بخش سوم
شکستهای پیدر پی در مسابقات آسیایی و اقدامات «مکتبی»
تیم ملی جوانان ایران به سرپرستی مهدی اربابی در مسابقات آسیایی نپال در سال ۶۱ شرکت داشت. در این دوران تیمهای ایرانی همراه با عکس خمینی در تورنمنتها حاضر میشدند.در دور دوم مسابقات، تیم ایران در مقابل عراق حاضر نشد و بازی را واگذار کرد و از دور مسابقات حذف شد. متعاقباً جوانان ایران که آیندهسازان فوتبال بودند به علت حاضر نشدن در مقابل عراق با محرومیتی ۵ ساله مواجه شده و از حضور در مسابقات آسیایی و بینالمللی محروم شدند. بازیکنان تیم ایران به دستور مسئولان تیم قبل از شروع مسابقه اقدام به برگزاری نماز جماعت ظهر و عصر در زمین مسابقه کردند و سپس با فریاد «الله اکبر» و «خمینی رهبر» از زمین خارج شدند و به این ترتیب تیم جوانان ایران برای یک دوران طولانی از دور خارج و پایههای فوتبال ایران لرزانتر از همیشه شد و مهدی اربابی و همراهان که این فاجعه را بر سر فوتبال ایران آورده بودند همچون سردارانی فاتح که میخ اسلام را در سرزمین کفر فرو کرده و پرچم ظفرنمون اسلام را به اهتزاز درآوردهاند وارد کشور شدند.
راغفر در شهریور ۶۱ به معاونت فنی سازمان تربیت بدنی رسید و دوباره حسین آبشناسان رئیس فدراسیون فوتبال شد. همانطور که تیغ تصفیه در ادارات و دانشگاهها و مراکز آموزشی چهره های دوستداشتنی و مردمی را حذف میکرد در صحنهی ورزش و به ویژه فوتبال نیز با همین روند مواجه بودیم. تعدادی از بازیکنان از بازی در تیم ملی محروم شدند تا عدهای دیگر
جای آنها را بگیرند.
ابراهیم قاسم پور، حسن نظری، حسین فرکی، عبدالرضا برزگری، و بسیاری از فوتبالیستهای خوزستانی و … به خاطر بازی در تیمهای کشورهای حاشیه خلیج فارس اجازهی حضور در تیم ملی فوتبال ایران را نمییافتند. سازمان تربیت بدنی علیرغم مخالفت کلیه کارشناسان بر اساس طرح ۲۷ سالهها بسیاری از فوتبالیستهای صاحب نام ملی همچون حجازی، عبداللهی،
پروین، روشن و …را خانه نشین کرد و با حضور نفراتی چون فرزام نیا، عبدالعلی چنگیز، حمید علیدوستی، حبیب خبیری و … در تیم ملی مخالفت کرد.
رضا نعلچگر و رضا رجبی به خاطر آن که فرقشان را از وسط باز میکردند از تیم ملی محروم شدند و علیدوستی به علت نواختن گیتار با محرومیت روبرو شد.
حسین آبشناسان رئیس وقت فدراسیون یکی از عجیبترین وقایع فوتبال در جهان را رقم زد. او حکم سرمربیگری تیم ملی را به نام خود زد و جلال چراغپور و تقی جهانی که ۳۲ ساله بودند بر اساس طرح «۳۷ سالهها» روی نیمکت تیم ملی نشستند و هدایت تیم ملی فوتبال در بازیهای آسیایی ۱۹۸۲ دهلی نو را به عهده گرفتند. چراغپور ۳۱ سال بعد در تیم تراکتورسازی تبریز دستیار مجید جلالی شد.
در این مسابقات مایلی کهن، حقیقیان، دینور زاده و دادکان با آن که بیش از ۲۷ سال داشتند به خاطر حزباللهی بودن به تیم زیر ۲۷ سالهها راه یافتند. و در آذر ماه ۱۳۶۱ این تیم با شکست مقابل کویت از صعود به مراحل بعدی رقابت ها باز ماند.
در پایان این بازی برخی از بازیکنان ایران با داور هندی مسابقه به علت اعلام خطایی که منجر به گل کویت شد، درگیر شدند و محمد مایلی کهن سیلی به گوش داور زد. کنفدراسیون فوتبال آسیا نیز در واکنش به این درگیری، مایلی کهن، عباس کارگر و بهروز سلطانی را یک سال و ضیا عربشاهی و علی فیروزی را از ۳ بازی محروم کرد. مایلی کهن که از قضا کارمند حراست سازمان تربیت بدنی هم بود در توجیه عمل خود گفته بود: «داور با انقلاب اسلامی دشمنی داشته و او به عنوان مدافع انقلاب این عمل را انجام داده است.»
