برای کسانی که در جریان خبرهای ایرانیان تورونتو نیستند شاید باید مینوشتم: چرا «چرا لیلی پورزند؟»؟ این روزها در باهماد (کامیونیتی) ایرانیان تورونتو رقابت در میدان نامزدی حزب لیبرال و انتخابات فدرال ۲۰۱۵ شکل تازه ای گرفته است و از همین رو گفتگو در این زمینه را که چرا به باور من لیلی پورزند شایسته ترین نامزد است، بایسته میدانم.
در این سه دهه ای که از زندگی من در کانادا میگذرد گرچه نسبت به سیاست میهن دومم (که میرود کم کم میهن نخستم باشد) یکسان انگار (بیتفاوت) نبودم، اما در این باره کم نوشتهام و به جز زمان کوتاهی در دوران «باب ری» نخست وزیر پیشین انتاریو که از هواداران حزب ان دی پی بودم، همواره با لیبرالها کنار آمدهام. این چند سال گذشته فعالیت های دکتر مریدی به گونهای سیاست را به درون خانههای ایرانی برده است. واقعیت این است که باهماد ایرانیان در این یکی دو دهه گذشته در مقایسه با سال های نخست آمدنِ ما به این کشور بسیار تفاوت پیدا کرده است. تنوع فرهنگی و گونه گونی زمینه های اجتماعی ایرانیان این سال ها را مقایسه کنید با جامعه یک دستی که نزدیک به سه دهه پیش در این کشور داشت شکل می گرفت. از تنها مجله ماهانه گرفته تا تنها چلوکبابی و تنها رادیوی فارسی (نیم ساعت در هفته) تا تجمع هایی که در آن همه ما همدیگر را به نام می شناختیم. اما این جامعه کم کم متحول شده است و شرایط تازه ای بر آن حاکم شده است.
چنین جامعه ای به باور من نیاز به آن دارد که مسایل و دلمشغولی هایش با دقت بیشتری مورد توجه و گفتگو قرار گیرد. اکنون ببینیم چرا خانم لیلی پورزند نامزد مناسب تری برای حزب لیبرال و جامعه ایرانی است. پیشینه آشناییام با لیلی پورزند مرا به دورانی اندکی پیش از ورود او به این شهر میبرد. اگر اشتباه نکنم یک روز پاییزی بود که انجمن قلم کانادا یک کنفرانس خبری با حضور بانو مهرانگیز کار برگزار کرده بود. خانم کار در جریان زندانی شدن همسرش سیامک پورزند و خود پس از تحمل زندان و آزادی برای درمان بیماری سر از آمریکا و سپس کانادا درآورده بود. تصویری که از آن روز به یاد دارم گفتار آرام و موثر خانم کار بود. در پشت سر جایی که او در برابر خبرنگاران رسانه های کانادا نشسته بود، ردیفی از نویسندگان نام آشنای کانادایی مانند مارگریت اتوود به صف ایستاده بودند و هرکدام عکس یکی از زندانیان دگراندیش دوران خاتمی را در دست داشتند. از آن میان چهره مارگریت اتوود با عکس حسن یوسفی اشکوری در لباس روحانیت دیدنی بود.
مهرانگیز کار وضعیت زندانیان سیاسی ایران را شاید برای نخستین بار به صورت دست اول و روشن در اختیار رسانههای این سوی آب میگذاشت. دوران اصلاحات نیم بند خاتمی تدارکات ـ چی (به گفته خودش) داشت به سر میآمد و رژیم ایران پرده از چهره خشن خود بر می داشت. حضور خانم کار و گفتار مستدل و مستند او ریاکاری حکومت ایران را به کنار زده بود. در فرصتی در پایان آن کنفرانس خبری که با اهالی رسانه ایستاده بودم و گپ می زدم کسی که تمام وقت پشت یکی از دوربین ها ایستاده بود و از جریان کنفرانس فیلم می گرفت به من گفت من اگر ایرانی بودم به این خانم به عنوان رییس جمهور رای میدادم. گفتم اگر میشد خیلی از ایرانیان به او رای میدادند، اما اشکال در اینجاست که به زنان در کشور من چنین اجازه هایی داده نمیشود. سخن این خبرنگار در من رویایی را زنده کرد. رویای سپردن کارها به زنانی از جنس خانم کار. رویایی که امروز کم کم می رود در جوامع مدرن ما به واقعیت بپیوندد. هرگز شادی ام را از انتخاب کاتلین وین برای نخست وزیری انتاریو پنهان نکرده ام. نیک می دانم هرچه شمار زنان فرنشین افزایش پیدا کند جهان در راهی خوش انجام خواهد رفت.
