نگاهی به کتاب و فیلم «موزه معصومیت» اورهان پاموک
در دوران بسیار دشواری به سر میبریم. در چنین دورانی فکر اینکه نویسندهای که برنده ی جایزه ی نوبل هم شده کتابی حدود پانصد صفحه در مورد عشق وسواس گونه ی مردی به زنی جوان را دستمایه کارش کند، آسان نیست. در این روزها دیگر داستانهایی که روایت دلبستگی شدید مردی است به زن یا برعکس، به عنوان داستان رمانتیک خوانده نمیشوند. بنابراین گمان اینکه مشی جنسیتی چنین موضوعی هم مانند قصه های شرارتآمیز، مدام کمتر مورد استقبال قرار گیرند، دشوار نیست. چنین اتفاقی در زمانهای رخ میدهد که دوستیابی، سریع و سرگرم کننده شده است. بنابراین تصور اینکه در شرایط کنونی عشق سرشار از وسواس مردی به زنی جوان نمیتواند قصه ی سراسر زندگی باشد، آسان است. در این معنا میشود از نویسنده پرسید؛ در موقعیت امروز، آیا هنوز هم عشقهای جنون آمیز از نوع لیلی و مجنون واقعی اند و هنوز بازار دارند؟
اورهان پاموک در رمان «موزه ی معصومیت» که پس از برنده شدن جایزه ی نوبل راهی بازار کرده است، با اعتماد به نفس فوق العاده ای وارد میدان مین می شود. رفتار متهورانه ی خودش نیز تن می زند به ناآرامیهای شخصیت اصلی داستان؛ کمال. کمال یکی از بازیگران باارزش استانبولی است. کسی که یک دهه با دخترعموی زیبای خود می گذراند و پس از رویدادی تراژیک، همه ی عمرش را صرف درست کردن موزه ای می کند برای زنده نگه داشتن یاد او. در این موزه جوراب شلواری با شورت، فندقشکن، قلاده سگ، ۴۲۱۳ته سیگار و سایر چیزهای ریز و درشتی که از دوران با هم بودنشان به جا مانده است، جمع آوری می شود.
افزودن بر جزئیات و (لذت های ناخوشایند) جامعه بخشی از تلاشی است که نویسنده برای شهر و مردم بالادست استانبول در دهه هفتاد و هشتاد قرن بیستم انجام داده است. تفاوتهای فاحش بین نگرشهای سنت و مدرنیته در امور عشق و سکس، با رویکرد قسم حضرت عباس یا دم خروس، به خوبی نمایان می شود. اما در عین حال، شرافت و شرم هنوز در همگام سازی درک بخش خصوصی از دو پدیده سنت و مدرنیته و رویارویی این دو در جامعه آشکارا بیان می شود. با مشاهده ی این تناقضها می شود در اینکه بکارت دختران موضوع و دستمایه اصلی رمان های مهم از زمان کلاریس ریچاردسون بوده باشد، تردید کرد.
بخش نخست قصه ای است از شور و شوق کلاسیکِ بی پروا و بی ملاحظه که مواجه میشود با عرف معمول جامعه. کمال با سیبل، دختری از طبقه خودش نامزد است و بسیار شادمان از این پیوند. زنی جوان و جسور که به قول کمال، پیش از ازدواج بکارتش را به او داده است. فقط به خاطر اعتماد به نامزدش، کمال است که چنین بی پروا، به سنتهای جامعه پشت پا میزند. ولی با نزدیک شدن مراسم نامزدی، کمال به سوی دخترعموی زیبا و هیجده سالهاش، فسون میرود که از طبقه ی او هم نیست. فسون در فروشگاهی کار میکند و رابطه این دو به سرعت تبدیل به عشق میشود. عشقی که رنگ و بوی فریبخوردگی و فاجعه در آن موج میزند. مدت زیادی از عشقشان نمیگذرد که فسون هم داوطلبانه میخواهد باکرگیاش را در اختیار کمال قرار دهد و قول میدهد که هرگز با هیچ مرد دیگری هم بستر نشود. (این اتفاق در شرایطی رخ میدهد که به خاطر مراسم دینی، در گوشه و کنار شهر استانبول گوسفندان قربانی میشوند.)
