پیش از این، خیلی چیزها در مورد ایرانیان ساکن لسآنجلس شنیده بودم و همواره هم در انتظار روزی بودم تا بتوانم از نزدیک با این هموطنان در ارتباط باشم و شاهد این که آیا همهی آن چه در مورد آن ها به گوش میرسد، درست است یا نادرست. سرانجام در برگزاری مراسم نوروزی سال ۱۳۹۱، ساکن این شهر بیش از ده میلیونی بودم. البته این بار نه به عنوان یک گردشگر که یکی از ساکنان این شهر. این را میگویم چون قرار است پنج سال آینده را در همین جا باشم. بر حسب اتفاق ساکن منطقهای از این شهر شدم که شهره است به “ایران کوچولو”. خیلی از مناسبات این بخش شهر که در منطقهی خیابانهای «وست وود» و «سانتا مونیکا» قرار دارند و نزدیک هستند به دانشگاه لسآنجلس، شباهت زیادی دارد با آن چه در ایران میگذرد. (البته منظورم، ایران امروز است که با آن ایرانی که من بیست و سه سال پیش ترکاش کردم، متفاوت است اما هنوز هم شباهتهای زیادی با همان زمان دارد). مثلا در این منطقه، میشود شاهد بود که رانندهای برای صدا کردن همسر، فرزند یا دوستاش، بوق بزند و یا به طور غیرمجاز، دوبله پارک کند و … دوستی میگفت، محل کارم در محلهای است که بیشتر آمریکاییها سکونت دارند. هرگاه با هم و با ماشین به منطقهی «وست وود» میرسیم، دوست آمریکاییام میگوید: وارد ایران شدیم، حالا هرطور که دوست داری رانندگی کن.
سکونت بیش از یکماه در لسآنجلس، تصویری دیگر در ذهن من نشانده که رفتار این یا آن ایرانی را کمرنگ میکند. با آمریکاییها که صحبت میکنی، از ذکاوت و باهوشی ایرانیها حرف میزنند و این که ایرانیان ملیتی موفق در جامعهی آمریکا هستند. حتا یکیشان میگفت: اگر ایرانیها همه با هم از آمریکا بروند، این کشور بدون تردید در کوتاه مدت با بحران نیروی کار متخصص و آموزشدیده در دانشگاهها، نهادهای پژوهشی، کارهای خدماتی و … روبرو خواهد شد. این گفتهها غرور ملیام را قلقلک داد و پیش داوری در مورد بخش بزرگی از ایرانیان که در همین شهر هم ساکن هستند را در هالهای از تیرگی و گُمبودگی فرو برد. گیرم که شماری از ایرانیها که تعدادشان هم زیاد نیست، بیغم باشند و نمونهی همانهایی که در سریال تلویزیونی «پادشاه غروب» نشان میدهند. البته آنها، هم ثروت دارند و هم مکنت، هم ایرانیاند و هم معلق در فرهنگ دوگانهی ایران و آمریکا. کنش و منششان چنان است که دختر چهارده سالهای که متولد آمریکا است و فارسی را هم به سختی و خیلی کم حرف میزند، وقتی در مورد این سریال از او میپرسم، با قاطعیت، نه تنها فیلم را رد میکند که موجب سرافکندگی ایرانیها میخواندش. بنابراین بیشمار ایرانیهایی که در سراسر جهان پخش شدهاند تا لحظهای آزادی را مزمزه کنند، منهای تعداد اندکی از آنها، بقیه شرافتمندانه در کارند و زندگیشان را پیش میبرند. البته که ساکنان شهر لسآنجلس هم بخشی از همین بیشماریاند که نام بردم.
***
ورود من به این دیار نزدیک است به فرارسیدن سال نو و نوروز. در خیابان «وست وود» خبر برگزاری مراسم در گوشه و کنار شهر را بر در و دیوار مغازههای ایرانی به چشم میبینی. انگار که نوروز اینجا با آن بیست و سه نوروزی که من در نروژ پشت سر گذاشته بودم، متفاوت است. رنگ و بوی نوروز بیشتر احساس میشود و هر چه به پایان اسفند و فرار ننه سرما، که در اینجا خبری هم از او نیست، نزدیکتر میشویم، هوای نوروز هم بیشتر به مشام میرسد. شکوفههای بهاری در خیابانها و سفرههای هفتسین چیده شده در ویترین مغازههای ایرانی، رنگ و بوی بهار و نوروز را در هر بینندهای زنده میکنند. شیرینی فروشیها که هم شیرینی دارند و هم آجیل، مملو است از ایرانیانی که مثل من و در دقیقههای آخر به فکر تدارک نوروز میافتند. قرارست که یکشنبه اول سال جدید، بخشی از خیابان «وست وود»، به سنت چندین سالهی اخیر، بسته شود تا ایرانیان بازار دید و بازدید راه بیندازند تا هم شادی و پایکوبی فرارسیدن بهار و نوروز را به گوش میزبانانشان برسانند و هم با هم دیدار کنند و فرارسیدن سال نو را به هم تبریک بگویند. آخر سیستم کاری در اینجا به گونهای است که وقت برای رفتن به خانهی یکدیگر کمتر هست و ایرانیها هم بیشترشان به همین بسنده میکنند. بعضیهاشان هم در یک میهمانی و حتا پیش از فرارسیدن سال نو، دور هم جمع میشوند و پیشاپیش سال نو را به هم تبریک میگویند و با آرزوی این که سال دیگر در ایران همراه با دیگر هموطنان سفرهی هفتسین بزرگی به وسعت ایرانزمین، داشته باشند، یکدیگر را در آغوش میکشند و گاه بغضی در گلو و گاه اشکی بر گونه مینشانند.