در این بیش از یک دهه که لیلی پورزند تورونتو را خانه و میهن دوم خود ساخته است، همواره او را پیشتاز دیده ام. نوشته های او که بیشتر در همین شهروند منتشر شده و سپس در رسانه های ایرانی دیگر در جهان بازتاب یافته از او چهره ای جوان و پرانرژی ارائه می کند. در گردهمایی های ایرانیان به ویژه آنجا که حقوق زنان و حقوق اجتماعی انسانها مطرح بوده لیلی را در صف نخست دیده ام. اگر بخواهم تصویرهایی از ایرانیان تورونتو در این یک دهه را مونتاژ کنم و در یک سکانس مستند برای نمایش نقش ایرانیان باشنده در تورونتو بگذارم، بیگمان بخش مهم آن را سیمای پرانرژی خانم پورزند خواهد گرفت.
در جریان موسوم به «جنبش سبز» او با دستبند سبزش در همه جا حضور داشت و هیچ چیز حتی بارانی که آن روز تجمع ایرانیان را در برابر پارلمان انتاریو به هم زده بود، لیلی را نمی توانست ساکت کند. در بازگشت به تورونتو از نیویورک در اتوبوسی با گروه ایرانیان معترض به حضور احمدینژاد در سازمان ملل متحد، وقتی قرار شد هرکس بخشی از بهترین لحظه سفر را بگوید صدای لیلی و همسرش مهرداد به زحمت قابل شنیدن بود، بس که شعار داده بودند. روی پل بروکلین گروه ایرانیان معترض حامل تومار امضاهای معترضان از خستگی وارفته بودند. باد شدید در آن ارتفاع تومار را میخواست از دست معترضان بگیرد و جرواجر کند. لیلی پورزند بی آنکه خم به ابرو بیاورد بخشی از تومار را که به دست داشت چنان محکم گرفته بود که فکر کردم چیزی نخواهد توانست آن را از دستش برباید، حتی باد شدیدی که کلاه را از سر میربود و شنیدن شعارهای تجمع کنندگان را دشوار میکرد.
لیلی پورزند در نامه به خاتمی پس از آن که رسانه های خبری ایران فاش کردند که با وجود سرکوبها و دستگیریهای پس از انتخابات بحث برانگیز سال ۸۸ و گرایش عمومی به تحریم انتخابات، وی در یک حوزه رای گیری دور از چشم رسانه ها رأیش را به صندوق انداخته است، خط خود را از اصلاحات جدا می کند و «پایان ماراتن دوران اطلاحات و اصلاح طلبی نخ نما» را اعلام میکند. این یادداشت که پس از چاپ در شهروند در دیگر رسانه های برونمرزی بازتاب یافت یکی از بهترین برخوردها با این جریان بود.
خانم پورزند خطاب به خاتمی نوشت: «آنچه اهمیت دارد نفس عمل شماست که همانا از یک سو حمایت تان از صندوق رأی و به عبارتی تقلب انتخاباتی است و از سوی دیگر عدم حمایت شما از اراده مردم بر عدم شرکت در انتخابات فرمایشی و برگزاری انتخابات آزاد است.»
