در بخش قبل هنگام برشمردن علائم افسردگی سالمندان گفتیم که غمگین بودن یکی از نشانههای بارز افسردگیست و در بسیاری از جوانهای افسرده «غم و اندوه» از افسردگی جداییناپذیر است، اما خیلی از سالمندان افسرده میگویند «غمگین» نیستند. شاید از نداشتن انگیزه یا انرژی و یا از مشکلات فیزیکی گوناگون شکایت کنند، اما بسیاری از آنها میگویند غمگین نیستیم. درواقع، شکایت از مشکلات فیزیکی مثل دردهای مفصلی و یا بدتر شدن سردرد از علائم شایع افسردگی در سالمندان است.
با این حساب حتا آنهایی که ادعا میکنند که غمگین یا افسرده نیستند ممکن است افسردگی شدید داشته باشند و برای اثبات افسردگی در آنها میتوان از نشانههای زیر استفاده کرد.
ـ معمولا از دردهایی شکایت میکنند که خودشان قادر نیستند توضیح دهند یا درد را بزرگتر جلوه میدهند.
ـ احساس ناامیدی و بیهودگی میکنند.
ـ اضطراب و نگرانیهای بیمورد دارند.
ـ از نداشتن انرژی و انگیزه شکایت میکنند.
ـ آهسته حرف میزنند.
ـ حساساند و بهآسانی رنجیدهخاطر میشوند.
ـ علاقهشان را نسبت به روابط اجتماعی و سرگرمیهای همیشگی از دست میدهند.
ـ به خودشان نمیرسند، مثلا یادشان میرود که دارو بخورند یا ساعتها چیزی نمیخورند و به بهداشت فردیشان اهمیت نمیدهند.
اینها همه نشانههای افسردگی در این گروه سنیست.
تشخیص افسردگی از بیماری فراموشی در سالمندان
اگر احساس میکنید که ذهن شما یا عضو سالمند خانوادهتان کندتر از معمول کار میکند، هرگز به پای پیری نگذارید. چون میتواند نشانهی افسردگی یا فراموشی باشد.
در این دو بیماری، افسردگی و فراموشی، برخی علائم مشترکاند، مثل کند شدن حافظه، سستی در حرکت یا کندی در حرف زدن و از دست دادن انگیزه برای کارها… همین سبب میشود که تمیز دادن آنها از هم مشکل شود. اما با در نظر گرفتن تفاوتهای زیر میتوان این دو بیماری را از هم تشخیص داد:
در بیماری افسردگی:
ـ در بیماران افسرده کند شدن کارکرد مغز سریعتر اتفاق میافتد.
ـ این بیماران زمان و مکان را خوب میشناسند و تاریخ روز و ماه را دقیق میدانند.
ـ هنگام تمرکز کردن روی مسئلهای مشکل دارند.
ـ مهارتهای زبانی و حرکتیشان کند میشوند ولی هنوز در حوزهی طبیعیست.
ـ متوجه میشوند که حافظهشان ضعیف شده و از این بابت نگراناند.
در بیماری فراموشی:
ـ کند شدن کارکرد مغز آهستهتر رخ میدهد.
ـ این بیماران اغلب گیج و سردرگماند. در جاهای آشنا گم میشوند.
ـ حافظهی نزدیکشان دچار اختلال میشود.
ـ مهارتهای زبانی، حرکتی و نوشتاریشان ناقص میشود.
ـ متوجه نیستند که حافظهشان ضعیف شده.
چگونه در همین سالمندی میتوانیم به افسردگی چیره شویم؟
بسیاری از افراد بالای شصت سال یا حتا پنجاه سال که افسرده هستند تصور میکنند که به آنچه میخواستهاند نرسیدهاند یا راه را درست نپیمودهاند. از خودشان بیش از استانداردهای معمول و بیش از توانشان انتظار دارند و همین سبب میشود که نقایص را در خود جستجو کنند. اما بدانند که هیچکس کامل نیست.
ذهن انسان در هر سنی توانایی آموختن و تغییر دارد و برای غلبه بر افسردگی میتوان از این توانایی ذهن بهره برد. یکی از راهها یاد گرفتن کاریست که لذتبخش است. راه دیگر حفظ یا برقراری رابطه با دوستان و نزدیکان است و همچنین حفظ یا شروع فعالیتهای فیزیکی.
اما گاهی افراد افسرده میلی به انجام هیچیک از این کارها ندارند. فقط دلشان میخواهد گوشهای بنشینند و از دیگران دوری کنند و همین گوشهگیری افسردگی را تشدید میکند. یکی از کارهایی که میشود برای بیمار افسردهی سالمند انجام داد آمادهسازی ذهن او برای مقابله و گریز از افسردگیست. در این زمان اطرافیان باید زمینه را برای فعالیتهای فیزیکی و ذهنی بیشتر آنها آماده کنند.