یکی از کارهایی که هر ساله در شهر پر هیاهوی لسآنجلس انجام میشود هم برگزاری سیزدهبدر در نقاط مختلف است. آخر میگویند شهر وسیع است، بنابراین جمع شدن همهی ایرانیها در یک نقطه امکان ندارد. به همین خاطر در پارکهای بزرگ شهر و با اجازهی قبلی از پلیس و شهرداری، مراسم سیزدهبدر، بدون آن که اجازه داشته باشی، بوتهی سبزه را در آب بیندازی، برگزار میشود.
همراه دوستان و فامیلی که در این شهر دارم، به یکی از پارکهای دور از شهر لسآنجلس در منطقهی «اورنج کانتی» میرویم. بعد از بیست و سه سال، اول بار است که این همه ایرانی را در یک نقطه میبینم. جمعیت زیادی در پارک هست. دوستانام اما میگویند که امسال خیلی خلوت است و سالهای پیش جای سوزن انداختن نبوده و گیر آوردن جایی که بتوان پتویی پهن کرد، مشکل بوده است. در گوشهای از پارک هم خیلی ساده تزئین شده و گروههای مختلف برای اجرای برنامههای سرگرم کننده و موسیقی، به صحنه میروند. پلیس خیابان اصلی منتهی به پارک را مسدود کرده تا از ترافیک جلوگیری کند. نظم خاصی برای بهتر برگزار شدن سیزدهبدر ایرانیها برقرار شده تا مبادا میهمانان احساس دلتنگی کنند.
از پسر جوانی که دست در دست دختری هم سن و سال خود دارد، میپرسم: میدانی سیزدهبدر یعنی چه؟ میشنوم که انگار همان روز درختکاری است و پایان نوروز!
از خانمی میانسال میپرسم که چرا آمده؟ پاسخ میدهد: به کوری چشم همهی کسانی که در اندیشهی نابودی کشورمان و سنتهای زیبایاش هستند، هم نوروز و هم سیزدهبدر را جشن میگیریم. آمدهام تا به دشمنان ایران که اریکهی قدرت را در دست دارند، بگویم، ما هستیم و تا ایران هست نوروز را پاس خواهیم داشت.
از دختری که به حرفهای دوستمان که سیزدهبدر همان روز درختکاری است، میخندد، میپرسم: شما میدانید که سیزدهبدر یعنی چه؟ در پاسخ میگوید: نیاکان ما پس از دوازده روز جشن که یادآور دوازده ماه سال است، روز سیزدهم را پایان جشن بزرگ نوروز میدانستند. امروزه هم هنوز روز سیزدهم فروردین همانند شب پایانی چهارشنبه سال جایگاه ویژهای دارد. اگر با چهارشنبه سوری به پیشواز نوروز میرویم، با سیزده بدر همراه با جشن و شادی به پسواز آن میرویم. ایرانیان از بامداد روز سیزده فروردین سفره نوروزی را بر میچیدند و سبزهها را با خود برمیداشتند و به دشت، بیابان و کشتزارها میبردند و به نشان پیشکشی به ایزد بانوی آبها، به آب روان میسپردند و با نیایش به درگاه اهورامزدا آرزوی بارش باران و سالی پر از فراوانی و شادی می کردند. آنان در زمین تازه روییده و سرسبز و آکنده از انبوه گل و گیاهان بیابانی به شادی، ترانه سرایی، پایکوبی، بازیهای گروهی، بادبادک پرانی، سوارکاری، هماورد جویی جوانان، آب پاشی و آب بازی می پرداختند و با گردآوری سبزه از دشت و کوه به پختن آش و خوراکیهای ویژه میپرداختند، که همه ریشه در فرهنگ زیبای ایرانی دارد و آن شاد کردن، خنداندن و آشتی و در پی آن فروریختن اندیشه های پلید و تیره و دوری از جنگ و ستیز است.
