رئیس جمهور جدید ایران در گزارش صد روزه کارهای خود، نه تنها احمدی نژاد را شست و مشت و مال داد، بلکه از آشی خبر داد که آقای احمدی نژاد برای ملت ایران پخته است و مردم از آن خبر نداشتند.

آقای روحانی در این گزارش، کسی را که نظرش به نظر رهبر ایران از همه نزدیک تر بود! سکه یک پول کرد وگفت سفرهای استانی و مسکن مهر باعث تورم شدید، خرابی وضع اقتصادی و در حقیقت عامل همه بدبختی های مردم در ۸ سال گذشته بوده است.

سخنان رئیس جمهور ایران که بسیار ملایم و شیرین و همراه با خنده های مجری و دو خبرنگار دیگر همراه بود، من را یاد مرحوم آغاسی خواننده کوچه بازاری و ترانه معروفش انداخت.

آغاسی در حالی که می رقصید و می خندید و دستمالش را تکان می داد می خواند که: دل شده یک کاسه  خون ….

ahmadi-roohani

آقای روحانی هم در حالی که خنده بر لب داشت، از ویرانی اقتصاد ایران و به باد رفتن سرمایه های مردم سخن می گفت.

البته یکجا از دولت قبلی ستایش هم کرد و بدون اینکه اسم آقای احمدی نژاد را ببرد گفت دولت قبل ایجاد کار هم کرد اما برای چینی ها و کره ای ها!

آقای روحانی گفت اقتصاد ایران در۵۰ سال گذشته هرگز به این خرابی نبوده. در برخی از استانها گندم برای سه روز بیشتر نداشتیم و پولی برای پرداخت حقوق ها موجود نبود.

گفت که پایه پولی کشورمان از وقتی که پول اختراع شده تا امروز ۱۰۰ هزار میلیارد تومان بوده که از این مبلغ ۴۳ هزار میلیارد تومانش خرج مسکن مهر شده است، البته بعد از این گزارش تلویزیونی، رسانه های عمومی خبر دادند که آقای روحانی آبروداری کرده و همه چیز را نگفته چون وضع خیلی خرابتر از این حرف هاست.

به نظر من آقای روحانی در این گزارشی که با شوخی و خنده و مهربانی بسیار به ملت عرضه کرد، یک اشتباه بزرگ داشت و آن اینکه نگفت آقای احمدی نژاد اگر دولت را ورشکسته کرده و مملکت را بر لبه پرتگاه جنگ برده، عوضش میلیاردرهایی به وجود آورده و به یادگار گذاشته که هرکدامشان به اندازه بودجه یک کشور ثروت دارند و اگر در هر ثانیه یک میلیون تومان از پنجره قصرشان بیرون بریزند، هزار سال دیگر هم اندوخته شان ته نمی کشد.

ما الان کسانی را داریم که اگر تصمیم بگیرند می توانند خود آقای روحانی با دولتش را یکجا بخرند و در راه خدا آزاد کنند.

کاش ایشان می گفتند در زمان آقای احمدی نژاد، با پول های بادآورده، قصرها و پنت هاوس هایی ساخته شده که اگر فرعون مصر زنده شود و پایش را به این قصرها بگذارد همان دم در ورودی از حیرت سکته می کند.

درکشوری که قرار بود کاخ نشینی از بین برود، و در شرایطی که حقوق یک معلم در ماه به پانصد هزار تومان هم نمی رسد، ساختن آپارتمان دوهزار متری که در آگهی فروشش هرمتر مربع آن ۲۵ تا ۳۵ میلیون تومان قیمت گذاری کرده اند کار کوچکی نیست و ساختن آن در شرایط رکود اقتصادی و تورم بالای چهل درصد از زمان لوئی چهاردهم تا امروز سابقه نداشته.

یکی از این میلیاردرها می گفت روزی که آقای احمدی نژاد فرمودند دلار ورق پاره ای بیش نیست، من و خیلی دیگر از نزدیکان ایشان فهمیدیم که طرف خیلی سرش میشه! و الان وقتشه. رفتیم خدمت ایشان و گفتیم قربان، ما خدمتگزاران و جان نثاران شما روی زیلو زندگی می کنیم و می دانید که زیلو چقدر زبر است و چه جور باسن آدم را ناراحت می کند؟، حالا که می فرمائید دلار ورق پاره ای بیش نیست، اجازه می فرمایید ما چند تا گونی از این ورق پاره ها را از توی خزانه دولت برداریم و ببریم اتاقمان  را باهاش فرش کنیم که موقع نشستن دچار سائیدگی باسن نشویم؟

و آقای احمدی نژاد فرمودند به شرط اینکه زود ببرید چون من چشمم که به این ورق پاره ها می افتد، اعصابم خط خطی می شود!