پیش از انقلاب مایلی کهن شلوار جین میپوشید و پیراهن مارک دانشگاه کالیفرنیا تن میکرد، اما بعد از انقلاب حزباللهی دو آتشه بود و در اردوهای تیم ملی حتی اجازه نمیداد بازیکنان تخته نرد بازی کنند.
سیدمحمد هادی آیتاللهی که بعدها به نایب رئیسی فدراسیون فوتبال رسید در سن ۲۴ سالگی سرپرستی کاروان ورزشی کشور و کنترل ورزشکاران در بازیهای آسیایی دهلینو را به عهده داشت.
شکست در دهلینو و افتضاحاتی که کاروان ورزشی ایران به وجود آورد باعث تشدید شعارهای مردم در استادیومها شد، آنها مستقیم میرحسین موسوی را خطاب قرار داده و میگفتند: «نخست وزیر موسوی، تو را به حق قرآن، داوودی را عوض کن!»
عاقبت این شعارها و اعتراضات مؤثر واقع شد و پس از بازگشت کاروان ورزشی ایران در بازیهای آسیایی دهلی نو، مصطفی داوودی برکنار و طرح ۲۷ سالهها بدون سر و صدا ملغا شد.
«قرمزته ، آبیته» به جای شعارهای مکتبی
پس از وی، اسماعیل داوودی شمسی یک عنصر امنیتی به ریاست تربیت بدنی رسید که هیچ نسبتی با ورزش نداشت. مهم ترین اتفاق این دوره دخالتهای آشکار هیأت فوتبال تهران در امور فدراسیون فوتبال بود.
«درجریان رقابت بین تیم های پرسپولیس با هما و استقلال با راه آهن و درخواست ریاست پلیس مرکزی تهران مبنی برتعطیلی مسابقات فوتبال دسته اول باشگاه های تهران، روابط عمومی تربیت بدنی تهران در اطلاعیه ای با اعلام وجود عده ای از عناصر نفوذی و فرصت طلب دربین تماشاگران که با طرح شعارهایی خارج از مسائل ورزشی و ایجاد جو مسموم و ضرب و جرح بازیکنان و وارد آوردن خسارات مالی، مسابقات فوتبال درتهران را تا اخذ موافقت پلیس تهران در رابطه با حفظ امنیت تعطیل اعلام کرد» (کیهان ورزشی، اسفند ۱۳۶۲)
تیم ملی فوتبال ایران در بازیهای مقدماتی انتخابی آسیا برای شرکت در المپیک لسآنجلس (۱۹۸۴) شرکت نکرد و این بازیها را نیز همراه با کشورهای بلوک شرق تحریم کرد سیاستی که علیرغم پوشش «امپریالیسم ستیزانه» و «حقطلبانه» مطلقاً منافع ملی را همراه نداشت.
سال ۶۲ شهرآورد (دربی) تهران (مسابقه پرسپولیس و استقلال) از راه رسید.مقامات رژیم آهسته آهسته متوجه میشدند که چه بهتر که انرژی نهفتهی جوانان در چنین جاهایی خرج شود. سیمای جمهوری اسلامی هادی غفاری نماینده مجلس را در استادیوم آزادی نشان میداد که میگفت: «قرمزته» و به دنبال کسب محبوبیت در میان جمعیت فوتبالدوست بود. هادی غفاری چهرهی منفوری بود. در سال ۵۸ در راهرو دادگاه تیر به گلوی هویدا زده بود؛ در غائلهی انقلاب فرهنگی در شمال کشور جنایات زیادی را مرتکب شده و یکی از بسیجکنندگان اصلی چماقداران برای حمله به میتینگها و دفاتر و فعالان گروههای سیاسی بود. در روزهای ۳۰ خرداد و ۵ مهر با حضور در خیابان انقلاب و میدان فردوسی شخصاً به سرکوب تظاهرکنندگان پرداخته و سپس در اوین نه تنها در شعبات بازجویی جنایات زیادی را مرتکب شده بود بلکه در جوخههای اعدام نیز شرکت داشت. او نشانهگیری درستی کرده بود کمتر از شش ماه به انتخابات مجلس شورای اسلامی دور دوم مانده بود و او کاندیدای نمایندگی مجلس از تهران بود.
