال ۱۹۹۰ سال بازگشت مدرنیته از دیدگاه «زرتشت» است و پیش از آن هم چنین شده بوده است. امروز هم وقتی که دنیا عقاید زرتشت را بررسی میکند، میبیند که مبنای خردگرایی آئین زرتشت، اساس و پایه مدرنیته در دنیا است. اما اروپاییها ضمن این که همه چیز را به استعمار، تصاحب و انحصار خود کشیدهاند، حرکت تکاملی نوع بشر را که یک حرکت طبیعی است، در زندان انحصار خویش نگه داشتهاند و به عنوان حرکت مترقی اروپایی تلقیاش میکنند، در صورتی که مدرنیته طبیعت انسان است، طبیعت انسان خردگرا است و ارتباطی با اروپا ندارد. آنچه اروپا انجام داده و در برابر آن ایستاده و هنوز هم نمیتواند حرکت بکند، علت زندانی است که خود نیز برای خودش ایجاد کرده. آن زندان هم، عدم اخلاق، عدم معنویت و تضاد هدف در بطن مدرنیتهی اروپا است. یعنی اگر به صورت خیلی کوتاه بگوییم که مدرنیته، اتکا به مکتب عقل و خردگرایی است و انسان به علت معقول بودن و خردگرا بودن، پی میبرد که جامعه به تعادل و عدالت نیازمند است. به این ترتیب عدالت دارای ارزش جهانی و سکولار میشود و بر مبنای رسیدن به عدالت انسان وارد معنویات میشود. یعنی اگر عدالت اصل مدرنیته باشد، که از آن طریق عبور مدرنیته امکانپذیر میشود، میبینیم که مبنای تشکیل مدرنیته در اروپا، اعمال و ایجاد استعمار بوده است. علت حرکت نکردن مدرنیته (مدرنیته با تکنولوژی پیشرفته بسیار متفاوت است) همین دیدگاه استعماری است. مگر نه این که مدرنیته باید در جهان تعادل ایجاد کند، مگر نه این است که تکنولوژی باید پیشرفت کند، اگر استعمار بخشی از استعمار اروپایی نباشد، اگر نفت، اگر سایر منابع زیرزمینی، اگر بیگاری جامعهی جهان سوم و اگر فقر و جهل جهان سوم وجود نداشت، آیا مدرنیته در اروپا پیشرفت میکرد یا نه؟ همین امروز اگر اساس مدرنیتهی اروپایی را جمع کنند و از زیر پایاش بیرون بکشند، برای نجات ایران، چنانچه بارها گفته شده، کافی است که مردم از اساس تعصب مذهبی دست بردارند و دین حدیثی اسلام را رها بکنند و با دین قرآنی آشنا بشوند. زمانی که قرآن را از زیر پای «خامنهای» بیرون بکشند، حکومت ایران آزاد خواهد شد و کشور ایران هم. چیزی که کشور ایران را به اسارت کشیده، دین اسلام نیست، بلکه اسلام حدیث خودساختهای است که ظرف هزار و دویست سال بخشی از دنیا را در استعمار خود درآورده. دینی است که خدمت به استعمار میکند و خود نیز دینی است استعماری. اما، این دین، دین قرآن نیست. اگر ما بخواهیم به دین حدیثی اشاره کنیم، کار این نوع دین، جلوگیری از تعقل است. اصل تقلید به ویژه در مذهب شیعه که شبیه آن را اهل سنت هم دارند، یعنی کنار گذاشتن خردگرایی. در حالی که وقتی ما به قرآن مراجعه میکنیم، می بینیم که این کتاب، اولین پرسشی که از آدم میکند، این است که: “چرا تعقل نمیکنید”؟ چرا خردگرایی را مبنای کار خود قرار نمیدهید؟ در هیچ کجای قرآن شما نمیخوانید که چرا نماز نمیخوانی؟ چرا روزه نمیگیری؟ چرا حج نمیروی؟ حتا چرا زکات نمیدهی؟ اما شما را محاکمه میکند که چرا تعقل نمیکنید؟ چرا در مسایل خرد را به کار نمیبرید؟