بنابراین از کارهای کوچک شروع کنید و بنا به تواناییهای خود یا عضو ارشد افسردهی خانواده عمل کنید. شاید حتا تصور انجام کارهایی که سبب بهبود حال او میشود مثل چند دقیقه قدم زدن یا گذراندن چند ساعت با دوستان احساس بدتری به او بدهد. اما راه درست و کلیدی مقابله با افسردگی شروع انجام کارهای کوچک است. مثل همین چند قدم راه رفتن یا به دوستی تلفن زدن. یکی دیگر از راههای کمک کننده این است که با کسی از نزدیکان دربارهی احساسشان حرف بزنند. یکی از کارهای خوب دیگر انجام کارهای داوطلبانه است.
افسردگی سبب میشود که به همهچیز منفی نگاه کنیم، حتا به خودمان و به حال و به آینده. یکی از نمونههای افکار منفی در افراد سالمند این است که همهچیز را سیاه و سفید میبینند. مثلا اگر زندگی کنونی من این است همهاش تقصیر خود من است.
یا بهخاطر یک تجربهی منفی فکر میکنند همهچیز، همیشه منفی خواهد بود؛ تمام عمرم همینطور بوده و هر کاری کرده و میکنم بد از آب درمیآید.
وقایع خوب زندگیشان را نمیبینند و حادثه یا حوادث بد را مرتب یادآوری میکنند.
دلایلی میآورند تا ثابت کنند که آن حادثه یا حوادث خوب بهحساب نمیآیند.
بدون شواهد درست و منطقی تفسیر منفی از زندگیشان میکنند.” من همیشه بدبخت بوده و خواهم بود…”
اما وقتی افسردهایم نمیتوانیم تصمیم بگیریم که این افکار منفی را یکباره به افکار مثبت تبدیل کنیم. درواقع، شگرد کار این است که افکار منفی را با افکار متعادلتر جایگزین کنیم و نظرمان را دربارهی خودمان برای دیگری بازگو کنیم. سعی کنیم هنگام قضاوت در مورد خودمان منصفتر و واقعبینتر باشیم.
برای غلبه بر افسردگی پس از تعدیل افکار نسبت به خود باید چند نکتهی دیگر را نیز رعایت کرد: خواب کامل یعنی هشت ساعت خواب لازم است. خواب کم یا خیلی زیاد بر روحیهی افراد اثر منفی میگذارد.
زندگی در جای تاریک و دور از نور آفتاب روحیه را خراب میکند.
استرسهای بیمورد سبب تشدید افسردگی میشود.
انجام فعالیتهایی که فرد سالمند به آنها علاقه دارد نیز به بهبود روحیهاش کمک میکند.
اینهایی را که برشمردیم راههاییست که خود فرد افسرده با استفاده از آنها میتواند به بهبود وضعیت خود کمک کند. در بیشتر موارد ما اطرافیان او نیز میتوانیم به او کمک کنیم.
نخست این که باید او را تشویق کنیم تا به راهنماییهای پزشک عمل کند.
دومین نکتهی مهم این است که از نظر روحی حمایتش کنیم. از او بخواهیم برایمان حرف بزند و با دقت به حرفهایش گوش کنیم. وقتی روحیهاش را برای ما وصف میکند نظر منفی ندهیم بلکه با اشاره به واقعیات امیدوارش کنیم.
اگر از خودکشی حرف میزند به سادگی از روی آن نگذریم و حتما به پزشک او اطلاع دهیم.
از او بخواهیم برای قدم زدن یا کارهایی چون خرید هفتگی با ما همراه شود. اگر نمیپذیرد، با ملایمت تشویقش کنیم. او را به مراسم و برنامههایی که زمانی علاقه داشت ببریم ولی از سالمند افسرده انتظار نداشته باشیم که در نخستین گام به همهی پیشنهادهای ما عمل کند یا بهعبارت دیگر به زور از او نخواهیم که همهی این کارها را در همان آغاز انجام دهد چون ناتوانی او در انجام همهی این کارها میتواند به نتیجهی عکس بیانجامد.
هرگز او را متهم نکنیم که مشکلی ندارد و همهی این دردها غیرواقعیاند و انتظار نداشته باشیم که یک شبه حالش خوب شود. هر فرد افسرده با حمایت پیگیر ما و گذر زمان بهبود مییابد.
* اکرم پدرام نیا، نویسنده، مترجم، پژوهشگر و پزشک ایرانی ساکن تورنتو ـ کانادا و از همکاران تحریریه ی شهروند است.