حدود دو هفته پیش، ۱۵ مارس ۲۰۱۳، دومین سال فاجعه ای که درسوریه روی می دهد و دبیرکل ناتوان سازمان ملل متحد – چه اسم بی مسمایی! – آن را “جنایت علیه بشریت” توصیف کرده، پشت سر نهاده شد.
دریاسالار جیمز استاوریدس، فرمانده ارشد نیروهای امریکا در اروپا، کارنامه عملکرد دو ساله را چنین ارزیابی می کند: «وضعیت در سوریه هر روز بد و بدتر می شود… بیش از ۷۰ هزار نفر کشته شده اند، یک میلیون نفر آواره و مجبور به ترک این کشور شده اند و بیش از دو و نیم میلیون نفر نیز در داخل خاک سوریه بی خانمان شده اند. فعلا هیچ گونه پایانی برای جنگ داخلی خشونت بار مشاهده نمی شود.
دلیل این به درازا کشیده شدن مسئله سوریه و تبدیل آن از تظاهرات آرام و مسالمت آمیزِ مردمِ خواهان برکناری حکومت استبدادی به یک جنگ داخلی خونبار و پرتلفات چیست؟
برای یافتن پاسخ این پرسش باید این نکته را بررسی کرد که آیا شخص بشار اسد منش و شخصیتی ورای دیکتاتورهای سرنگون شده تونس، مصر و لیبی که زمان مقاومتشان دربرابر اراده آزادی خواهانه مردم به ترتیب بیش از یک ماه، دو ماه و هفت ماه به درازا نکشید داشته و دارد یا دلیل این تطویل خونین و پرتلفات را باید در جایی دیگر جستجو کرد.
با جرئت می توان گفت که در بشار اسد هیچ ویژگی که او را از دیگر دیکتاتورهای سرنگون شده – زین العابدین بن علی، حسنی مبارک، معمر قذافی – متمایز کند، ندارد و تنها دلیلی که می توان یافت حمایت و پشتیبانی نابخردانه و همه جانبه – سیاسی، نظامی، تسلیحاتی، مالی و نیروی انسانی – حکومت ولایت مطلقه فقیه و در درجه بعد روسیه از این حکومت خودکامه و جنایتکاراست.
در واقع، حتی می توان چنین گفت که اگر این حمایت های همه جانبه نبودند، شخص بشار اسد، با وجود همه ی خصلت های جنایتکارانه ای که در این دو سال ازخود بروز داده، کارش حتی سریع تر از دیکتاتور تونس، زین العابدین بن علی، که در کمتر از یک ماه از آغاز تظاهرات مردم راه فرار درپیش گرفت، به پایان می رسید.
از سوی دیگر، این را نیز می توان گفت که نظام ولایت مطلقه فقیه که سرمست از باده توفیق در سرکوب اعتراضات موسوم به “جنبش سبز” بود و خود را در این عرصه صاحب تجربه موفق می پنداشت نیز هرگز تصور نمی کرد که مردمی سربزیر و مطیع که حدود ۴۰ سال حکومت جابرانه و خودکامه خاندان اسد را صبورانه تحمل کرده بودند، یکباره چنان پایداری و ایستادگی از خود نشان دهند که دنیا را به شگفتی وادارد.
این اشتباه محاسبه حکومت آخوندی، سید علی خامنه ای به عنوان متولی و تصمیم گیرنده سیاست خارجی کشور، را به باتلاقی کشید که در این دو سال به تدریج در آن فرورفته و بسیار بعید است که بتواند حیله و ترفندی بیابد که او را از این ورطه رهایی بخشد.
روند عملکرد حکومت جنایتکار بشار اسد و حامی جنایتکارترش، به تدریج و با گذر زمان موجب شد که پای نیروهای ستیزه جویی مانند القاعده و بنیادگرایان سلفی – که در پی گرفتن ماهی از آب گل آلود هستند – نیز به عرصه درگیری باز شود و آنچه که می توانست با مسالمت به نفع خواست های مردم پایان یابد را به مسیری که در آن جز کشتار و ویرانی و آوارگی نمی توان یافت، بکشاند.
فزون بر حمایت همه جانبه ی حکومت آخوندی و سبعیت جنایتکارانه بشار اسد در بمباران و به توپ و خمپاره بستن شهرها و خانه های مردم، عامل دیگری که می توان برای به درازا کشیده شدن مسئله سوریه برشمرد، مماشات و عدم قاطعیت برخی دولت های غربی و در رأس آنها ایالات متحده است که به طمع مصالحه و معامله در پرونده هسته ای با حکومت آخوندی، عملا سوریه را به دست وقت کشی های بیهوده سپردند و از انجام هر اقدام عملی موثر برای جلوگیری از تشدید فاجعه یا پایان دادن به آن سرباز زدند.
اما، نه آن درنده خویی های جنایتکارانه در سرکوب و نه این مماشات های سوداگرانه، نتوانستند درعزم و اراده استوار مردم شجاع و دلاور سوریه خلل ایجاد کنند و این مردم مقاوم عملا چنان خواست های خود را به هر دو سوی معادله تحمیل کرده اند که از سویی حکومت آخوندی اکنون با سرکشیدن جام زهر شکست، به فکر حفظ جای پایی در سوریه پس از بشار اسد افتاده و روسیه و چین هم اعلام می کنند که اصراری بر نگهداشتن بشار اسد بر مسند قدرت ندارند و از سوی دیگر، دولت های ریاکار و مماشات گر غربی هم دم از ضرورت مسلح کردن مخالفان و حتی اقدام نظامی برای پایان دادن به این فاجعه انسانی می زنند.
دریاسالار جیمز استاوریدس که در آغاز این نوشتار از او نام برده شد، دراین مورد می گوید: «تعدادی از کشورهای عضو ناتو به دنبال ورود نظامی برای خاتمه دادن به بن بست دوساله و کمک نظامی به نیروهای مخالف ازجمله ایجاد منطقه پرواز ممنوع برفراز سوریه هستند.»
درحال حاضر، تنها می توان شکیبایی پیشه کرد و دید که دولت های مماشات گر و ریاکار غربی – و بیش از همه ایالات متحده – آیا سرانجام دست به اقدامی موثر و نتیجه بخش که گره کور مسئله سوریه را بگشاید خوهند زد؟