ترجمه: آرش عزیزی
تظاهراتی که در روز ۲ اکتبر در مقابل بازار تهران درگرفت واکنشی به بحران روزافزون اقتصادی و سقوط مداوم ارزش پول در ایران بود (ریال در سال گذشته بیش از دو سوم ارزش خود را از دست داده است.) این تظاهرات در ضمن خبر از بحران سیاسی عمیق و تنشهای مربوط به آن میدهد که میان هیئت حاکمه رو به افزایش است.
صاحبان قدرت در جمهوری اسلامی ایران که همگی خود را “اصولگرا” مینامند متعلق به اولیگارشی افراطی روحانی ـ نظامی ـ صنعتی یکسانی هستند. اما آنها پس از حذف به اصطلاح “اصلاحطلبان” رژیم اکنون به چند دستهی مختلف منشعب شدهاند: “اصولگرایان سنتی”که بیشتر امامهای جماعت و تجار قدرتمند بازار اند؛ “جبههی متحد اصولگرایان” که در مجلس اسلامی قدرتمند است؛ و “جبههی پایداری” که ریاست جمهوری و دولت را در دست دارد.
اصولگرایان در ضمن چندین دولت موازی درون دولت ایجاد کردهاند. بیت رهبری، که رسما اختیاردارِ نیروهای مسلح، امنیت ملی، سیاست خارجی و رسانههای دولتی است، در ضمن سازمانهایی موازی با تقریبا تمام وزارتخانهها را دارد. سپاه پاسداران دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی خود را دارد و درون ارتش عادی نیز نفوذی قدرتمند دارد و درگیر تمام شاخه های اقتصاد است و حتی زیرساختهای ارتباطات از راه دور کشور را در سیطرهی خود دارد. بالاخره به دولت به ریاست رئیسجمهور میرسیم که وزارتخانهها و نهادهای خود را دارد.
اقتصاد اساسا در دست چهار بخش جداگانه است: بخش عمومی سنتی یعنی “دولت” که از جمله صادرات نفت و صنایع بزرگ دولتی را اداره می کند؛ بخش “پاسداران” که صنایع بزرگ نظامی و غیرنظامی، کسب و کارهایی در نفت و گاز، کشت و صنعت و ساختمان سازی را دنبال میکند؛ بخش “بنیاد” که بیش از ۲۰ درصد اقتصاد ایران را در اختیار دارد و شامل صنایع و کسب و کارهای مختلفی میشود که در دورهی انقلابی مصادره شدهاند و همچنین وقفهای مختلف مذهبی؛ و سرانجام بخش “خصوصی” که بیشتر شامل صنایع و شرکتهای سابقا ملی شده است که زیر قیمتهای بازار به دست نشانده های رژیم یا خانواده های روحانیون و پاسداران فروخته شده و یا عملا به طور مجانی به آنها بخشیده شده، و نیز گروهی از شرکتهای خصوصی مستقل که از طریق رشوه دهی حق فعالیت دارند.
در زمان انتخابات قلابی ریاستجمهوری در سال ۱۳۸۸، اصولگرایان همه در حمایت از محمود احمدینژاد در مقابل میرحسین موسوی و مهدی کروبی متحد بودند (موسوی و کروبی با آنکه هر دو از عناصر رژیم بودند، خواهان بعضی اصلاحات بودند و اکنون در حبس خانگی به سر میبرند.) با انتخابات پیشاروی ریاستجمهوری در ژوئن ۲۰۱۳، دسته های مختلف اصولگرایان دست به بسیج حامیان خود زده اند. منازعات درونی اکنون به اوج خود رسیده است. جریانات سکولار ایران عملا هرگز بخشی از بازی انتخاباتی نبودند، اما حتی اصلاحطلبان اسلامگرا نیز کاملا از عرصه بیرون رانده شده اند.
