بخش دوم
در بحث پیشین در مورد صدماتی که بعد از یک رابطه آسیب زا تجربه می کنید بحث شد و مطرح شد که یکی از مهمترین دلایل آسیب دیدن ما از رابطه های قبلی عدم روشن بودن مرزهای ما با دیگران است و اگر قرار است که رابطه ای را دوباره شروع کنیم این بار باید با چشم باز با ایجاد مرزهای سالم، رابطه ای سالم را طرح ریزی کرد و ادامه داد. اکنون ادامه بحث:
جایگاه خود را دریابید
بسیاری از ما روزانه دور و بر خودمان میچرخیم بدون اینکه ارزش واقعی خود را درک کنیم. ما ممکن است حقوق اولیه خود را به عنوان یک انسان نشناسیم. نمی دانیم به چه کسی اعتماد کنیم. ما اعتقاد داریم هر کسی بهترین و نرمترین قلب را در سینه دارد. فکر میکنیم نیازها و تمایلات دیگران از ما مهمتر است. ما معتقدیم که به هر قیمتی حتی قربانی کردن خودمان باید دیگران را خوشحال کنیم که این امر به قیمت از دست دادن خوشحالی ما تمام میشود. در این صورت شادی، تمایلات، ارزش ها، احترام شخصی و حتی مهمترین رویاهای خود را به خاطر دیگران و خوشحال کردن آنها از دست میدهیم.
وقتی مرزهای روشنی نداریم از اینکه چه کسی هستیم غفلت میکنیم و نمیدانیم چه میخواهیم. در نتیجه تصویر ما از خودمان به سمت دیدن خود از چشم دیگران منحرف میشود در این صورت قدرتمان را به طرف مقابل واگذار میکنیم و به اشتباه میافتیم. در این حالت فکر می کنیم که اوست که حقیقت را میگوید یا اوست که کار درست را انجام میدهد و این همان پاشنه آشیل ما در رابطه های شکست خورده قبلی ما است. نداشتن تصویر روشن و با ارزش از خود که منجر به سوء استفاده از ما شده است. برخی فکر می کنند مرزها ما را از رابطه نزدیک محروم میکند در حالیکه درست برعکس این امر صادق است. مرزها، مانع ارتباط نیستند بلکه به واقع مرزهای سالم تنظیم کننده و نگهدارنده رابطه های سالم هستند.
مرزها چه هستند؟
مرزها محدودیت هایی هستند که شما برقرار میکنید تا یکپارچگی شما را در زندگی روزمرهتان از نظر عاطفه، انرژی، خانه، پول، سلامتی، کودکان، اولویت ها و رابطهها حفظ کنند. مرزها قلب و هسته وجودی شما را دنبال میکنند. براساس تمایلات قلبی شما از داشتههایتان محافظت میکنند. آنها از قلب شما هم محافظت میکنند. مرزها دیدنی نیستند و جایی قرار دارند که شما فکر می کنید، احساس می کنید، تصمیم میگیرید و یا رفتار میکنید.
مرزها شما را دست نخورده نگه میدارند. آنها به شما اجازه میدهند که به طریقی که دوست دارید زندگی کنید. اگر مرزهای روشنی ندارید حس شک به خود، ترس از طرد، بیارزشی، اضطراب، نیاز به تأیید را تجربه میکنید. همه این موارد از ویژگی های زندگی ناخوشآیند و صدمه خورده افرادی است که به اسم عشق بازیچه سوء استفاده گران و خود شیفته ها شده اند و یا با در هم پیچیدن با دیگران و مخدوش کردن مرزهای آنها باعث گریز آنها از خود شده اند.
چرا از مرزگذاری می ترسیم؟
اگر مرزها اینقدر با ارزش هستند چرا بسیاری از مردم از مرزها میترسند؟ بسیاری از افراد میترسند به دلیل داشتن مرزهای روشن، ترک شده و یا تنها رها شوند. گاهی برای فرار از مواجهه سعی میکنیم مرز نداشته باشیم در این صورت فکر میکنیم رابطه راحت تر است. ممکن است وقتی میگوییم”نه”و یا “مخالفت” می کنیم احساس گناه داشته باشیم. حتی اگر از کسی صدمه میخوریم جرات نداریم به او اعتراض کنیم. اگر میترسیم مرزی داشته باشیم معنی آن این است که برای ما اینکه دیگران در مورد ما چی فکر میکنند مهمتر از این است که خودمان در مورد خود چه فکر میکنیم یا چه احساسی داریم. داشتن مرز به معنی خودخواهی نیست و به معنی عدم علاقه به دیگران هم نیست. اگر هنگام مرزگذاری کسی به شما بگوید که شما آدم خودخواهی هستید بدانید که آنها تلاش میکنند که شما را به بازی بگیرند یا اینکه میخواهند شما را غلط راهنمایی کنند چون مرز یا حریم داشتن شما به نفع آنها نیست.
در نهایت این که:
برای ایجاد و حفظ یک رابطه سالم بعد از آسیب های گذشته، قدم اول شناخت ضعف های خود در مرزگذاری با دیگران است یعنی شناخت نقاطی که اجازه آسیب را به ما داده است و قدم دوم ایجاد و حفظ مرزهای سالم در جنبه های مختلف زندگی درونی و بیرونی ما است.
اگر اکنون دریافته اید که مرزهای ضعیفی دارید صبور باشید. زمان میبرد تا بتوانید مرز و حریم سالمی برای خود ایجاد و آنها را حفظ کنید. دریافت کمک، تعهد، شجاعت و تمرین زیاد به شما کمک میکند که بشوید آنچه که میخواهید.
* دکتر نسترن ادیب راد مشاور خانواده و جوانان در ایران و کانادا، مولف و مترجم پنج جلد کتاب در این زمینه است.