گزارش صد روزه آقای روحانی در حقیقت گزارشی بود از هشت سال خرابکاری و بی تدبیری آقای احمدی نژاد و البته تعریف از رهنمودهای رهبر ایران و دادن امیدواری هایی برای آینده.

خوشبختانه آقای روحانی و خبرنگاران حاضر در برنامه، در این گزارش تلویزیونی، از هر مقوله ای حرف زدند جز آزادی زندانیان و وعده هایی که در این مورد داده شده  و چه کار خوبی هم کردند. اسم زندان و زندانی که می آید، سگرمه های مردم می رود توی هم. حیف بود گزارش به آن شیرینی را با حرف هایی از این دست تلخ کنند!

 

یک موفقیت دیگر!

 

رسانه های عمومی ایران خبر دادند که اهواز بین۱۱۰۰ شهر، آلوده ترین شهر جهان شناخته شد که در نوع خودش خبر جالبی است چون موفقیت و اول شدن در هر رشته ای، خوشحال کننده است!

براساس خبر خبرگزاری ها فقط طی هفته گذشته، ۲۰ هزار نفر به خاطر ناراحتی های تنفسی به بیمارستان ها مراجعه کرده اند.

در این مورد مقامات مسئول بیکار ننشستند و بلافاصله اقدامات لازم را انجام دادند و جلوی اعلام آمار تلفات را گرفتند!

بدیهی است وقتی مردم ندانند چند نفر بستری شده یا از بین رفته اند، دچار ترس و نگرانی نمی شوند و در حالی که دهان هایشان را با ماسک پوشانده اند، با آهنگ: “لب کارون، چه گل بارون، میشه وقتی که می شینن دلدارون” می زنند و می خوانند و قر می دهند!

متخصصان علت این همه آلودگی را کارخانه های مختلفی که وسایل تصفیه گازهای سمی را ندارند می دانند و ضمناً بنزین های بی کیفیتی که آقای احمدی نژاد پزش را دادند وگفتند خودمان تولید می کنیم!

اما این کارشناسان به این نکته توجه ندارند که این آلودگی هوا درست است که عده ای را بیمارمی کند یا از بین می برد ولی  از طرفی به نفع مردم و مملکت هم هست و چرخ اقتصاد کشور را هم به گردش می اندازد.

وقتی بیست هزار نفر در یک هفته به علت مسمومیت به بیمارستانها مراجعه کرده باشند، مسئولان ناچار از ساختن بیمارستان های جدید می شوند.

ساختن بیمارستان نه تنها کار کارخانه های ذوب آهن و کوره های آجرپزی و کارخانه های سیمان را رونق می دهد، بلکه نان در و پنجره سازها، شیشه بریها و تولیدکنندگان صدها نوع وسیله دیگر ساختمانی را هم توی روغن خواهد انداخت.

بیمارستان جدید پزشک و پرستار تازه می خواهد و مملکت ناچار به تربیت این کادر فنی و پزشکی می شود. نتیجه چه می شود؟ از تعداد بیکاران کاسته می شود و بر تعداد پزشکان و پرستاران افزوده می شود.

پزشک و پرستار احتیاج به وسیله و دارو دارند و به این ترتیب کار واردکنندگان وسایل پزشکی  و تولیدکنندگان دارو سکه می شود.

اگر هم خدای ناکرده مریض دیر به بیمارستان برسد و از بین برود کار کارکنان بهشت زهرا و خدمات جنبی مرگ و میر که عبارت باشد از قبرکن و روضه خوان و مسجد و حلوا پز و چلوکبابی و و و و و  …. رونق می گیرد که ملاحظه می کنیم ز هر طرف که شود کشته سود آنان است!

قالیچه هوس انگیز…rug

 

در جشنواره فرش ایران، یکی از ضرب المثل های ایرانی اصلاح شد.

این ضرب المثل که چندان هم ضرب المثل نبود! هنگام تهدید به کار می رفت و مثلا پدر دختره به خواستگار سمج دخترش می گفت: اگه دفعه دیگه از اینورها پیدات بشه، قلم پاتو میشکونم.

در جشنواره فرش دستباف ایران که در برج میلاد برگزار شد، این نیمچه ضرب المثل به این شکل اصلاح شد که:

 اگر دفعه دیگه قالیچه هوس انگیز و منحرف کننده ببافی، ساق پاهای دختره را با کاغذ می پوشانم!

 

دیش های با حجاب!dish

یک ایرانی مبتکر در شمال ایران دیش های ماهواره خود را پشت یک پشه بند مخفی کرد تا چشم نامحرم ماموران به آنها نیفتد و اسباب دردسر برایش فراهم نشود.

او می گفت تازه این تمام قضیه نیست، امواج ماهواره از پشه بند رد نمی شود و بنابراین می شود شبکه هایی را هم که فیلتر می شود راحت گرفت و حالش را برد!

