از تئاتر و نمایش همسایهی ترانه شد. صحنه را میشناسد و با تونالیتهی مناسب، خوانشی تئاتری از ترانهها و اشعارش ارائه میدهد. اینکه در موردش بگوییم در سنگلاخهی ترانه و جوانساله گی با «گل سرخ» و «قصه ی وفا» آغازیدن پیشه کرد و یکی از پیشروانِ ترانه ی معاصر شد، هنوز چیزی در موردش نگفته ایم. خوش شانس بود. در آغازِ واشکفتن اش در هجده ساله گی با گلدرشتترین ملودی سازِ پاپ آن دوران پرویز مقصدی هم ترانه شد: «آن گل سرخی که دادی در سکوت خانه پژمرد». از همان نخست ممیزی را نفس کشید. مصرع آغازین گل سرخ بر آهنگی از پرویز مقصدی: «دیدی ای غمگینتر از من» در شورای تصویب شعر و ترانه توسط دکتر هدایتالله نیرسینا به «آخر ای محبوب زیبا» تغییر یافت. که گردنِ نحیف ترانه و ساطور داستان بود و هست به روزگاران. با این حال معتقد است که عاشقانه ی «گل سرخ» اگر پس از اعدام «گلسرخی» به شورای بازبینی ی ترانه ارائه می شد هرگز مجوز پخش نمیگرفت.
بی تردید ایرج جنتی عطایی را باید سیاسیگوترین ترانه سرای تاریخِ ترانه دانست. آثار او اما سیاستزده نبوده و نیست؛ چه اگر اینگونه میبود آفرینشهایش باید تاریخ مصرف میداشت. او هرگز در آفرینشهایش سیاستزده نمیشود؛ چون شعریت در اثرش بالا است. در پشتِ پرچینِ واژهگان و ترانه هایش رویاباخته گی جایی ندارد. او ترانه سرای امید است و فریادگر نیکی ی انسان؛ از زادگاه اش خراسان تا گرمای دزفول و زان پس تهران. از آفتاب کوچه های پٌرآبِ دروازه دولاب تا فضای مهآلود کناره ی تایمز؛ فاصلهای به قدر حرمتِ تبعید و فهمِ ترانهی تبعید. افزون از نیم قرن است که کوچه های ترانه را پرسه می زند. بی تردید بخشی از حیثیت ترانه ی معاصر است. از جوان ساله گی به کانون تحولات پرطپشِ دهه ی چهل و پنجاه پرت شد. در حضور غول های ترانه ی دوران؛ رهی معیری، تورج نگهبان، معینی کرمانشاهی، بیژن ترقی و … که نماد ترانه ی مشروع و رسمی بودند. با تولد فرزندان «نامشروع» ترانه، تقابل و مچ اندازی با استعاره های زیبای کارورزان پیشین و عبور از عاشقانه های مجاز و رسمی ی آنان به کوچه گردی ها و برزخ ها آغازیدن می کند؛ با باوری پُریقین. هم از این رو شاید بتوان تعریفی خاصتر برای ترانه ی نوین ارائه کرد. عمر جهان بر او گذشت تا از ترانه برای خود صندوق پساندازی بسازد که تا پایانِ عمر بتواند از آن خرج کند. اتفاق خجسته ی دیگری که از اواخر دههی چهل در واشکوفایی ترانه رخ میدهد، آنکه ترانه هم خویشِ سینمای روز میشود. (۱) شماری از آثار سینمایی در دهه ی پنجاه تصویر شرایطی است که خسته گی و ویرانی بر پرده ی نقره ای حک می کند. ترانه ی نوین با دو کارکرد با مجریان و پدید آورنده گانِ کاربلد به کمک سینما می آید. نخست فیلم را پرفروش میکند؛ دوم عبور از سد سانسور را مهیا. (۲) فیلم سرودهها سرایش هایی است برگرفته از مسائلِ روز جامعه ی ایران. شماری از آثارِ ایرج جنتی عطایی به فیلمهای دهه ی پنجاه قد می دهد. باور کن و خوابم یا بیدارم بر شب غریبانِ فرزان و محمد دلجو. برادرجان بر علفهای هرز فرزان و محمد دلجو. شب شیشهای بر ممل آمریکایی ی شاپور قریب. وقتشه وقتشه رفتن بر هم سفرِ مسعود اسداللهی. پل و ماهپیشونی بر فیلم ماهِ عسل فریدون گله. کندو بر فیلمی به همین نام از فریدون گله؛ همه با تنظیم و ملودیهای جانِ ترانه هایش واروژان. علی کنکوری مسعود اسداللهی، فریاد زیر آب سیروس الوند و جنگل بر خورشید در مرداب م صفار؛ هر سه با ملودی بابک بیات. و بیشتر این فیلم سرایشها برای عبور از سد سانسور به سینما وانهاده میشود تا بتوان سانسور را دور