– ما نیروهای سیاسی پیشروی چپ و روشنفکران از میزان، عمق و نفوذ مذهب در جامعه ایران خبر نداشتیم

– در شروع حکومت اسلامی ما گروه مخالف با آن نداشتیم، اگر داشتیم صدای اعتراض آنها را در مخالفت با سرکوب کردستان و ترکمن صحرا می شنیدیم

 –حکومت فدرالیستی آلمان و کانادا الگوهای خوبی برای حکومت آینده ایران هستند

– مبارزات مسالمت آمیز بهترین شیوه مبارزه برای ساقط کردن حکومت اسلامی است، دخالت خارجی اصلا قابل توجیه نیست

 

 

 

دکتر امیر خدیر یک سیاستمدار خدمتگذار و چهره ای محبوب در زمینه خدمات اجتماعی و امور سیاسی در کبک و کاناداست. او چهره ای آشنا در میان اعضای جامعه ایرانیان کانادا و حتی جامعه بزرگتر است. دکتر خدیر حرفه اصلی اش طبابت است. او پزشک متخصص بیماریهای عفونی است و علاوه بر امور سیاسی و خدمات اجتماعی در این زمینه هم پزشک برجسته ای است. از سالهای نوجوانی از دوران دبستان و بعدا دوره متوسطه و دبیرستان به کار سیاسی علاقمند و مشغول بود.

دکتر خدیر به تمام معنی سیاستمداری خدمتگذار است. برای او دنیا مرز ندارد و در هر جا که بتواند منشا خدمتی باشد، دریغ نمی کند. به همین دلیل عضو «پزشکان بدون مرز» است. در زمینه سیاست یکی از محبوب ترین سیاستمداران کبک است. اول بار در سال ۲۰۰۸ توانست با درصد آرای قابل توجهی به عنوان نماینده حوزه انتخاباتی «مرسیه» مونترال به «مجلس ملی کبک» راه یابد. در آن سال او تنها نماینده حزب «همبستگی کبک» در مجلس بود و در دوره های بعدی تعداد نمایندگان این حزب به سه نفر رسید تا این که در انتخاباتی که چندی پیش در کبک برگزار شد، ده نفر از حزب «همبستگی کبک» به مجلس کبک راه یافتند. این در حالی بود که دکتر خدیر پس از سالها فعالیت مستمر و موثر سیاسی اعلام کرده بود که از اول اکتبر، روز برگزاری انتخابات، از سیاست کناره گیری می کند. البته عملا این طور نیست. به قول خودش «سیاست هیچگاه به عنوان  شغل برای او مطرح نبوده است». دکتر خدیر هنوز با وجود مشغولیتهای فراوانش در کار طبابت، همچنان از ستون های حزب «همبستگی کبک» است.

امیر خدیر علاوه بر سیاست کبک و کانادا به گمان من که چندین بار درباره موضوعات مختلف با او مصاحبه کرده ام، سیاست جهان را هم به خوبی می شناسد. بویژه اینکه او علاوه بر فارسی و ترکی که زبان مادری اوست، بر فرانسه و انگلیسی، زبان های رسمی کانادا، کاملا مسلط است و در کنار همه ی این زبانها، زبان اسپانیایی را هم خیلی خوب می داند. با توجه به تجارب و آگاهی های سیاسی و اجتماعی او گفت و گو با او درباره اوضاع ایران می تواند آموزنده باشد.

 

شما یک سیاستمدار هستید و کارنامه تان به روشنی نشان می دهد که خود را محدود به یک مکان جغرافیایی مثلا کانادا و مشخصا کبک نکرده اید. با همه مشغولیت ها و مسئولیت هایی که در کبک دارید، چقدر مسائل سیاسی ایران را دنبال می کنید؟

به عنوان یک ایرانی که در خارج از کشور زندگی می کند و هر چقدر که امکانش فراهم باشد، مسائل ایران  و تغییر و تحولاتی که در آنجا اتفاق می افتد را دنبال می کنم.

 

به باور شما و بر حسب آشنایی تان با ایران، در سال ۱۳۵۷، در بزرگترین انقلاب قرن بیستم چرا و چگونه ایرانیان با تمام کوشش خود برای رسیدن به «آزادیهای سیاسی» به یک ساختار سیاسی مذهبی و حکومت اسلامی رسیدند؟

بخواهم فشرده و کوتاه بگویم، ما روشنفکران و افراد متعلق به جریانات و جهان چپ  متاسفانه جامعه ایران را به خوبی و عمیقا نمی شناختیم. بجز آن با فرهنگ واقعی جامعه مان آشنا نبودیم. از نفوذ عمیق مذهب در میان عموم و اکثریت مردم، یا خبر نداشتیم و یا اگر هم می دانستیم به آن اهمیت نمی دادیم و فکر نمی کردیم در چنین تغییر و تحولات عظیمی عامل مذهب و روابط پدرسالارانه چه اثری بر جامعه و سمت و سوی حرکت آن می تواند داشته باشد، و این گونه اثر بگذارد که در سال ۱۳۵۷ (۱۹۷۹) دیدیم!  گروه های سیاسی مان همه دچار این مشکل و کج فهمی بودند. به عنوان نمونه سازمان مجاهدین و یا چریک های فدایی خلق و همه و همه، و از این هم فراتر منطقه ای که در آن زندگی می کردیم، خاورمیانه، را نمی شناختیم .

