آنچه می خوانید بخش دوازدهم از منظومه بلند «خانم زمان» است. سپانلو درباره این منظومه گفته است:

«نگاهی حماسی و گاه غمنامه وار به شهر تهران است… اما تهران را همه می زنند توی سرش و همه اظهار نارضایتی می کنند که گیر این شهر افتاده اند. با تمام این احوال همه آنها فقط می توانند در تهران زندگی کنند. تهران مادر بسیار شکیبا و مهربانی است که تمام این بدخلقی ها را تحمل می کند و از کسی هم طلب کار نیست. من حماسه این شهر را که مهم ترین اتفاقات تاریخ معاصر ایران در آن افتاده و طی سه چهار قرن به مثابه قلب ایران می تپد، سروده ام.»

 

عجب ساعتی ارغوان رنگ

در مغرب وادی مرگ بگذشت.

دگر موکبی نیست، نی پیشبازی

نه انبوه و اندوه

نه آماده باشی و نه احترازی

 

پس اشباح در رخنه های هراس آور خود خزیدند

هوا رنگ طوسی

شن مرده آزارسان می تراود

تنفس عذابی است

تگرگ سیه دانه باریده بر رختهای عروسی.

 

ولی موکبی بود آیا؟

اگر بود آیا به چشم که بگذشت؟

در این روز پر پیچ

کسی آمد و دیگری رفت؟

بجز سایه ای بی هویت در اسکورت اشباح

خود اصلا تصور نبوده است… این هیچ…؟

 

در این شهر بیخواب مشکل، در این ساعت شوره و گِل

نگهبان مهتاب ها، آتش خواب ها، بازگشتن طفلی است

به سوی شبآواز، کنسرت ها، ساعت نور

به سوی نواها و چشمان، به عشق و جوانی و کنکور

به حس خیابان «زینا» و «منظر»

به حس «ترقی» و «تهران مصور»*

شب و «جزوه پنجزاری»

شب «شهر آشوب»، «پیک اجل» یا «عروس مدائن»

«قزلباشها»، «رابعه»، «پنجه خون»

و تصویر «بغداد خاتون»

که اندام عاجش میان گِل و لای پوسید.

شب و میل اندام ها، عشقبازی

شب و خواب و انگیزش و خودنوازی

به دنبال یک سایه، در مغرب پرسه گردان

به دنبال تصویرهای تو در جامهای دکانها و استخر میدان

و آن ساق عریان که بر برگهای خزان گام می زد

و در لغزش چادر کودری دور می شد

و آن چشم وحشی در آیینه عصر

(که پر بود از ماجرای کلاس شبانه

و از عشق های امیریه اخترنشان بود.)

تماشای تصویر خوانندگان

سینما ها

هنرپیشگان

کافه های شب و روز.

 

به همراه مردم

چو سیلاب

در رودِ تهران دیروز

به درگیری جبهه ملی و توده، در عصر نهضت

که از آسمان بر سر اجتماعات تبدار نشریه می ریخت

که در شهر آیینه پیریّ و فرزانگی در می آمیخت

که در بوی آزاده نفت

یکدم شکفتند گلهای نوروز**

به خوابی که بیداری تشنه ای شد به مهمانسرای جوانی

ز دانشکده تا حسینیه های محلات

به سوی طلوعی مضاعف: سپیده دمان در خیابان برخوردها، اعتصابات

که هر آتشی روزگاری سمندر بزاید.

——

 

پانویس ها (افزوده شاعر):

به حس ترقی و تهران مصور:

ترقی و تهران مصور دو مجله پرتیراژ حوالی دهه سی بودند که داستانهای پاورقی آنها به خصوص محبوب و پرطرفدار بود. در سطرهای بعد جزوه پنجزاری شامل داستانهای مسلسلی بود که در همان سالها به شکل جزوه های کوچک به قیمت پنج ریال هر هفته منتشر می شد. شهرآشوب، پیک اجل، عروس مدائن، رابعه، پنجه خونین، ده نفر قزلباش از رمانهای پاورقی همان سالهایند. بغداد خاتون زنی افسونگر و زیبا در یکی از این رمانهای چاپ شده در جزوه پنجزاری است.

 

که در بوی آزاده نفت یکدم شکفتند گلهای نوروز:

نفت ایران در ۲۹ اسفند ماه سال ۱۳۲۹ ملی شد و در پی آن جشن نوروز آمد.