حکومت آخوندی نظامی ستمگر است. این ستمگری جنبه عام داشته و کف و سقف و حد و مرز ندارد. ستمگری حکومت “همه” را در برمی گیرد و هیچ فرد، دسته، گروه، نگرش، باور، سازمان، تشکیلات و… و… و… از آن در امان نیست. این عام بودن ستمگری خودی و ناخودی، دوست و دشمن نمی شناسد و حتی تا حد خودزنی هم پیش می رود. از این منظر است که برخی از رفتارهای حکومت که در حکم سرشاخه نشستن و بن بریدن است قابل درک می شود.
از همین منظر است که می توان به چرایی رفتارهای ضد انسانی، مغایر حقوق بشری و حتی جنایتکارانه حکومت در رفتار با شهروندان خود از جمله درویش ها، گروه های مختلف عرفان، دگراندیشان، وکلا، فعالان مدنی، شاعران، نویسندگان، هنرمندان، دانشمندان، و هرکسی که کمترین زاویه ای با نحوه فکر حاکم داشته باشد، پی برد.
به خلاف بیشتر نظام های استبدادی دیگر که از شاخه های مختلف ستمگری – سرکوب، ارعاب، خفقان، زندان، شکنجه و اعدام – به عنوان ابزار برای مطیع کردن و به تمکین واداشتن مردم استفاده می کنند، در نظام ولایت مطلقه فقیه ستمگری نه یک ابزار بلکه ماده اولیه شکل گرفتن و کارکرد حکومت است. شاید این قیاس مع الفارق باشد اما به روشن شدن مطلب کمک می کند: ترکیب شیمیایی آب که مایه حیات جانداران است، از دو مولکول هیدروژن و یک مولکول اکسیژن تشکیل شده است. هریک از این دو عنصر که از آن گرفته شود، دیگر آب نیست. به همین گونه، ترکیب حکومت آخوندی نیز از دو واحد ستمگری و یک واحد فریبکاری تشکیل شده و هر زمان که به هر وسیله جلوی ستمگری اش گرفته شود یا توان فریبکاری اش رنگ ببازد، فرو می پاشد و از بین می رود.
این خصلت ستمگری طبعا بحران آفرین است. هر روز جنجالی به پا می شود یا سروصدایی برمی خیزد که گاه مرزهای واقعیت را در می نوردد و وارد حیطه فراواقعی می شود. گاه هم یک امر عادی روزمره – مانند دیدار یک زندانی سابق از هم بند به مرخصی آمده – به یک مسئله حاد اجتماعی بدل می گردد و همه را به اظهار نظر و حتی خط و نشان کشیدن وامی دارد. دیدار ساده هفته گذشته فائزه هاشمی – دختر علی اکبر هاشمی رفسنجانی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام و عضو مجلس خبرگان رهبری – نمونه ای است که در گذشته مشابه بسیار داشته و در آینده نیز – تا زمانی که این حکومت بر سرکار است – خواهد داشت.
ماجرا ازاین قرار است که در سال ۱۳۹۰، در پی اعتراضات دامنه دار به تقلب در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸، فائزه هاشمی برای چند ماه به زندان افتاد و درآن مدت با بانو فریبا کمال آبادی، یکی از هفت رهبر جامعه بهاییت ایران که چند سال پیش از آن به اتهام جاسوسی، توهین به مقدسات و تبلیغ علیه نظام به ۲۰ سال زندان محکوم شده بود هم بند شد. هفته گذشته، در حالی که هشت سال از دوران زندان رهبران جامعه بهایی گذشته، برای نخستین بار به بانو کمال آبادی پنج روز مرخصی داده شد و درجریان این مرخصی فائزه هاشمی برای دیدار با هم بند سابق به خانه او رفت. خبرگزاری حکومتی “فارس”، وابسته به سپاه پاسداران، با انتشار تصویر این دیدار، که در هیچ کجای دنیا ارزش خبری مگر در حد نقل رویدادی عادی ندارد، جنجالی آفرید که همه مشکلات بزرگ و دردهای بی درمان جامعه مانند بحران حاد اقتصادی، اعتیاد، بیکاری، آسیب های اجتماعی و محیط زیستی را در سایه قرار داد.