ما معنای درست «استقلال فکری»، «آزادی»، «آزادی بیان»، «حقوق بشر» و «حقوق شهروندی» را نمی دانستیم و این در حالی بود که مذهبی ها علاوه بر نفوذی که بر مردم داشتند، با مردم در تمام سطوح زندگی می کردند و به اصطلاح رگ خواب مردم دستشان بود . با این ترتیب، که من سعی کردم کوتاه و خلاصه توضیح بدهم، نمی توانستیم به نتیجه دیگری جز یک حکومت مذهبی برسیم. به عبارت دیگر از چاله ی یک حکومت استبدادی شاهی به چاه حکومت استبدادی مذهبی افتادیم. ما باید اعتراف کنم که مذهبی ها جامعه را از ما و نیروهایی که برای «آزادیهای سیاسی» قدم در میدان گذاشته بودند، خیلی بهتر می شاختند.

 

 

با شناخت شما از سیاست، ساختارهای سیاسی و حکومت هایی که در تاریخ و در زمان معاصر وجود دارند و تقریبا برای هر یک می توان تعریف روشنی داشت، چه تعریفی از «حکومت جمهوری اسلامی» دارید؟ ساختار ایدئولوژیک آن، اگر داشته باشد، چگونه ساختاری است؟

در سال ۵۷ پس از تلاش های چندین ساله که از انقلاب مشروطه شروع شده بود، کسانی که به قدرت رسیدند، یک حکومت مذهبی استبدادی بر سر کار آوردند. جمهوری اسلامی حکومتی استبدادی مذهبی/نظامی است، گرچه به مرور گروهی که اعتقادی صادقانه به مذهب داشتند از آن جدا و حتی به مخالفان آن تبدیل شدند.

با تعریفی دیگر یک حکومت بی سابقه در تاریخ سیاسی همه دنیاست! یعنی به تمامی مذهبی هم نیست. پدیده ی ویژه ای است که پیش از اینها به عنوان نوعی حکومت وجود نداشته و ما دست کم نمی شناسیم. البته ساختار ظاهری اش بخصوص در سالهای اولی که بر سر کار آمد، ساختاری مذهبی بود. این حکومت سرمایه داری است. از سرمایه داری ملی عمیقا و به صورت همه جانبه جدا و دور شده است و پراگماتیستی عمل می کند.  به عنوان نمونه با کشورهایی مثل روسیه و چین معامله و داد و ستد می کند.

 

 

گمان عمومی مردم و بیشترتحلیلگران سیاسی از این قرار است که مردم ایران ظاهرا از همان ابتدای قدرت گیری حکومت اسلامی با آن مخالفت داشته اند و در این تقریبا چهلی که که از تسلط آن بر ایران می گذرد تنها بر شمار مخالفان افزوده شده و اکنون مخالفان تقریبا اکثریت مردم را تشکیل می دهند. شما هم به این موضوع اعتقاد دارید؟

در هر جامعه ای حتی اگر شده عده بسیار کمی هم باشند در هر حالت با حاکمان بر آن جامعه مخالفند. اما این تصور که از آغاز مردم و گروهی مشخص با این حکومت مخالف بودند، تصور نادرستی است. اگر مخالفتی مهم و محسوس وجود داشت چگونه ما صدای این مخالفان را علیه سرکوب خونین مردم کردستان یا ترکمن صحرا و گنبد نشنیدیم؟ البته به استثنای مردمان این مناطق که مورد حمله  ی نیروهای سرکوبگر حکومت قرار گرفتند و با حکومت به مخالفت برخاستند، ولی از آنها حمایتی نشد.

حالا اما این امر روشنی است که پس از حدود چهل سال و دیدن نتایج این حکومت، مردم نه تنها مخالف آن باشند، بلکه در شمار بسیار، یعنی اکثریت مردم و به صورت همه جانبه با این استبداد مذهبی مخالف باشند تا به آنجا  که دیگر نتوانند آن را تحمل کنند و خواستار ساقط شدنش باشند.

 

حتما می دانید که این حکومت وضعِ به نهایت فاجعه باری بر ایران و ایرانیان تحمیل کرده و این وضعیت را می شود به روشنی در تمام زمینه های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و وضعیت اسفبار زندگی اکثریت مردم دید و به همین دلیل مردم خیز برداشته اند که این حکومت را ساقط کنند. ما چند بار شاهد جنبش های کارسازی بوده ایم که نتیجه ای از آن ها به دست نیامد. یکی از پرسش های کلیدی این است که «بهترین شیوه مبارزه» با توجه به شناختی که ما از خود داریم چه شیوه ای است؟

ما باید بدانیم نسل جوان تر می تواند مبارزه اصلی را انجام بدهد. حتی دانش آموزان نوجوان تقش مهمی در این مبارزه دارند. تصور کنید چندصد هزار دانش آموز وارد میدان شوند. باید در نظر بگیریم که نسل های بعد از ما، از ما بسیار آگاه تر هستند. از طریق نظامی مبارزه به بیراهه می رود. از طریق مداخله ی خارجی که مداخله ای نامشروع و غیرقابل توجیه است.  ما که در خارج از کشوریم باید به مبارزان داخل کشور یاری برسانیم و آنها را تشویق کنیم که به صورت «مسالمت آمیز» مبارزه شان را تا فروپاشی رژیم اسلامی دنبال کنند و به پایان برسانند.

 

پس از فروپاشی این حکومت چه جایگزینی بهترین جانشین این نظام است و چرا ؟

یک حکومت سکولار یعنی جدایی کامل دین از حکومت بر حسب تمام بنیادهای دموکراتیک، حکومتی غیرمتمرکز که در این زمینه حکومت هایی مثل حکومت های فدرالیست آلمان و کانادا الگوهای خوبی هستند و البته با توجه به فرهنگ، تاریخ، سابقه سیاسی و شاخصه های جامعه ایرانی، چنین حکومتی می تواند جایگزین مناسب و کارسازی برای میهن ما باشد. ساختار حکومت پادشاهی که مردم چهل سال پیش برکنار کردند، عملا نمی تواند گزینه مناسبی باشد.