در حال حاضر، شکاف اصلی بین جبههی “پایداریِ” احمدینژاد و ائتلاف شکنندهی موجود بین سایر دار و دستههای اصولگرایان است. احمدینژاد در دورهی دوم ریاستجمهوری خود کوشید استقلالی از رهبر نشان دهد و بعضی سیاستهای پوپولیستی خود را پیش ببرد. حتی شاهد چند مورد تخاصم علنی بین این دو بودیم. ریاستجمهوری دو دورهای او همزمان با افزایش درآمدهای نفتی بود که تخمین زده میشود بیش از ۵۰۰ میلیارد دلار بوده اند، رقمی بیشتر از مجموع درآمدهای نفتی ۱۶ سال قبلی در زمان ریاست جمهوری اکبر هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی. احمدی نژاد از استانی به استان دیگر رفت و پروژههای کوچک پوپولیستی را تامین مالی کرد و در عین حال بسیاری پروژه های توسعهی زیرساختی درازمدت را لغو کرد. او در سال های گذشته کوشیده است تصویر متفاوتی از خود بدهد: هم در لباس پوشیدنش (در خیلی مواقع، لباس رسمی میپوشد) و هم در سیاستش (تاکید بر افتخارات گذشتهی فرهنگ ایرانی). اما کماکان به حرفهای ضد اسرائیلی خود ادامه داد و هر زمان با مشکلات داخلی روبرو بوده، برای منحرف کردن توجهات از این مسائل حملات کلامی خود را به اسرائیل شدت بخشیده. طرفه آنجا که همتایان دست راستی او در اسرائیل نیز از این گفتههایش به نفع خود استفاده کرده و با ادعای خطرناک جلوه دادن ایران، توجهات جهانی را از مسئله اشغال سرزمین های فلسطینی منحرف می کنند و سیاستمداران راستگرای طرفدار اسرائیل را بسیج می نمایند.
مجموعه تحریمهای پیاپی در پاسخ به برنامهی جنجالی هستهای ایران به مشکلاتی جدی برای مردم ایران انجامیده است که با فوق تورم، بیکاری و کمبود غذا و دارو سر میکنند. رژیمی که مدعی بود “دولت مستضعفین” است شکاف بین غنی و فقیر را به شدت افزایش داده است. جایگزینی یارانهها با پول نقدی فاجعه بار بوده. تبصرهی جدیدِ “استاد ـ شاگردی” در قانون کار ارتجاعی رژیم به کارفرمایان اجازه میدهد تا کارگران را تا دو سال بدون دستمزد و بدون هیچگونه پوشش امنیت اجتماعی به کار گیرند. بسیاری صنایع که قادر به پرداخت دستمزد و حقوق کارگران نیستند از این قانون سوءاستفاده میکنند و سندیکا و اتحادیه ای نیز در کار نیست که از کارگران دفاع کند.
تحریمها برای دولت احمدینژاد نیز مشکلزا شدهاند. گرچه ذخایر ارز خارجی همچنان عظیم است و سطح بدهی دولتی بسیار پایین است، اما از زمان تحریمهای اخیر که صنعت نفت و بخش مالی را نشانه میگیرد، دولت بیش از نیمی از ذخایر نفتی خود را از دست داده است و حتی نمیتواند درآمدهایی که خارج از ایران به دست میآورد، منتقل کند.
منتقدان احمدینژاد میگویند این خرابی اقتصادی ربطی به تحریمها ندارد و در عوض به علت سوءمدیریت او بر اقتصاد است. احمدینژاد، از طرف دیگر، بحران اقتصادی را به علت تحریمها و تداوم دخالت عناصر غیردولتی در اقتصاد میداند.
احمدینژاد هنگام شرکت در مجمع عمومی سازمان ملل در نیویورک در ماه گذشته با خبر شد که قوه قضائیه ایران، مشاور ارشد مطبوعاتیاش را به زندان انداخته. هدف این کار به وضوح تحقیر احمدینژاد بود که خط قرمز را زیر پا گذاشته و گفته بود ایران آمادهی مذاکره با آمریکاییها است، سیاستی که رهبر و سایر اصولگرایان تقبیح میکنند. احمدینژاد در زمان بازگشت خود به ایران، کنفرانسی مطبوعاتی فراخواند و در آن به انتقاد علنی از رقبایش دست زد. این خود باعث سقوط بیشتر ریال شد.