برای اولین بار شعار غیرمکتبی «قرمزته» و «آبیته» شعار جوانان ایران میشد. هرچند جایگزینی آن به جای «الله اکبر» و شعارهای جنگطلبانه، مطلوب رژیم نبود اما از آن استقبال میکردند، چرا که در هر صورت فراگیر شدن آن بهتر از شعارهای ضد رژیم و آزادیخواهانه بود.
در مهرماه ۱۳۶۲ شهرآورد پایتخت ۱۲۰ هزار نفر را به استادیوم آزادی کشاند. این بازی پرتماشاگرترین مسابقهی باشگاهی در تاریخ ایران محسوب میشود. مدیران ورزشگاه که ناتوان از کنترل جمعیت بودند از پروین و حجازی کاپیتانهای دو تیم خواستند تا مردم را به بیرون از زمین هدایت کنند.خواستهای که از سوی پروین اجابت شد اما ناصر حجازی با درایتی که داشت زیر بار آن نرفت و در مقابل دوربین تلویزیون گفت چرا ما را در مقابل مردم قرار میدهید. بلیت کمتر بفروشید.
آشوب در امجدیه و تعطیلی مسابقات فوتبال تهران
مسابقات تیم پرسپولیس در سال ۶۳ از جذابیت زیادی برخوردار بود و این تیم با شش برد متوالی با نتایج باورنکردنی تماشاگران زیادی را به استادیوم میکشاند. در روز ۱۷ مهر ۶۳، بیتوجهی مسئولان فوتبال تهران، کار را به عصیان تماشاگران کشاند. مسابقات پرسپولیس در بازیهای غیرحساس بالای ۵۰ هزار تماشاگر داشت اما بازی مهم پرسپولیس ـ پاس در استادیوم امجدیه برنامهریزی شد که تنها گنجایش ۲۵ هزار نفر را داشت. بیش از ۵۰ هزار تماشاگر در امجدیه وقتی مطلع شدند که مسئولان انتظامی و امنیتی ورزشگاه نمیتوانند مسابقه را برگزار کنند به داخل زمین ریخته تیر دروازهها را کندند، تشکهای پرش ارتفاع و وسایل دو و میدانی کنار زمین و هرچه را که قابل آتش گرفتن بود آتش زده و برعلیه خمینی و مسئولان رژیم شعارهای خصمانه دادند و در خیابانهای اطراف امجدیه به تخریب اموال عمومی پرداختند.
روز ۱۸ تیرماه روزنامهی اطلاعات خبر از دستگیری محمد جانفدا رئیس هیأت فوتبال تهران به دستور بازپرس شعبه ویژه دادسرای عمومی تهران داد و نوشت: »وی به علت تخلف خودسرانه، عدم رعایت مقررات و عدم هماهنگیهای لازم که باعث بروز حوادث ناگواری در ورزشگاه شهید شیرودی شد، که خود ایشان هم به این امر معترف هستند، با قرار ۳ میلیون ریال بازداشت و روانه زندان شد!»
اما محمد جانفدا خبر بازداشت و زندانی شدنش را تکذیب کرد و گفت: «مساله صدور حکم جلب و دستگیری من مطلقاً در میان نبوده، بلکه مساله اصلی این است که طی تماسی که از سوی سازمان تربیت بدنی با من گرفته شد، به من گفتند که برای ادای توضیحات به دادستانی تهران مراجعه نمایم … انشاء الله مسئولان قضایی دادستانی دقیقاً این موضوع را پیگیری نمایند تا مشخص شود متخلفان واقعی چه کسانی بودهاند.»
سازمان تربیت بدنی اما با صدور اطلاعیهای، رئیس هیات فوتبال تهران را مقصر اصلی این حادثه دانست و در این باره نوشت: «به دلیل عدم توجه هیات فوتبال تهران به دستورالعمل سازمان تربیت بدنی در مورد برگزاری مسابقات فوتبال باشگاه ها … و رعایت ننمودن تذکرات پلیس تهران در مورد مسابقه روز سه شنبه ۱۷ مهر ماه، رئیس هیات فوتبال تهران مقصر بود و باید هر چه زودتر برکنار شود.»