در فرهنگ کهن ایرانی روزهای سال همیشه با شادی سپری میشد، که این یکی از برتریهای آن بر دیگر فرهنگها در جهان است، همچنین این فرهنگ کهن همیشه با کژباوری ها ستیز میکرده است.
حالا خیلیها که فکر میکردند، خبرنگاری از یک رادیو یا تلویزیون در جمعشان هست، دور ما گرد آمدهاند و هر کس در مورد نوروز و مراسم آن چیزی میگوید. از مرد پا به سن گذاشتهای که اکنون کنار دست من ایستاده، میخواهم که اگر ممکن است برای این جوانان از آئینهای سیزدهبدر بگوید. او هم با گشادهرویی، و پس از این که هویت من در مورد تهیه خبر را میپرسد و میگوید که هفتهنامهی “شهروند” را از طریق سامانهی آن میخواند، ادامه میدهد که:
در استورههای کهن ایران، مَشـی و مَشـیانـه ( آدم و حوا) روز سیزدهم فروردین با گره زدن دو شاخهی موُرد، برای نخستین بار در جهان پایه پیوند خود را بنا هشتند. امروزه هم دختران و پسران دم بخت با گره زدن سبزه در روز سیزده فروردین با گواه گرفتن پرهام (طبیعت) از اهورامزدا آرزوی پیوندی خوب میکنند. بخشی دیگر از آیینهای زیبای سیزده بدر با سرنوشت در پیوند است، برای نمونه: فال گوش ایستادن، فال گیری و به ویژه فال کوزه، گره زدن سبزی و گشودن آن، بخت گشایی که در سمرقند و بخارا رواج دارد و نمونه های پرشمار دیگر …
دختری جوان که برافروخته هم هست، به جمع نزدیک میشود و صفحهی «آی پد»اش را به من نشان میدهد و با صدایی بلند و رو به جمع میگوید، انسان شرماش میشود که بگوید «ایرانی»ست. آخر این رفتار است؟ آخر این انسانیت است؟ خبر جلوگیری از ورود افغانهای ساکن در اصفهان به پارکهای این شهر را جلو روی خود میبینم. جلوی آن ها را میگیرند تا رفاه حال مردم را تأمین کنند.
واقعا در خود فرو میروم و کردار عوامل رژیم اسلامی را مقایسه میکنم با برخورد این کسانی که کارگزاران شیطان بزرگاند، با ایرانیها در برگزاری برنامه دیدوبازدید نوروزی و سیزدهبدر. برای این که ایرانیان بتوانند آغاز سال نو و فرارسیدن بهار را جشن بگیرند، بخشی از یکی از مهمترین خیابانهای شهر لسآنجلس بسته میشود و امروز هم پلیس و شهرداری شرایطی را رقم زده اند که ایرانیان بتوانند به قول دوستمان، مراسم نوروزی را بدرقه کنند تا سال دیگر. اینها چنین رفتاری دارند و آنان که ادعای برابر بودن انسانها در محضر خداوند را جدای از رنگ، زبان و .. میکنند، با کسانی که برای فرار از مرگ به آنان پناه آوردهاند، چنین رفتاری دارند. واقعن با این گونه کنشها است که آن غروری که پیش از این از آن یاد کردم، در هالهی تاریکی قرار میگیرد و به قول این دختر جوان، از ایرانی بودن شرم بر گونهمان خانه میکند. اما خوشبختانه هواداران حقوق بشر در ایران، بلافاصله به این کردار اعتراض کردهاند و همین نشان از حضور انسانیت در مردم نیک اندیش ایران زمین دارد و بدکرداریهای رژیم را علیرغم زشتیهایش به پای مردم ایران نباید نوشت.
یکی از حاضران هم خبر از حضور حامیان «مادران پارک لاله» در یکی از پارکهای دیگر میدهد که سفرهای پهن کردهاند تا یاد همهی کسانی که برای لقمهای آزادی، جان سپردند در کنار پایکوبی و شادی سیزدهبدر، فراموش نشود.
***
هنوز در اندیشهی کردار زشت و ناپسند نیروهای امنیتی و انتظامی ایران با افغانهای مقیم ایران هستم که از بلندگوی سنی که برقرار شده، صدای موسیقی قشقایی، ساز و دهل و نقاره، به گوش میرسد. به سوی سن میروم و دختران و پسران جوانی را میبینم که با دستمالهای رنگارنگ و لباس محلی، در حال رقص هستند. پیش از این هم گروهی دیگر رقص کردی داشتند و تا ساعت پنج بعداز ظهر، رقصهای محلی گوشهگوشه ایران نیز اجرا شد. برگزار کنندگان این برنامه همه جوان بودند و حتا بعضیهاشان فارسی را به خوبی حرف نمیزدند.