بدون تعارف باید بگویم آنچه لیلی را از دیگر نامزدها جدا میسازد تنها این نیست که (به نقل از گفتگویش با شهروند) «در خانه ای رشد یافته که مادر و پدر خانواده هر دو آرمان های بزرگ اجتماعی و سیاسی در جهت آزادی بیان و اندیشه، حقوق بشر و دموکراسی داشته اند و هر دو برای رسیدن به آرمان هایشان از هر آنچه داشته اند حتی جان و آزادی خود گذشته اند.» آنچه او را جدا میسازد جوان اندیشیدن او و رفتار متجدد او با جهان است. پس از انتشار عکسهای نیم برهنه گلشیفته فراهانی، به جز آدم های کوچه و بازار، بسیاری از هنرمندان و روشنفکران ایرانی، چه زن وچه مرد، به بهانههای مختلف کار گلشیفته را به نقد کشیدند. لیلی پورزند از اندک روشنفکران و کنشگران اجتماعی بود که کار گلشیفته را ستایش کرد.
در «نامه ای سرگشاده برای تو گلشیفته و خودم لیلی» نوشت:
گلشیفته برای تو می نویسم که سرفصل جدیدی در زندگی اجتماعی و فردی ما گشودی. برای تو می نویسم که با انتشار زیبایی درون و بیرونت، زشتی های درون و بیرون ما را بر ما نمایاندی. برای تو می نویسم که شفافیت پوست پیکر دردکشیده ات را آینه ای کردی در مقابل ما تا تضادهایمان را با جنس زن یا همان «جنس دوم» هویدا ببینیم… برای تو می نویسم که دستانت را معصومانه بر اندام زنانه ات گذاردی ولی سبب شدی که ما دستان مان را از آستین های پنهان مان درآوریم و محکم بر صورت هایمان بکوبیم. همان صورت هایی که گاه واقعیتش را در پشت نقاب دموکراسی خواهی و آزاداندیشی اجتماعی و سیاسی، پنهان می کنیم. برای تو می نویسم که با نگاه عریان و عمیقت، پوسته های خوش آب و رنگ و بزک کرده بیرون ما را لایه لایه شکافتی و عمق درون آشفته و پرتضاد ما را عریان در مقابل مان نهادی. برای تو می نویسم که زنی هستی زیبا از سلاله آزادی خواهان که نه امروز بلکه فردا و فرداها… برای تو می نویسم که آرزو داشتم در کنارم بودی و در آغوش می فشردمت و در گوش ات زمزمه می کردم، «گلشیفته، ممنونم که به جای همه ما زنان ایرانی و به جای من، چون گل شکفتی.»
لیلی پورزند در گفتگو با رادیو زمانه در پی واکنش ها به این نامه سرگشاده استدلال می کند که می توان با کاری یا جریانی مخالف بود و مخالفت را هم ابراز کرد. اما اینکه بیایی و مخالفت خود را به کل جامعه تعمیم بدهی و به وکالت از مردم حرف بزنی چیز دیگری است. این همان نقطه کور جامعه هایی مثل ایران است که به بهانه اخلاق و صواب جامعه عده ای پدرخوانده که زنان را هم در جمع خود راه نمی دهند به نام روحانی و فقیه برای مردم تصمیم می گیرند و آنها را مثل گوسفند و رمه از این سو به آن سو می برند.
آنچه مرا بیشتر وادار به نوشتن درباره لیلی پورزند و انتخابات پیش روی حزب لیبرال کرد این بود که جامعه نوپای ایرانیان این کشور نیاز به دورشدن از رفتارهای سنتی و کهنه دارد. در زمانه ای زندگی می کنیم که زنان حتی در کشورهای عقب مانده و جوامع سنتی مانند عربستان سعودی دارند سر بر میآورند و خواهان حقوق خود میشوند. در چنین زمانی جا دارد که باهماد ایرانیان نیز با رویکردی تازه به نامزدی رای بدهد که در طول یک دهه گذشته نشان داده که برای برابری حقوق زنان ایستاده است و نخواهد نشست.