 

نگاهی طنزآمیز به تاریخ

دوستان فیس بوکی نادرشاه!

 

یکی از بیماری هایی که من دارم و خدا شفایم بدهد انشااله! ورق زدن تاریخ است. بارها به خودم گفته ام آخه پسر خوب، دنبال چی می گردی؟ فکر می کنی نادرشاه دوباره زنده می شود و روس ها را از کشورمان بیرون می کند؟ درآن صورت تکلیف نیروگاه اتمی بوشهر چی میشه؟

خیال می کنی ژوزفین و ناپلئون هم مثل هنرپیشه های سریال های ترکی که ده دفعه  طلاق می گیرند و دوباره ازدواج می کنند! باز زنده می شوند و با هم ازدواج می کنند؟

خیال می کنی امیرکبیر دوباره زنده می شود و راه  چپاول های سه هزار میلیارد تومانی را می بندد؟ خیال می کنی ….ولی با وجود انواع و اقسام تذکراتی که به خودم داده ام، ول کن تاریخ نیستم که نیستم.

امروز همچنان که با یکدست فیس بوک را ورق می زدم که ببینم کسی نوشته هایم را لایک زده است یا نه، و با یکدست تاریخ را ورق می زدم ببینم اینکه شایع کرده اند قیافه بشار اسد شبیه چنگیزخان شده درسته یا خیر، به این فکر افتادم که این فیس بوک چه خدمت بزرگی به مردم قرن بیست ویکم کرده است.

نصف جنگ های بزرگی که می توانست اتفاق بیفتد و نیفتاده به خاطر این است که جهانخواران و جهانداران امروزی دل شان نمی آید از پای لپ تاپ بلند شوند و از فیسبوک بیایند بیرون!

الان وضع طوری شده که اگر کسی  بخواهد برود از بقالی سرکوچه شان یک کاسه ماست بخرد، برای دوستان فیس بوکی اش می نویسد: من رفتم ماست بخرم و بیام، اگر چند دقیقه دیرکردم  نگران نشوید، بقالی این وقت روز شلوغ است.

اگر در زمان سلطان محمود غزنوی که هفده بار به هندوستان لشکرکشید اینترنت و فیسبوک وجود داشت، سلطان محمود دلش می آمد از جلوی کامپیوتر بلند شود و به هندوستان لشکرکشی کند؟ می رفت توی یوتیوب یک آهنگ شاد می گذاشت و حالش را می برد همچنانکه ما ملت الان داریم حالشو می بریم!

لابد می گوئید اگر فیس بوک اینطورکه می گویی آدم های قرن بیست ویکم را زمین گیرکرده است، چرا آقای احمدی نژاد هزار تا سفر استانی رفت و یک جای سالم یعنی یک جای  نرفته! باقی نگذاشت؟ مگر او نمی تواند بنشیند پای لپ تاپش و با دوستان خودش چت کند یا عکس هاله نورش را در فیسبوکش آپلود کند که میلیون ها نفر آن را به اشتراک بگذارند و برایش لایک بزنند؟

آقاجان همیشه و در همه جای تاریخ آدم های استثنایی هم وجود داشته اند. در حالی که شاه عباس کبیر خودمان در انواع و اقسام جنگ ها شرکت کرد، شاه سلیمان خودمان هفت سال و شاه تهماسب خودمان یازده سال از حرمسراهایشان بیرون نیامدند. (مگر زن های اون دوره و زمونه به این سادگی ها دست از سر آدم برمی داشتند؟!)

شاید اگر نادرشاه افشار هم در قرن ما می زیست، به جای حمله به هندوستان با آنهمه خرج و زحمت، لپ تاپش را روشن می کرد، محمدشاه گورکانی پادشاه  هندوستان را اد می کرد، بعد وِب کَمِش را می گرفت رو به لشکریان و توپ و تانکش که صف کشیده بودند و می گفت ببین داداش، ظاهر و باطن، ما اینها را جورکرده ایم تا به خاطرحمایت جنابعالی از۸۰۰ افغان فراری و دشمن ایران، بیاییم پدر صاحاب بچه را که جنابعالی باشین دربیاریم.

خودت به زبون خوش دشمن های ما را تحویل بده یا بکش، اون کوه نور و دریای نور و تخت طاووس ات را هم تمیز بسته بندی کن که توی راه لطمه نخوره و بفرست که هم من مجبور نشم از فیسبوک بیام بیرون و دوستان فیس بوکی ام را از سعادت حضور خودم محروم کنم، هم مملکت تو با خاک یکسان نشه!

* میرزاتقی خان یکی از روزنامه نگاران و طنزنویسان پیشکسوت ایران و از همکاران تحریریه ی شهروند است.