خبر اعدام حبیب خبیری فوتبالیست محبوب تیم ملی ایران و باشگاه هما که در ۲۴ تیرماه ۱۳۶۳ در اوین صورت گرفته بود (۲) تازه در جامعه پیچیده و باعث گر گرفتن خشم مردم و به ویژه جوانان شده بود.در پی این تحولات بهروز صحابه رئیس فدراسیون فوتبال برکنار شد و به جای وی سید نصرالله سجادی به ریاست فدراسیون رسید و مسئولان هیات فوتبال تهران وادار به استعفا شدند و لیگ فوتبال تهران تعطیل شد.
در این دوران جدا از تعطیلی مسابقات لیگ تهران بیم آن میرفت که فوتبال تعطیل شود. پیام رژیم برای اشاعهی جو «النصر بالرعب» یا «نصرت و پیروزی در ایجاد جو رعب و وحشت» است با اعدام حبیب خبیری به وضوح به جامعهی ورزش ایران ابلاغ میشد.
در آن سالها رژیم از سایهی خودش نیز وحشت داشت وگرنه درگیری در استادیومهای ورزشی در همهی جای دنیا به نوعی پذیرفته شده است و در ایران نیز سابقه دار بود. در ۲۵ آبان ۵۸ و در حالی که جامعه در تک و تاب اشغال سفارت آمریکا توسط دانشجویان «پیرو خط امام» به سر میبرد و شور «ضدامپریالیستی» ایران را فرا گرفته و حکومت از پشتوانهی مردمی برخوردار بود دیدار دوستانهی تیمهای پرسپولیس و استقلال که برای بزرگداشت مرحوم علی دانایی فرد برگزار شد در دقیقه ۷۵ به علت هجوم تماشاگران به داخل میدان نیمه کاره ماند.
گشتهای ارشاد رژیم که تحت عنوان ثارالله و القارعه و … فعالیت میکردند فقط در خیابانهای تهران به بازداشت و مجازات مردم نمیپرداختند، دخالت در زندگی خصوصی مردم دامنهاش به رفتار فوتبالیستهای رژیم در اردوهای خارج از کشور هم کشیده شده بود. در مسابقات جامملتهای۱۹۸۴ آسیا که در سنگاپور برگزار میشد بهروز سلطانی، رضا احدی و جعفر مختاری فرد سه بازیکن جوان و مطرح تیم ملی به هنگام گفتگو با زنان سنگاپوری توسط مأموران حراست سازمان تربیت بدنی دیده شدند و به همین علت به مدت پنج سال از حضور در تیم ملی محروم شدند.
مرد قدرتمند فوتبال کسی نبود جز مهدی اربابی. رئیس هیأت فوتبال تهران، مسئول اجرایی فدراسیون فوتبال و رئیس سابق «کمیته انقلاب اسلامی» سعدآباد.(۳)او نقش مستقیمی هم در سرکوب و کشتار داشت. از آنجایی که کمیتهی مزبور روابط نزدیکی با اوین داشت، اعتراضات مردمی باعث شد پای شکنجهگران اوین هم به فدراسیون فوتبال و هیأت فوتبال تهران باز شد. برای کنترل مسابقات فوتبال، مجید قدوسی که یکی از دادیاران و شکنجهگران و مسئولان زندان اوین بود مسئول کمیته برگزاری مسابقات فوتبال شد.
ممنوعیت برگزاری مسابقات رسمی فوتبال در ایران از سوی فیفا
فدراسیون بینالمللی فوتبال به دلیل جنگ و عدم امنیت اجازهی برگزاری مسابقات رسمی فوتبال در ایران را نمیداد. رژیم نیز به بهانهی جنگ با عراق و اجبار ایران به بازی در زمینهای بیطرف در رقابتهای مقدماتی جام جهانی ۱۹۸۶شرکت نکرد. رژیم جمهوری اسلامی که سر ستیز با کلیهی قواعد و قوانین بینالمللی داشت حاضر به پذیرش نظر کارشناسانه و مسئولانه فیفا که نمیخواست جان ورزشکاران با خطر مواجه شود نبود. آنها نمیخواستند بپذیرند که جنگ «نعمت» نیست و باعث نابودی کشور میشود.با این حال عراق با پذیرش شرایط فیفا و برگزاری مسابقاتاش در کشورهای بیطرف با موفقیت در مسابقات مقدماتی جام جهانی از منطقهی غرب و کره جنوبی از شرق به عنوان نمایندگان قاره آسیا در این رقابتها شرکت کردند و شکست دیگری به فوتبال ایران در صحنهی بینالمللی تحمیل شد.
