تصور کنید در خیابان اجرا میشود این نمایشنامه که هنوز نوشته نشده
با چند نماد و استعاره نظامهای توتالیتر پاشیدند از هم
خواب دیدن و دیدنِ خواب هدیه خدایان است
حکومت نظامی عنوان انشای دبیرستانی ما بود
در تاریکی سربازی سایه من را با تیر نزد
طرفدار گوجهفرنگیها بودم و کاردهای آشپزخانه طرف دیگر!
گفت تودهها لایق هنر والا نیستند
دانشجوها کلاس درساش را تحریم کردند
جواب من کوکتل مولوتف بود
تحملام کم شده
یخِ آبشده سنگ نمیشود دیگر!
پرولتاریای جهان متحد شده بودند و من
دختران رنگپریده و لاغر را فقط به کلاس راه میدادم
به هیچ زندانی هُلم ندادند
دورآباد کورآباد نورآباد!
به سادهلوحی میزدهام شاید در عین گنهکاری
یادآور نثر نیچه نبود نامههای عاشقانهای که به دختران گیسبریده مینوشتم
نازیها قدرت را در دست گرفته بودند و من
با دستهای چپم ادامه دادم به ساختارشکنی
بودلر بشو نیستم گفت: موهای بلندم را اگر از ته نزنم
اهانت به عشق و شعر مدرن امروز است
عقب عقب راه رفتن من از زوال عقل نیست
گودالِ پشت سرم میل به شکافیدن عمیقتری دارد
به مهاجرت درونیاش ادامه داد و آن شب
زودتر از همیشه نخوابید
و تحمل کردن هر مصیبتی خندهآور است!
سه روز بعد!