در شیعه کاری که انجام شده؛ ممنوع کردن خردگرایی و عقلانیت است. در این معنا، اصل تقلید جایگزین اصل عقلگرایی شده است. پس این دو نوع دیدگاه، دو نوع مکتب و دین جدای از یکدیگرند. وقتی به مفاهیم قرآنی نگاه میکنیم، به عنوان مثال، سن ازدواج؛ شرایطی که در چهارچوب قرآن، یعنی بین دو جلد اول و آخر کتاب و نه خارج از این مبنا، آمده و بعد آن را با دین حدیثی مقایسه میکنیم، در آئینی که علمای این دین مینویسند که شخصیتهای بینالمللی هم هستند که یکی از آنها همین «مصباح یزدی» است، «آیتالله خمینی» است و دیگر بزرگانی که مذهب شیعه را هدایت میکنند و نامآوران این طریقت هستند، میبینیم در برابر قرآن که سن ازدواج را نکاح بلوغی معین میکند و نکاح بلوغی، نکاحی است که با مدیریت اقتصادی فرد همراه میشود، در برابر این آئین یا باور (درست یا نادرست، راجع به آن بحث نمیکنیم)، شخصی رساله مینویسد، شخصی که معتقد به خرد نیست بلکه به تقلید باور دارد و میگوید شما نباید خردگرایی کنید بلکه باید از من تقلید کنید، در کتاب رسالهی خود؛ «تحریرالوسیله» مینویسد که ازدواج با دختر خُردسال دو روزه مجاز است. کی ما تعقل را به کار میبریم و کی دست از افترا و اتهام بر میداریم و کی مسایل پژوهشی را از مسایل سیاسی جدا میکنیم و کی اعلام میکنیم که این دین حدیثی بسیار دین خوبی است. ازدواج با دختر دو روزه هم بسیار چیز خوبی است. اما ارتباط این آئین و این باور با «قرآن» چیست؟ اگر به این پرسش و صدها پرسش دیگر مثل این پاسخ گوییم، خواهید گفت که من قصد تبلیغات اسلامی دارم، چرا که اسلام خمینی را میشناسیم و اگر باید تبلیغی شود خوب همان دینی که به تبلیغ اسلامی باور دارد، تبلیغ میشود. کسانی که مثل من راجع به قرآن صحبت میکنند (اگر بخواهید بیشتر مرا بشناسید، در اسلام حدیثی، به بهایی، بابی، سلفی و سنی معروف هستم. عدهای هم میگویند شیعهی سابق)، نیروهای بزرگی در دنیا سعی در کنار گذاشتن آنها دارند تا واقعیات پنهان بماند. دو مطلب در قرآن وجود دارد، به طور خلاصه: یکی این که در زمان پیامبر اسلام که هنوز مرکب قرآن خشک نشده بود در سورهی قرآن، آیهی پانزده، محمد به خدا میگوید که: “این قوم من قرآن را به زندان انداختهاند و دور از دسترس نگاه داشتهاند”. البته این موضوع مربوط میشود به زمانی که قرآن هنوز تمام نشده بوده است. بنابراین چیز جدیدی نیست که اصل کتاب، یعنی قرآن از مردم دور مانده و شایعات، خرافات و خشونت که مایهی مدرنیته در کشورهای جهان سوم است رایج شده. میخواهم عرض کنم که اگر ما به کتاب اسلام مراجعه کنیم، متوجه میشویم که اسلام دارای یک قانون اساسی است: “برقرار کنندگان عدالت باشید”. یعنی اگر هدف مدرنیته عدالت است، نه آن که میگوییم عدالت برای همه، این جمله کامل نیست، چرا که در واقع عدالت برای آمریکاییها درست است. چگونه میشود عدالت برای همه باشد، اما همچنان بیعدالتی در جهان دیده شود. چگونه میتوانید در ایران، افغانستان، عراق و … عدالت برقرار کنید، اینجا هم عدالت داشته باشید؟ امنیت شما در اینجا چگونه ممکن است، اگر در ایران هم امنیت برقرار باشد؟ حتمن باید در ایران امنیت نباشد اگر قرار است در آمریکا امنیت وجود داشته باشد. ما اختلاف امنیتی و اختلاف منافع داریم. کشورهای دنیا هم، با هم اختلاف دارند. مدرنیته اگر ادعا میکند که نیتاش حرکت دنیا به سوی کمال است و عدالت است باید طرحی نو دراندازد. علت توقف اصلی مدرنیته این است که وقتی مدرنیته به ایران وارد شد، اگر بخواهیم، مدرنیته را به چهار طبقه تقسیم کنیم، هر چهار طبقهی ورود مدرنیته به ایران با سوغات؛ استعمار، استثمار، تجزیه ایران و تخلیه ایران از دانشمندان و کشتار آنها همراه بوده است. علت توقف مدرنیته در ایران و در ارتباط با دین به خاطر تعالیم خرافی و خشونتی است که غرب و اسلام حدیثی در ایران داشته و دارند.
* عباس شکری دارای دکترا در رشته ی “ارتباطات و روزنامه نگاری”، پژوهشگر خبرگزاری نروژ، نویسنده و مترجم آزاد و از همکاران تحریریه شهروند در کالیفرنیای آمریکا است.