لیلی که پس از استقرارش در تورنتو، به گفته خودش «خانواده جدیدی به نام کامیونیتی ایرانی را یافته» درگفتگو با شهروند می گوید در میهن تازه اش تحصیلاتش را در رشته «مطالعات زنان و سپس در دانشکده حقوق با گرایش حقوق بین الملل تطبیقی در زمینه برابری جنسیتی در سال ۲۰۱۰ » به پایان برده است و می افزاید: «در مراکز مختلف حقوق بشر به عنوان داوطلب و یا کارمند کار کرده ام که از آن جمله می توانم به همکاری داوطلبانه خود با سازمان عفو بین الملل شاخه تورنتو اشاره کنم. تلاش کرده ام رابطه ام را با مراکز فرهنگی و خدماتی جامعه همواره حفظ کنم که این همکاری گاه به صورت عضویت در هیات مدیره سازمان های غیرانتفاعی و گاه به صورت کار داوطلبانه و برگزاری کلاس ها و یا کارگاه های توانمند سازی جامه ی عمل پوشیده است. در حال حاضر نیز به عنوان مشاور برابری جنسیتی در مرکز زنان منطقه یورک مشغول به کار هستم و عاشقانه کارم را دوست دارم.» همه اینها نشان می دهد که او تا چه اندازه با مسایل این جامعه به گونه تنگاتنگ برخورد و آشنایی دارد.
دیوید موسوی، یکی از سه کاندیدای ایرانی حزب لیبرال در منطقه ویلودیل در نامه سرگشاده ای به دو کاندیدای دیگر (لیلی پورزند و علی احساسی) پیشنهاد کرده است که برای گزینش نهایی به یک «حکمیت» تن بدهند. من نمی دانم خانم پورزند چه تصمیمی خواهند گرفت، اما احساس می کنم لازم است به آقای موسوی یادآور شوم که چنین حکمیتی بی معنی است، زیرا آن هفت هشت نفر «حَکمَ» اگر قرار باشد بر اساس سابقه و یا توانایی نامزدها رای بدهند کسی در این میان به اندازه خانم پورزند شایسته تر نیست. اما اگر حکمیت منصفانه می خواهید، به باور من هر دو نامزد دیگر باید به سود خانم پورزند کنار بروند. دلیل آن هم روشن است. سده هاست که حقوق زنان (به ویژه در جامعه ما) پایمال این گونه حکمیت ها بوده است و بگذاریم این بار نشان دهیم که جامعه ایرانی باشنده تورونتو از جنم دیگری است.
لیلی پورزند به باور من مصداق راستین «مادر شاغل» یا Working Mother است. او در گفتگو با شهروند در پاسخ به پرسش شهروند که «…رسم بر این بوده است که مادران در دوران بارداری عزلت نشینی کنند و از هیاهو دور شوند و تو درست در این هنگامه پا به عرصه ی رقابت گذاشته ای،» می گوید:
«من به جنسیت خود مفتخرم و بخشی از زندگی زنانه با باروری و زایش توام است که شاید چالش انگیز باشد ولی زیباست و مملو از آموخته های جدید. بر مبنای همه این آموخته ها و تجربه ها نه تنها بارداری را مانعی بر سر راه زندگی اجتماعی و یا سیاسی خود نمی دانم، بلکه باور دارم با نقش پذیری های بیشتر می توانم این مرحله زیبا از زندگی ام را بیشتر ارج نهم و احتمالا این تفکر را که مادر بودن و مادری کردن مانعی برای فعال بودن و مؤثر بودن زنان در اجتماع است به چالش بگیرم.»
و من برایش آرزویی جز پیروزی ندارم.
* بهرام بهرامی، دانشآموخته دانشگاه تهران و مدرسه عالی تلویزیون و سینما، نویسنده، عکاس و پژوهشگر فرهنگ و زبان های پارسی باستان و میانه است. بهرامی همچنین مسئول صفحه شعر و قصه و ماهنامه های ادبی نشریه شهروند است.
poetry@shahrvand.com