یادداشت زیر ترجمهی نامهی انتقادی به سردبیرِ سایت معتبر و مترقیِ «اوپن دموکراسی» در انگلستان، در زمینهی کاربرد اصطلاح «بیدارشدگی عربی» Arab Awakening است. سایت نامبرده به همراه پاسخ سردبیرانِ این بخش، نامه را منتشر کرد و تصمیم به تغییر عنوان این بخش از سایت گرفت.
بهدنبال شورشهای خیرهکننده در بسیاری از کشورهای عربی که نامِ «بهار عربی» بهخود گرفت، «اوپن دموکراسی» بخش جدیدی بهنام «بیدارشدگی عربی» ایجاد کرد. از زمانی که مقالهی من دربارهی “سیاست های دوگانه اسراییل در کناره غربی و غزه” در این بخش منتشر شد، نسبت به این عنوان تردیدی بدبینانه داشتم. هنوز هم هضم این عنوان، و آنچه که به ذهن القا میکند، برایم مشکل است.
آنچه این عنوان بلافاصله به ذهن القا میکند این است که حدود چهارصد میلیون نفر در بیست و دو کشورِ جهان از نظر سیاسی در خواب بودند و هم اکنون در حالِ «بیدار شدن» اند. من کارشناس تاریخ عرب نیستم، خودم هم عرب نیستم، اما آنقدر از منطقه اطلاع دارم که بدانم انبوهی از روشنفکران عرب ــ اعم از مسلمان، مسیحی، یهودی، و بیمذهب ــ بیش از یک قرن است که برای حقوق اجتماعی و عدالت بر علیه سلطهی استعماری/ امپریالیستی، مستبدین محلی و رهبران تاریکاندیشِ مذهبی مبارزه کردهاند.
تقریباً یکصد سال پیش در ۱۹۱۶، عربها در حجاز همسو با انگلیسیها علیه امپراتوری عثمانی قیام کردند. ملیگرایانِ مصر، عراق، و سوریه نیز با وعدهی کسب استقلال چنین کردند، اما استعمارگرانِ انگلیسی و فرانسوی به وعدهی خود وفا نکردند و سرزمینهای عربی را بین خود تقسیم کردند.
طُرفه آنکه مورخ بزرگ عرب، جرج آنطونیوس نیز همین عنوان «بیداری عربی» را در دههی ۱۹۳۰ برای کتاب خود، که به تاریخ گذشتهی ناسیونالیسم عربی میپرداخت، انتخاب کرد. این عنوان در آن سالهای دور چندان بیمعنی نبود.
از آن زمان شورشها، جنبشهای مقاومت، و قیامهای بسیاری را توأم با سرکوبهای پیدرپی شاهد بودهایم. اعتصاب بزرگ و قیام سالهای ۱۹۳۶ تا ۱۹۳۹ فلسطینیها علیه سیاستهای استعماری انگلیس و تداوم مقاومت علیه اشغال کرانهی غربی و غزه توسط اسراییل، جنگِ طولانی و خونینِ استقلال الجزایر بین سالهای ۱۹۵۴ و ۱۹۶۲ و جنبش های بیشمارِ ملی، جنبشهای کارگری، جنبشهای فمینیستی، و جنبشهای سوسیالیستی در کشورهای عمدهی عرب، نشانِ خوابآلوده بودنِ این مردمان نیست.
تمامی این جنبشها برای آزادی و عدالت در مناطق عربی در سختترین شرایط صورت گرفته و مدام وحشیانه به دست قدرتهای استعماری/ امپریالیستی و پس از آن دیکتاتورهای محلی سرکوب شدهاند.
این بههیچوجه به معنی انکار کمبودهای بسیار جدیِ اجتماعی، فرهنگی، و اقتصادیِ دنیای عرب، که خود تا اندازهای محصولِ نفوذ سهگانهی نولیبرالیسم امپریالیستی، نظامهای سیاسیِ غیردموکراتیک، و بنیاد گرایی مذهبی بوده، نیست. «گزارش توسعهی انسانی دنیای عرب»، که گروهی مستقل از کارشناسان عرب تهیه کرده و میکنند، شجاعانه به این کمبودها و ضعفها میپردازد.
انتقال مرکز قدرت در میان کشورهای عربی از کشورهای غنی از نظر فرهنگی و سیاسی همچون مصر، سوریه، عراق و لبنان به شیخنشینهای کوچک و بسیار محافظهکار شبهجزیرهی عرب، بیتردید در تخریبِ شرایط اجتماعی و سیاسیِ دنیای عرب تأثیر داشته است.
با این همه، همانطور که در دوران کوتاهِ «بهار عربی» دیدیم، بهرغم تمام مسایل و مشکلات، و بهرغم از هم پاشیدنِ عراق، سوریه و لیبی، جوامع مدنیِ عرب به درجات مختلف بیدار بودهاند، هر چند که با موانع بسیار فراوانی دست و پنجه نرم میکنند.
این را نیز باید در نظر داشت که بیداری امری نسبی است و میتوان آنرا برای سایر کشورهای جهان بهکار گرفت. میتوان پرسید که آیا مردمان امریکای شمالی و اروپا، بهرغم تمامی آزادیها و امکاناتی که دارند، واقعاً بیدارند؟
اگر بیدارند، چرا در اغلب این کشورها دولتهای محافظهکار که سیاستهای نولیبرالی را به نفعِ اقلیتی کوچک و به ضررِ اکثریت جامعه به کار میگیرند، توسط همین اکثریت «انتخاب» میشوند؟
و چرا این اکثریت به تأثیرات مخرب سیاستهای خارجیِ تجاوزکارانهی دولتهای شان و رنج و مصیبتی که بر مردمان سرزمین های دور وارد میآورند، بیاعتنا است؟
شاید باید به امیدِ بیداری مردمان امریکای شمالی و اروپا باشیم!
* پرفسور سعید رهنما استاد رشته علوم سیاسی دانشگاه یورک است.