در این لحظه، کمال که مردی جذاب است و خودخواه، فکر میکند که میتواند سهم خود از تن دخترعمو را برگیرد. حتا پا را فراتر میگذارد و فسون را وامیدارد که در جشن نامزدیاش شرکت کند. جشن نامزدی که در هتل هیلتون استانبول برگزار شده است را نویسنده مانند مسابقه دوچرخه سواری دور فرانسه تصویر میکند؛ انگار بمبی است در حال انفجار که کسانی آن را کنترل میکنند. بخشهای مختلف کتاب مانند شور و شوقی مخرب، خواننده را هم مضطرب میکند و هم عصبانی. بدیهی است که این شور و شوق تنها برای تأثیر سهگانه ضلعهای زندگی نیستند، بلکه به این خاطر خواننده را با خود همراه میکند که هر کس فامیل و دوستان خود را در بین سفیدی خطها پیدا میکند. تصاویر بسیار زیبای موزه معصومیت شکوه و زیبایی رمان را تضمین میکند؛ تصویرها ضمن طنز بودنشان دوستداشتنیاند. تصویر زندگی و هستی و مردم در استانبول را میشود بهخوبی درک کرد و گاه مانند فیلم مشاهده کرد. پاموک که خود را یکی از میهمانان هتل هیلتون میخواند، این شهر و مناسبات درونیاش را بهتر از هر کسی میشناسد.
جشن نامزدی در میان سرور و شادی و رقص و پایکوبی به پایان میرسد. بدیهی است که نه به خاطر به هم خوردن نامزدی که ترک دردآور و ناگهانی فسون موجب تمام شدن جشن میشود. ناپدید شدن ناگهانی فسون، زنگ هشداری است برای کمال و دلبستگی اش به او. در تلاشی نومیدانه کوشش میکند او را دنبال کند تا بلکه شادی گم شده اش را دوباره به دست آورد. در سرگشتگی کمال چهرهی زیبایی از استانبول ظاهر میشود و خواننده را به ژرفای شهر میبرد.
در این زمان است که خشونت های سیاسی استانبول را فرامیگیرد. کتاب هم در چرخشی آرام شکلی رادیکال به خود میگیرد. این چرخش رادیکال نشاندهنده تغییر جهت جامعه از عرف سنتی و کمدی اجتماعی به سوی دوران مدرنیته است. مدرنیته تاریخی که شامل افراطیگرایی روانی نیز می شود. تصویرهایی که در نظر میگذرند حرف سوِوو روانپزشک ایتالیایی را به یاد میآورد که میگوید: گاه انسان در عمق ناامیدی شور و هیجان بسیاری برای کارهای متفاوت نشان میدهد که سرشارند از وسوسه و شوق. در این راستا به ویژه، رفتار کمال شاهد ادعا است که درجاهای مختلف به دنبال عشقی است دردناک و پُر وسواس.
هنگامیکه کمال عشق گم شده اش را مییابد، دیر است، زیرا فسون با فیلم سازی فقیر ولی پرشور ازدواجکرده و هر دو نزد پدر فسون در منطقه ای فقیرنشین زندگی میکنند. او راضی میشود که با نوشیدن جام زهر عشق، سرانجام فسون را بار دیگر به دست آورد. با همین نیت، کمال بیش از نه سال نزد آن ها زندگی و پیشنهاد میکند سرمایه گذاری فیلمهای همسر فسون را به عهده بگیرد. او هر شب با آنها شام میخورد، زندگی پر زرق و برق گذشته را فراموش میکند و دوستانش را هم. به اینترتیب همه ی گذشتهی پُر شکوه را نابود میکند تا بلکه عشق اش را بازیابد. کمال با صرف وقت و نوشیدن جام زهر عشق که در سایه خودخواهی اش رنگ میگرفت، مدام به اسباب و اثاثیه معمول زندگی دست مییافت که دیرتر با همان ها موزه معصومیت را ساخت. گویا با جمع آوری همین وسایل بود که از پیله ی تنهایی خویش نجات مییافت. او گاه با لیس زدن و برق انداختن این وسایل کوشش میکرد آیندهی دیگری را برای خود بازسازی کند که کنار دلداده اش با خاطرات بهتری زندگی کند.
اگرچه روایت تاریک ماجرای عشق به مطالعه آسیبشناسی تنوع زندگی کشیده میشود و قانعکننده به نظر میآید، اما با دشواریهای ویژه ای هم همراه بوده است. پایان خرابکارانه توأم با خشونت در کنار موزه، بی تردید تغییر الهام بخشی است برای دیدگاه پروتستانیسم بازیابی زمان. پاموک در این بخش پس از طرح آسیبشناسی عشق موضوع را چنانچه باید بسط و توضیح نمیدهد. بلکه بیشتر دچار نوعی تکرار میشود؛ بدرفتاری ها بدتر میشود، کندوکاو در وسایل موزه بیشتر میشود، پاک کردن و برق انداختن وسایلی که برای موزه یافته است به طور فزاینده و دیوانه وار ادامه پیدا میکند و تصور راهاندازی موزه نیز چشماندازی بهتر در ذهن او مینشیند. ولی بعد از مدتی گویا امید اینکه راه اندازه موزه ممکن است فروزان میشود. انگار ایده راهاندازی موزه چیزی است تازه و ممکن. اما چنین اتفاقی در دنیای واقعی رخ نمیدهد؛ فقط در صفحههای بخش پایانی کتاب با یادداشت شورانگیز و حیرت انگیزش درباره شادی و خوشحالی، چنین به نظر میآید که تصمیم دارد از آسیبشناسی به مثابه مفهوم عاشقانه و رمانتیک استفاده کند؛ در این معنا به موضوع بهطور وارونه نگاه میکند.
