ایرانگردی
پیکر سنگی بابا داوود – عنبران
به راه اندرون کوههای بلند
فرازش یکی کهنه سنگ نژند
…
زِبَرکوه بیند کران تا کران
نگهبان دریای مازندران
کوهها پر برف، آسمان باز، آفتاب زر، باغهای گل، دشتهای بی در و پیکر که نشانهای از بهشت است بر روی زمین به همراه هوایی پاک همچون مرهمی آرامبخش نوازشگر روح سرکش و سرفراز آدمی. اینجا تالش است در دامنه سبلان. همچون افسونگری خوشخرام و خوشمرام، جان شیفته آدمی را به پرواز در بستر رویاها وا میدارد. خیز بلند امواج گیاهان خوشبو، عنبرافشان و چشم نواز، نام خودرا به این سرزمین داده تا عنبران نگین سبلان باشد.
سرزمینی پربار با مردمانی سختکوش و مهربان از تبار تالش که فرهنگ اصیل ایران باستان را در این گهواره تمدن دیرپای به خوبی پاس داشتهاند. پا به این سرزمین که میگذاری، کهن کتاب تاریخ ایرانزمین را به خوبی میبینی، گوییا بابک خرمدین به روایتگری تاریخ آمده. زبان باستانی، آرامگاههای پیش از اسلام، پوشاک محلی بسیار دیدنی، زیارتگاهها، آبگیر و سد از دوران پیش از اسلام و بسیاری دیگر در این موزه برای آیندگان، فرزانگان و اندیشمندان به امانت نهاده شده است. گذشتهای که جدای از تاریخ و فرهنگ غنی کهن بوم و بر ایران زمین، این گهواره گرامی تمدن، نیست.
از نشانههای این گذشته پرشکوه “پیکره سنگی باباداوود عنبران” است.
با درنوردیدن مسافتی حدود یک کیلومتر از شهر عنبران(سفلی ـ پایین) به سوی روستای مرزی و تاریخی عنبران علیا (بالا)، در دره معروف به تانگی، به چشمه “خانهونی” می رسیم.
خان واژه کهن ایرانی، به شکلهای خانی و خانیک در خراسان و اصفهان، خُونج در فارس، خُونگ در ایلام و خوزستان و کانی در کردستان به کار میرود. شهرها و روستاهای خانآباد، خانببین، خانتختی، خانرود، خانزور، خانشان، خانگان (خانقاه)، خانک، خانکندی، خانکوه، خانکوی، خانکوک، خانچاه، خانمیر، خانوک، خانسرخ، خانیک، خانیان، خنج، خنجشت، خنجین، خنداب (خونداب)، خُونگ، خونگ اژدر، خوانسار، خون، خونان، بردخون، بیدخون و همچنین کانرود، کانی، کانیان، کانیپاشا (پادشاه)، کانیدینار، کانیرش، کانیسخت، کانیچرمگ، کانیسفید، کانیسپی، کانیسلیمان، کانیسور، کانیسیب، کانیشیخ، کانیتومار، کانیقادر، کانیگنج، کانیماسی، کانیوهرام، کانیمانگا، کانیاژدر، کانیاژدها، کانیروژ، کانیشو، بوکان و بسیاری دیگر اهمیت آب در نزد ایرانیان را به خوبی نشان میدهد.
بر بلندای تپه ای به نام بابا داوود عنبران؛ پیکره ای سنگی و سترگ به آسمان مینگرد که بابا داوود، ابوالهول ایران و بابا بهرام هم نامیده شده است. بابا مرتبه احترام در میان ایرانیان به ویژه درویشان است و شاید معروفترین ایشان باباطاهر عریان همدانی و باباکوهی شیرازی باشند. همچنین بالاترین مرتبه در آیین مهر (میترا) پدر یا پیر است.
این پیکره سنگی سترگ، مرا به یاد جزیره ایستر و تندیسهای غولآسای آن انداخت. همانند با سیمای نیمتنه انسانی غولآسا که در کنار آن سنگی اژدهافَش آرمیده است. همچون یادمانی از نبرد بهرام (صورت فلکی جبار) و اژدها (صورت فلکی تنین) که چگونه فرشته مقدس سرانجام بر آفریده اهریمن غالب آمده و جهانی را از شر نفس زهرآگین اژدها رهانید. و به یاد آوریم که بهرام ایزد نگهبان مسافران و کاروانها بوده است.