در سال ۱۳۶۴ اتفاق مضحکی باعث محروم شدن مجید وارث گزارشگر باتجربهی تلویزیون شد تا تراژدی ورزش ایران تکمیل شود. وی هنگام گزارش یکی از مسابقات باشگاههای تهران، زمانی که مدافع تیم توپ را از مهاجم حریف ربود بدون آن که متوجه باشد گفت: «حالا توپ ملاخور میشه». همین جمله کافی بود تا وی مجبور شود برای همیشه از گزارشگری کناره گیری کند و برای زندگی و ادامهی تحصیل ایران را ترک کرده و به استرالیا مهاجرت کند.
ربودن هواپیمای رفسنجانی و ترور فوتبالیست معروف
علیاکبر محمدی بازیکن خط دفاع سابق تیمهای پرسپولیس و عقاب تهران، خلبان ویژه پرواز بلندپایگان رژیم از جمله رفسنجانی و خامنهای در تاریخ ۲۱ مردادماه ۱۳۶۵ با یک فروند هواپیمای جت فالکون به عراق گریخت و مصاحبههای مطبوعاتی متعددی با رسانههای عراقی انجام داد که بازتاب گستردهای در رسانههای بینالمللی داشت. وی در این گفتگوها رژیم و شخص خمینی را عامل ادامهی جنگ معرفی کرد.
محمدی در اولین فرصت با دریافت ۲ میلیون دلار پاداش از سوی دولت عراق به آلمان مهاجرت کرد و به صورت ناشناس به زندگی پرداخت. رژیم که به لحاظ تبلیغاتی ضربهی سختی را متحمل شده بود ضمن تکذیب ارتباط محمدی با رفسنجانی و دیگر بلندپایگان رژیم ترور وی را در دستور کار قرار داد.
در ۲۶ دیماه همان سال برابر با شانزدهم ژانویهی ۱۹۸۷ علی اکبر محمدی در برابر کلوپی در هامبورگ که ادارهی آن را عهدهدار بود توسط تیمهای تروریستی اعزامی رژیم به قتل رسید. علیرغم این که او یکی از بازیکنان معروف اواخر دههی ۴۰ و اوایل دههی ۵۰ بود، اما اشارهای به سابقهی ورزشی او نشد. از آنجایی که فریدون فرخزاد دوست و همزی سعید محمدی خوانندهی ایرانی و برادر علیاکبر محمدی بود پلیس آلمان وی را در مورد این قتل مورد بازجویی قرار داد. فرخزاد در بازجوییهای خود اعتراف کرد که به کنسولگری رژیم مراجعه کرده است، اما آدرس محمدی را وی در اختیار رژیم قرار نداده است.
استعفای بازیکنان تیم ملی و محرومیت آنان
حضور ایران در بازیهای آسیایی ۱۹۸۶سئول (شهریور – مهر ۱۳۶۵)نیز با بحران دیگری مواجه شد.
۱۴تن از بازیکنان تیم ملی فوتبال ایران در راه بازگشت به تهران در داخل هواپیما در اعتراض به کادر مربیگری تیم نامهای نوشته و از تیم ملی استعفا دادند. دلیل استعفای آنان مخالفت با مدیر تیم ملی پرویز دهداری یکی از خوشنامترین چهرههای فوتبال ایران و دستیاران او بود. دهداری یکی از مربیان سختگیر به لحاظ اخلاقی بود و پیشتر تفکرات خود را در پایهریزی تیمهای موفق و خوشنام گارد و هما نشان داده بود. دهداری که میانهی خوشی با پنجعلی کاپیتان حزباللهی تیم نداشت در دو بازی با ژاپن و بنگلادش وی را نیمکت نشین کرد. برخورد غیرمنطقی و مستبدانهی رضا وطنخواه و بهمن صالحنیا با عبدالعلی چنگیز و مهدی ابطحی دیگر بازیکن حزباللهی تیم و جو سربازخانهای که ایجاد کرده بودند باعث به وجود آمدن فضای
منفی علیه کادر فنی شد؛ شکست از کره جنوبی در ضربات پنالتی موقعیتی را به وجود آورد تا بازیکنان تیم ملی تصمیم به برکناری کادر فنی که حزباللهی نبودند بگیرند.استعفا دهندگان عبارت بودند از:
محمد پنجعلی، سیدمهدی ابطحی، مرتضی فنونیزاده، ناصر محمدخانی، ضیاء عربشاهی، احمد سجادی، اصغر حاجیلو، شاهرخ بیانی، حمید درخشان، عبدالعلی چنگیز، غلامرضا فتحآبادی، شاهین بیانی، مرتضی یکه و فرشاد پیوس.