آنچه تظاهرات اخیر را یگانه میسازد این است که بحران و مسائل اقتصادی به سرمایهداران اسلامگرا و تجار بازار نیز رسیده است. بازار ایران همیشه و از ابتدای تأسیس حکومت اسلامی، پشتوانهی اقتصادی آن بوده است. یکی از افرادی که تظاهرات را تائید کرد، حبیبالله عسگراولادی بود که پرنفوذترین رهبر بازار، رئیس گروه بنیادگرای “موتلفه”، از چهرههای رهبری “اصولگرایان سنتی” و از بازماندگان یکی از گروههای تروریستی عمدهی اسلامگرا در ایران در دههی ۱۹۵۰ است که ارتباطات نزدیکی با آیتالله خمینی داشت. نارضایتی بازار بخصوص برای رژیم هشداردهنده است. در ضمن، بیشتر صنایع وابسته به قطعات و مواد وارداتی به بنبست خوردهاند و بخش ساختمان نیز تقریبا متوقف شده است. اصولگرایان میخواهند تقصیر خرابی را به گردن احمدینژاد بیاندازند و بعضی میکوشند او را مجبور به استعفا کنند، کاری که این مرد وقیح هرگز انجام نمیدهد. بعضی امیدوارند مجلس حاضر، که دستچینشدهی اصولگرایان است، به او رای عدم اعتماد دهد. اما میگویند احمدینژاد، به سبک جی. ادگار هوور(اولین رئیس اف . بی . آی) پروندههایی مخفی در مورد تمام چهرههای عمده را در اختیار دارد و تهدید کرده اگر به زور بیرونش کنند آنها را افشا میکند. رهبر نیز که قدرت حذف احمدینژاد را دارد میترسد که اخراج او به بی ثباتی بیشتر بیانجامد و ترجیح میدهد بگذارد که دور ریاست او در ژوئن ۲۰۱۳ به پایان رسد.
در این اوضاع و احوال، به نظر می رسد که اکبر هاشمی رفسنجانی در حال بازگشت به صحنه است. رفسنجانی از بنیانگذاران رژیم اسلامی، رئیسجمهور پس از جنگ ایران و عراق و یک روحانی و بیزنسمن مولتیمیلیونری است که قبلا به دست اصولگرایان و بخصوص احمدینژاد از صحنه خارج شده بود و اکنون بعضی عوامل رژیم او را تنها چهرهی حکومتی میدانند که میتواند رژیم را از ورطهی کنونی نجات دهد. او اصلاحطلب نیست اما آخوندی پراگماتیست و عملگرا است و بهبود روابط با غرب را ترجیح میدهد. اما او رقیب رهبر، سید علی خامنهای، است که بیمار است و به نظرمی رسد به پایان عمر خود نزدیک شده باشد. بسیاری در حلقهی درونی خامنهای ترجیح می دهند که رفسنجانی قبل از رفتن خامنهای از صحنه سیاست حذف شود.
این مردم ایران هستند که از نظر سیاسی و اقتصادی در رنجند. تحریمها به شدت به مردم آسیب میزند. روشنفکران، رهبران کارگری، فمینیستها و رهبران دانشجویی زندانی و تبعید و ساکت میشوند. دستگاههای سرکوبگر رژیم به قدری وسیع و قدرتمند هستند که اپوزیسیون، در حال حاضر هیچگونه شانس به چالش کشیدن جدی رژیم را ندارد.
اما ترس بزرگتر ایرانیان (هم درون کشور و هم در دیاسپورا) خطر جنگ و حملهی اسرائیل و آمریکا است. رهبران اسرائیل در دولت ائتلافی و جنگطلبِ بنیامین ناتانیاهو/-آویگدور لیبرمن، به خوبی از اوضاع درون ایران باخبرند. اما آنها آگاهانه “خطر” ایران را به خاطر منافع خود بزرگ جلوه میدهند و بر طبل جنگ میکوبند و میخواهند آمریکاییها را وارد یک جنگ فاجعهبار دیگر در خاورمیانه کنند. واقعیت اما اینجا است که اگر یک چیز هست که میتواند رژیم اسلامگرای کنونی را نجات دهد و تمام اصولگرایان، بنیادگرایان و پاسداران را گرد هم بیاورد، چنین جنگی است. گرچه آنها میدانند که چنین چیزی به نابودی ایران میانجامد اما تصور می کنند که خود میتوانند به عنوان رژیم پابرجا بمانند. این تنها مردم بیگناه ایران، که سالیان دراز برای استقرار یک دولت دموکراتیک و سکولار مبارزه کردهاند، هستند که صدمه بیشتر خواهند دید.
منبع:Canadaian International Council، ۹ اکتبر ۲۰۱۲