شماره ۱۲۱۴ ـ پنجشنبه ۲۹ ژانویه ۲۰۰۹
شاید وقتی که مشهدی گوتنبرگ ماشین چاپ را اختراع کرد، گمان نمیبرد که سالها بعد کتاب و نشریه چه نقشی در زندگی مردمان خواهند داشت. فکر نمیکنم که آقا میرزا مارکونی بعد از اختراع رادیو، و حاج پل باران سلطنتالدوله هم پس از طرح ایدهی اینترنت وضعی بهتر از این داشتهاند، اما به هر حال نتیجه آن ابداعات این است که نوادگانشان روزانه میان هزاران رسانهی مختلف مثل نشریه و سایت و کانال ماهواره، و همچنین انبوهی از وبلاگها غوطه بخورند. اندکی غفلت کنی، غرق میشوی و زمان گرانبها را از کف دادهای. حدس میزنم که نصیحت مرغ مادر به جوجه که در وصف گربه گفته بود تا کُلَه چرخ دادهای بَرَدَت، امروزه بیشتر مصداق انبوهی رسانههاست.
چارهای نیست جز آن که با توجه به وقت محدودی که زندگی مدرن برایت باقی میگذارد، خوشه چینی کنی و از میان رسانهها، چند تایی را با توجه به معیارهایت برگزینی. رسانه و نشریهی خوب، مانند دوست خوب میماند. زمان میبرد تا بشناسیاش و وقتی که شناختی، نمیخواهی که از دستش بدهی. یعنی بعد از گذر سالها، همانطور که از میان میلیاردها جمعیت روی زمین، اندکی را برای دوستی انتخاب میکنی، رسانهها و نشریههای دلخواهت هم محدود به چندتایی میشوند. رفته رفته علاقهمندشان میشوی و اگر چند روزی بیخبر بمانی، احساس دلتنگی میکنی. میخواهی بدانی که در این چند روز چه نوشتهاند و چه نشان دادهاند. این گونه است که به نشریه و رسانه هم دلبسته میشوی. بگذریم که گاه ممکن است تغییر مدیریت یا کادر، چنان بلایی به سر نشریه یا رسانهی دلخواهت بیاورد که عطایش را به لقایش ببخشی، و دیگر نخواهی که رویش را ببینی. مثل برخی دوستان که …. شما هم میدانید.
روی دیگر سکه آن است که دلبستگی و وابستگی، وفاداری هم میطلبد. وقتی که دوستی واقعی است، از رنجوری دوستت غمگینی و از خوشحالی و سرزندگیاش شادمان. هنگامی که مشکلی دارد، رهایش نمیکنی و تا آنجا که میتوانی کمک میکنی که دست بر زانو گرفته و قامت از نو راست کند. هرگز نمیگویی به دَرَک. چرا که دوستی در وفاداری است. خانهی نشریهی دلخواهت را هم آباد میخواهی و همراهانش را سرزنده و بشاش. چطور میشود که اگر کاری از دستت برآید، انجام ندهی و انگشت مرحمت و مرمت بر دیوارهای رسانهی محبوبت نکشی.
یکی از دوستان میگفت که نویسندگان چون از بابت چاپ مطلب پولی نمیگیرند، تعهدی هم نسبت به نشریه احساس نمیکنند. سایتها و نشریات پر شده از کپیکاری. یک مطلب را یکسان در وبلاگهای متعدد میبینی. گاه نویسنده است که مطلبش را برای چاپ به دهها نشریه و سایت و وبلاگ ارسال میکند و گاهی رسانهها هستند که بدون هیچ اشارهای به منبع و ماخذ، کپی میکنند. ظاهرا مال پدرمان که نباشد، رعایت حق و اخلاق هم ضروری نیست! اما واقعا، هدف نویسندهای که مطلبش را به هر آنجا که میتواند و به هر تعداد که میتواند میفرستد، چیست؟ آیا اشتهار و نامآوری است، که اگر چنین است، این ره به ترکستان است. چرا که اگر هنوز ذهن درمانده و ماقبل مدرنم یاری کند، کیفیت نوشتن مهمتر از کمیت است، چه رسد به کمیتی که به مدد کپیکاری حاصل شده باشد. اگر هدف نویسنده رسیدن به آب و نان باشد، که نانی از این طریق به دست نمیآید! نمیخواهم که زود نتیجهگیری کنم، اما فکر میکنم که چنین کاری، مصداق نادیده گرفتن اخلاق حرفهای و ناچیز دانستن مخاطب است.
از آن سوی دیگر، نشریهای که چنین بیمحابا کپی میکند و دم بر نمیآرد چه؟ حکایت همان شخصی میشود که صادق نیست و به خود و دوستیاش خیانت میکند. چنین نشریه و رسانهای تا کجا میتواند ادامه دهد. اگر هدفش تنها پر کردن فضا و کسب درآمد از آگهیها نباشد، اگر بخواهد که جایگاهی حرفهای بیابد و هدف و رسالتی را دنبال کند، آیا همین عملکردش نقض غَرَض نیست.
خلاصه کنم. شاید که نگاه من با قواعد بازار نخواند، اما احساس میکنم همانطور که در گزینش یار و همراه دقت میکنیم، رسانه و نشریهمان را هم میبایست با اندیشه و تأمل انتخاب کنیم. به جستجوی نام و نشان برای هر جایی ننویسیم، و از آن طرف آنهایی را که قاعده و اخلاق را برنمیتابند نبینیم و نخوانیم. همان طور که دوستیهایمان را ارج مینهیم و گسسته شدن پیوندهای دیرین را نمیپسندیم، همت کنیم و رسانه و نشریهای را که همراه و هماندیشهی ماست پرمایهتر و استوارتر سازیم.
شب و روزتان به خیر و به مهر!