در دامنه این ساختار حیرتانگیز و شگفت، غاری بزرگ و گمخانه مانند به چشم میخورد، که برای نگارنده یادآور لابیرنت جزیره کرت بود. دراویش منطقه برای چلهنشینی به درون این غارها میروند.
بر پایه گفتههای مردم محلی و با تکیه بر آن، شاید این همان جایگاهی باشد که زرتشت بزرگ در کوههای آن ده سال را به رصد ستارگان و پرستش یکتای هستی گذراند تا به پیامبری منسوب شد.
خاندان شروانشاه از زمان ساسانیان تا زمان صفویان در این ناحیه حکومت کرده و پاسداری و نگهبانی از آیینهای ایران کهن را به مدت هزار سال پر تلاطم بر دوش میکشیدند.
مشهورترین فرمانروایانی شروانشاهیان منوچهر و اخستان فرزند منوچهر هستند که در نبردی دریایی در سال ۵۷۰ و ۵۷۱ هجری، متجاوزان و دزدان دریایی روس را شکست دادند و امنیت را در دریای خزر برقرار ساختند.
«تیر شهابرنگ شروانشاه اخستانبنمنوچهر، زَهره متجاوزان روس را آب و آن مبتران را بریده حنجر ساخت…
تیر اخستان کشتیهای روسیان را بشکست و تیغ اخستان از خون روسیان آب دریای نیلگون را سرخ کرد.»
تاریخ تبرستان ـ محمد بن اسفندیار
برای آگاهی بیشتر به کتاب ارزشمند تاریخ روابط ایران و روس نوشته محمدعلی جمالزاده مراجعه شود.
خاقانی وصف این نبرد و پیروزی ایرانیان را در دیوان خود آورده است.
«راست آمد فال و میگویم کنون
روس ر ادر بند سان خواهد گشاد»
و
«فتح تو به جنگ لشکر روس
تاریخ شد آسمان قران را»
و
«روس و خزران بگریزند که در بحر خزر
فیض آن کعب جواهر حشر آمیخته اند»
این منطقه بخش جنوبی تالش گشتاسبی بوده است.
منابع قدیمی مانند نزههالقلوب و تاریخ گزیده در مورد تالش گشتاسبی نوشتهاند:
از کنار آب دریا ولایت گشتاسفی است که گشتاسف بن لهراسب آن را ساخت و نهری بزرگ از آب کروارس بریده است و از آن جویها برداشته و بر آن دیههای فراوان ساخته. حاصلش غله، برنج، اندک پنبه و میوه بود. مردمش سفید چهرهاند و بر مذهب امام شافعی. زبانشان پهلوی بجیلانی باز بسته است. حقوق دیوانیش بر امان سابق پیش از ظهور دولت مغول کمابیش صد تومان این زمان بوده است و اکنون صد و هجده هزار و پانصد دینار است و در وجه اقطاعات عساکر که آن را ساکن اند متفرق باشد. (حمدالله مستوفی ـ نزهه القلوب/ تألیف ۷۴۰ قمری ـ ۱۳۳۹ میلادی)
زبان زنجان و مراغه و گشتاسفی را پهلوی ذکر میکند و میگوید «زبانشان پهلوی بجیلانی بازبسته است»که منظور همان گویشهای گوناگون زبانهای تاتیتبار است.
این سترگ پیکره سنگی که پیرامونش را کوههای سر بر آسمان ساییده چونان دژی افسانهای در بر گرفته است برآمده از دل اساطیر. باید که در تف گرمای تابستان پاشنهها را بالا کشید و چشم دل را به مهمانی این سرزمین زیبا کشانید که از ژرفای تاریخ سخنها دارد ناگفته.
* جعفر سپهری مدرس کامپیوتر در دانشگاه های آزاد، جامع علمی کاربردی و پیام نور و مدرس رسمی فدراسیون کوهنوردی و صعودهای ورزشی در زمینه “هواشناسی کوهستان” بوده است. او صدها مقاله در زمینه ی ایران شناسی و تاریخ علم در ایران به چاپ رسانده . سپهری از سال ۲۰۱۴ به کانادا مهاجرت کرده است.