هومان مسلمی، یکی از اعضای هیئت اجرایی نهادی است به نام PerGen که برنامههای روز سیزدهبدر در پارک دانشگاه اورنج کانتی را بر عهده داشته است. از او میپرسم که PerGen یعنی چه؟
PerGen منشور شبکه حرفه ای آمریکاییهای ایرانی تبار در منطقهی اورنج کانتی Network of Iranian-American Professionals of Orange County (NIPOC) است. هدف این نهاد بیشتر ارتباط با جوانان ایرانی است که در آمریکا متولد شدهاند و بزرگ شدهاند. میخواهیم که آنها علاوه بر کارهای حرفهای خود، با فرهنگ و زبان ایران نیز ارتباط داشته باشند و از این طریق ریشههای فرهنگیشان را در آنها زنده نگه داریم. این نهاد، الزام اصلی خود را ایجاد رابطه و منبعی مؤثر برای نسل جوان آمریکایی، ایرانی تبار قرار داده است. اعضای ما افراد حرفهای و یا دانشجویان موفقی هستند که نشان دهندهی نسل بعدی از آمریکائیان، ایرانی تبار میباشند. اعضای ما در موقعیتهای عالی در عرصههای حرفهای؛ بخش خصوصی، دولتی و غیرانتفاعیاند. هدف اعضای ما تلاش برای رسیدن به تعالی بهتر در همهی مسئولیتهایشان است و به میراث فرهنگی ایرانیشان نیز افتخار میکنند.
در مورد این که پیوستن به گروه شما چه سودی دارد؟ هومان میگوید: “پیش از هر چیز بگویم که اگر جوانان ایرانی تبار ساکن اورنج کانتی خواهان آگاهی از فرهنگ و ادب ایرانی هستند، اگر علاقمندند که از آخرین اخبار حرفهای در جامعهی آمریکا باخبر شوند، اگر دوست دارند که در نهادی غیرانتفاعی، برای کمک به دیگرانی که نیازمندند، عضو شوند، انجمن ما بهترین جایی است که همه را یکجا به آنها میدهد. نهاد ما این فرصت منحصر به فرد را در اختیار جوانان ایرانی تبار قرار میدهد تا ضمن زندگی در فرهنگ آمریکایی، با فرهنگ ایرانی نیز آشنا شوند و آگاهیهای خودشان را در این زمینه افزایش دهند”.
برنامههای شما چیست که به هدف خود برسید؟
ما برگزار کنندهی انواع برنامهها و فعالیتها برای پاسخگویی به نیازهای اعضای خود و ماموریت این گروه هستیم. برنامههای ما اگر خیلی خلاصه بخواهم بگویم چنین است:
توسعه حرفه ای /خدمت رایگان به جامعه/ آگاهی فرهنگی هنر و سرگرمی
از برنامهی امروز راضی هستید؟
میدانید که هیچ کاری صد در صد درست و بی عیب نیست. ما هم استثنا از این قاعده نیستیم. اما تلاش داریم که از اشتباهاتمان درس بگیریم و هر روز برنامههای بهتری ارائه کنیم. اما تلاش امروز برای اولین بار رخ داد و بعد از سالها پیگیری، سرانجام توانستیم اجازه بگیریم که موسیقی زنده داشته باشیم و دی جی. در کنار استقبال خوب مردم از این برنامه، توانستیم بیش از پنجاه درخواست کننده برای عضویت را جلب کنیم که برای ما خیلی قانع کننده بود.
هومان و همکاراناش در پایان، از گرفتن عکس به خاطر امنیت پدر و مادر و فامیلشان در ایران، خودداری و برای همه آرزوی سالی بهتر از سالهای پیش کردند.
با این حساب تهیه کنندگان سریال «پادشاه غروب، The king of Sunset» که فقط زندگی علی بی غمهای لسآنجلس را نشان میدهد، سنگی میشود بر یخ. جوانان ایرانی تبار، برای حفظ فرهنگ و آئینهای خوب ایرانی در تلاشی روزافزوناند و فرهنگ پوچی و هیچی که آنها مبلغ آن هستند را به سخره میگیرند. اما حق دارند که بر اساس آزادی بیان، حرفشان را همان گونه که دوست دارند و فکر میکنند که درست هست، بزنند و ما هم حق داریم، آنها را و کردارشان را نقد کنیم.
* عباس شکری دارای دکترا در رشته ی “ارتباطات و روزنامه نگاری”، پژوهشگر خبرگزاری نروژ، نویسنده و مترجم آزاد و از همکاران تحریریه شهروند در اسلو ـ نروژ است که به تازگی به کالیفرنیا نقل مکان کرده و اتفاقات این بخش از آمریکای شمالی را پوشش خواهد داد.
sale no ,va omidi no ,pirooz bad.