از سوی دیگر مفاهیم سکون، تکرار و زمان مطلق، دارای معنای ویژه در ادبیات داستانی هستند که به نوعی خواننده را به چالش میکشند. بیتردید خواننده واداشته میشود که شخصیتهای داستان را تحسین کند، که میکند. کمال در داستان پاموک به عنوان فرزند شایسته و باارزش عشق ظاهر میشود که نمونههای آن را میتوان در افسانه فرانسوی « Bluebeard»، خانم هاویشام، هامبرت هیبرت و حتا شهروند کِین نیز دید.
پس از این نیز ژست و شرایط ذهنی پدید آمده در رمان که در درازمدت نزد خواننده رخ داده است، او را به ناگزیر وامیدارد که بپذیرد آنچه میخواند و متوجه نمیشود، استعارههایی اند که به خاطر زبان و فرهنگ متوجه آنها نمیشود. بهاینترتیب پاموک موفق میشود تعادلی بین پیشنهاد و اختیار ارائه کند. او به طور دوره ای قهرمانش را وامیدارد که بازتاب معانی داستان نویسنده باشد و زاویه دید او را بر خواننده بنمایاند. پاموک با زیرکی ویژه ای آئین خیره سری خویش را که در شخصیت کمال رشد یافته است، به بحث میگذارد. بحث ارتباط زمان و لحظه که ارسطو معتقد به تمایز بین زمان به طور محض و لحظههایی که اکنون ما را میسازند، است به خواننده خورانده میشود. (لحظههایی که هر یک از ما اکنون و حال را تجربه میکنیم و در درازمدت زمان مطلق را رقم میزنند.) او درجاهایی از رمان انگار پژوهشگری است که باید پاسخ پرسش طرحشدهای را بیابد: “من به دنبال یافتن پاسخی برای این پرسش اساسی بودم که در جهان اکنون ما مرکز و بنیان هستی انسان در شکل مرد یا زن بودن است”. پاموک در فرایند جذاب داستان، گاه به روشی کودکانه خود را در سایه شرمی جذاب، پیامآور بصیرت و دانش میداند: “با موزه معصومیت میخواهم نهتنها به مردم ترکیه که به همهی جهانیان بیاموزم که به زندگی شان افتخار کنند”.
چنانچه لحن تندوتیز بخش پایانی کتاب نشان میدهد، او هنوز در بیان روایت، از بهترینهای زمانه نیست. اما با وجود این ادعاها، فرایند داستان نشان دهنده جهت عمومی است که جنبه های استعاری داستان لحظه به لحظه توسعه پیدا میکند. بنابراین داستان این فرصت را مهیا میکند که علاوه بر کمال که خود را بررسی میکند، شاهد تحلیل کسان دیگری هم باشیم که از دور و نزدیک کمال را می شناسند. در این معنا میشود او را پادزهری برای فرهنگ مردسالار در جامعه اش دانست. پادزهری که چون تقدس انکار و شکیبایی ظاهر میشود.
بدیهی است که ردیابی و جستجوگری کمال برای یافتن فسون در طول کتاب را میشود نقشه راه و یافتن استانبول به صورت ریز و جزئیات کامل دانست. میشود رمان را به عنوان داستان عاشقانه که رابطه ای نامشروع و دوستداشتنی را طرح میکند خواند. داستانی که ضمن زیبایی و دلربایی، زخم هایی که شهر را رنج میدهد نیز آشکار میکند. بااینحال، رمان موزه معصومیت، از آن دست کتابهایی نیست که برای درک، یافتن مفاهیم و تحسین آن نیاز به رمزگشایی و تفسیر دیگران باشد: همهی صفحههای کتاب روایت یافتههای نویسنده است برای آسیبشناسی عشق. پیش از هر چیز دیگر، داستان روایت جذاب و لذت بخشی است که قصهگو با مهارت تمام خواننده را از نخستین واژه تا آخرین آن با خود میکشاند.