برخلاف انتظار بازیکنان، مسئولان انضباطی ورزش تشکیل جلسه داده و چنگیز را به مدت ۹ ماه، پنجعلی و حاجیلو را به مدت شش ماه و حمید درخشان را سه ماه از حضور در میادین فوتبال محروم کردند. محمد پنجعلی پس از محرومیت به جبهه رفت و به لشکر ۲۷ محمد رسولالله پیوست که فرماندهی آن با محمد اسماعیل کوثری هم بازی سابقاش در تیم ابومسلم مشهد بود. شاهرخ و شاهین بیانی، ناصر محمدخانی، عبدالعلی چنگیز و حمید درخشان به قطر رفتند و بقیه دوران فوتبال خود را در این کشور ادامه دادند. پنجعلی دو سالی را هم در الاتحاد گذراند.
غلامرضا فتح آبادی، ضیاء عربشاهی، مرتضی فنونی زاده با پس گرفتن امضایشان در سالهای بعد به تیم ملی بازگشتند اما درخششی نداشتند. پیوس (در دوران دهداری) و شاهرخ بیانی و پنجعلی هم پس از برکناری دهداری و دستیارانش دوباره به تیم ملی فراخوانده شدند.
هدف اصلی مسئولان انضباطی از محرومیتها و تأیید دهداری مربی تیم ملی که دل خوشی هم از او نداشتند مقابله با روحیهی اعتراض و اقدام اعتراضی بود.آنها میخواستند ریشهی اعتراض را بخشکانند. برایشان فرقی نمیکرد چه کسی علیه چه چیزی اعتراض کرده است.
ادامه دارد
پانویس ها:
۲ـ مجید قدوسی (ملاجعفر) در آن دوران دادیار اجرای احکام اوین بود و نفوذ زیادی داشت. از آنجایی که خود فوتبالیست بود و به حبیب خبیری علاقه داشت حکم اعدام وی را معلق نگه داشته بود. به گفتهی خودش هنگامی که در سفر حج به سر میبرد حبیب را اعدام کردند. او پس از بازگشت از سفر حج شدیداً از این موضوع ناراحت بود و ادعا میکرد عدهای مغرض در دادستانی هستند که از موقعیت سوءاستفاده کرده و پرونده ی حبیب را به جریان انداخته و او را اعدام کردهاند. هرچند در اسناد انتشار یافته از سوی مجاهدین تاریخ اعدام حبیب خبیری ۳۱ خرداد ۶۳ آمده است، اما تاریخ خاکسپاری وی در بهشت زهرا ۲۴ تیرماه ۱۳۶۳ ذکر شده است. همچنین از سوی این سازمان به غلط حبیب خبیری کاپیتان تیم ملی فوتبال ایران معرفی شده است که درست نیست.
۳ـ مهدی اربابی هماکنون رییس هیات فوتبال شمیران است و مدتی نیز سرپرست و مدیر تیم سعدآباد شمیران بود که امتیاز آن ابتدا به صدا و سیما و سپس در سال ۶۵ به سازمان گسترش صنایع واگذار شد. وی تاکنون مسئولیتهایی همچون سرپرستی تیم ملی فوتبال، مربیگری تیم ملی فوتبال جوانان، ریاست هیات فوتبال استان تهران، سرپرستی باشگاه پیکان، مدیریت باشگاه انقلاب، مسئولیت تربیتبدنی وزرات امور خارجه، ریاست تربیتبدنی بنیاد جانبازان، سرپرستی تیم فوتبال سایپا در دوران مربیگری علی دایی و مدیریت عامل باشگاه پگاه گیلان را در کارنامه خود دارد. وی در سمت ریاست کمیته سعدآباد در سیاهترین سالهای رژیم جنایات زیادی از جمله مشارکت در حمله به پایگاه موسی خیابانی و … را مرتکب شده بود. کمیته سعدآباد و اوین در آن سالها روابط بسیار نزدیکی داشتند.
بخش پیشین را اینجا بخوانید