آیت الله ناصر مکارم شیرازی، مرجع تقلید حکومتی در جلسه درس خارج فقه خود، با اشاره به دیدار فائزه هاشمی با زندانی هم بند خود گفت: «منتظر بودم که ببینم آیا در این خصوص اعتراضی می شود یا خیر که دیدم خبری نیست تا این که شنیدم پدر او اعتراض ملایمی داشته است و جای شکرش باقی است ولی باید پرسید چرا دیگران سکوت کردند؟».
“اعتراض ملایمی” که آیت الله مکارم از آن سخن گفته، حرف های علی اکبر هاشمی رفسنجانی است که با عبارات زیر به شماتت دختر خود پرداخته و تیرهایی از تهمت و افترا نیز به سوی بهاییان پرتاب کرده است.: «فائزه اشتباه بدی کرده و باید آن را تصحیح و جبران کند. بهاییت یک فرقه استعمار ساخته و منحرف است که همیشه با همین انحراف شناخته شده و ما همیشه از این فرقه تبری جسته و می جوییم».
سردار محمدرضا نقدی، رئیس عراقی الاصل سازمان بسیج هم که نخود هر آشی است، گفت: «امروز عده ای به دنبال تشجیع بهاییت هستند. بهاییت یک فرقه جاسوسی است و هیچ کس آن را به عنوان دین به رسمیت نمی شناسد. اگر بهاییت دین است، پیغمبر آن کیست؟»!
فائزه هاشمی، که به خلاف پدر شهامتش درخور تحسین است، از گردن نهادن به فرمان آمرانه پدر برای “تصحیح و جبران اشتباه بد” سر باز زد و گفت اگرچه تصور چنین حملاتی را نداشته، اما نگران این موج ها نیست و این موج ها در نهایت به ضرر موج سازان تمام می شود.
صادق زیباکلام، استاد دانشگاه نزدیک به جناح هاشمی رفسنجانی نیز به دفاع از فائزه هاشمی پرداخت و در مطلبی با عنوان “عیادت فائزه هاشمی از شهروند بهایی قابل ستایش بود” نوشت: «ضمن این که این کار خانم فائزه هاشمی هم انسانی و هم قابل ستایش بود، باید از مقامات محترم جمهوری اسلامی پرسید که با توجه به قانون اساسی کشورمان و با توجه به اصول فقهی و شرعی دینی مان، و با توجه به موارد دیگری که فقهای شیعه درگذشته و امروز گفته اند آیا می توان یک فردی را به جرم یا اتهام داشتن افکار و عقایدی مغایر با اعتقاد دینی خودمان به زندان انداخت یا اجازه تحصیل و کار در مملکتش به او نداد؟»!
پس از گفته های فائزه گروهی در برابر دادستانی تهران تجمع کردند و خواستار محاکمه فائزه هاشمی شدند و از رییس قوه قضاییه خواستند سریعا با این موضوع برخورد کند. شیخ صادق آملی لاریجانی، رئیس بازوی ستمگری نظام ولایت فقیه هم هشدار داد که «اگر دفاع از بهاییت عنوان مجرمانه پیدا کند به شدت با آن برخورد می کنیم»!
در ورای جنجالی که برپا شده و ریشه آن را باید در خصلت ستمگر حکومت آخوندی جستجوکرد، این پرسش مطرح می شود که دلیل این همه خصومت کور با پیروان آیین بهایی و سلب و نفی ابتدایی ترین حقوق انسانی آنان – از جمله حق باورمندی، برخورداری از حقوق شهروندی، تحصیل و کسب و کار – چیست؟
پاسخ این پرسش را شاید بتوان در نکته ای یافت که کمتر به آن اشاره می شود: رابطه حکومت آخوندی با بهاییت به نوعی شبیه به رابطه ی اهل تسنن و تشیع است. به همان گونه که اهل سنت شیعیان را بدعت گذار در دین، رافضی و مشرک می دانند، آخوندهای شیعه نیز بهاییت را فرقه ای گمراه، ضاله مضله و ملحد به شمار می آورند، زیرا باور آنان یعنی ظهور باب و بهاء الله دکان دین فروشی و مشروعیت حکومت دینی که مبتنی بر انتظار برای ظهور امام زمان است را تخته می کند. ازاین رو، می توان انتظار داشت که جنجال برپا شده آخرین مورد نباشد و حدود سیصدهزارتن هم میهنان بهایی همچنان گرفتار تداوم ستمگری حکومت آخوندی باشند!