زد. ورنه کیست که نداند ترانه ی پل یکی از مانده گارترینهای مثلث ایرج و واروژان و گوگوش و تاریخِ ترانه چه ارتباطی به ماه عسل فریدون گله دارد. او اما مقابل گیشه سر خم نمیکند و به سان نوازندهای حرفه ای تنها جواب آواز نمیدهد و کارش را مستقل از متن ارائه میکند. هم چنین واژه هایش در مقابل ملودی سرخم نکرده و به قامت ملودی پُرو میشود. یکی از چند ترانهی برتر تاریخ ترانه «برای خواب معصومانه ی عشق یا پل» را ایرج جنتی عطایی برای متن فیلم ماه عسل فریدون گله سرود. بسیاری از آفرینشهای او مشهورتر از فیلمهایی است که او برایشان ترانه نوشته. شاهد این مدعا آنکه آیا میتوان پرسید فیلم ماه عسل از کیست و چیست؟ و بعد پرسید برای خواب معصومانهی عشق (پل) چیست؟ ایرج حتا در هنگامهی حبس که اجبارسروده ای را وثیقهی خلاصی ی داریوش و او قرار میدهند با پادزهر کلام و ترانه تلاش در سم زدایی دارد: «با پدر آرزوی باغی بود. روی خاکی که شکل مردن داشت». و همینجا گفته باشم که هر زمان نام بابک بیات میشنود اشک رها میکند و کودکی میآغازد. در جمهوری ی اسلامی باور به فردای روشن و پیروزی ی چراغ بر تاریکی بسیار دور است. ایرج جنتی عطایی اما باورمند به جاکن شدن این تباهی است. تصاویرِ تابلوی آثارش نشان از مردم باوری دارد:
«چراغ میکشی و ماهتاب میروید
ستاره میشکنی؛ آفتاب میروید
گلوی گل چه فشاری به پنجه ی بیداد؟
که یک بهار گل از این گلاب میروید»
غیاب عاطفه ترانهاش را مجروح کرده. زخمی که هر تبعیدی تا نفسِ واپسین با خود خواهد داشت:
«با منِ به شب رسیده نه چراغ و نه ستاره
لحظه تکرارِ همیشه گریه گریهی دوباره
من همینم از تو اینجا تلخ و گمکرده ترانه
یه صدامردهی تنها یه حضور غمگنانه»
مفهوم وطن او را به ناسیونالیسم سوق نداد. او فراموش نمیکند وطن از دست دادهگی اش از چه بوده و از یاد نمیبرد نام گریزانندهگان اش را. از این رو ضجهی ندامت در آثارش راهی ندارد. او پوزشخواهِ گریختن از وطن نیست. چرا که تسلیم را برنتافته و در تاریکجای جهانی که تبعید نام دارد با شیرهی جانِ ترانههایش تنها درختِ سبزی سرپا را آبیاری میکند:
«توی تنهایی یه دشت بزرگ؛ که مثِ غربتِ شب بیانتهاس
ی درختِ تن سیاهِ سربلند؛ آخرین درختِ سَبزِ سَرِ پاس»
مفهومِ وطن در بسیاری از آفرینشهای ترانهی تبعید گلدرشت است و پٌررنگ. بازگشت به وطن بازگشت به جوانی است. بازگشت به جوانی اما ناممکن است. ستایشِ خاطرات کودکی و تحسینِ نوستالژیک دوران سپریشده در بسیاری از آثار ترانه سرایانِ تبعیدی برجسته است. نوستالژی و بازگشت به گذشته در تقابل با تباهی و سیاهی ی حکومت اسلامی گاه چنان شاعرانه گی مییابد که به ناسیونالیسم پهلو میزند. تبعید برای ایرج جنتی عطایی معنایی معادل نفسگم کرده گی دارد. شبگریههای تبعید برایش «شب قتل ستاره است و بغض همیشه».
تبعید کابوس همیشهی شاعر است:
«تو کابوس یه تبعیدی؛ تو این کمپی که دیوونه است
کسی با گریه میخونه؛ جهنم بهتر از خونه است»
هم از اینرو کوچه باغ شعر سهراب برایش رج زدن خاطره است. او چشم میگرداند به همان کوچه ی هنوز بنبست:
«تو بهت رعشه و رگ؛ گرد و سوزن
کنار ما درکهای شناور؛
روی سمفونیی نفرین و شیون
کنار فقر گل بانوی ایثار؛
که میفروشه تنش رو تیکهتیکه
به من چه کوچه باغ شعر سهراب»
و در فرودگاهی که به هنگام رفتنِ سرزمینهای بیمن و سنگینی نگاه چکه چکه آب میشود:
«همه نگاه میکردن و من از خودم کم میشدم
گیج و نگاهمرده و مبهوت و مبهم میشدم»
همه ی شبپرسه های تبعید آرزوی بازگشت به خانه دارد. خانه ی او اما همان خانه ی قدیمی ی ویران شده در بن بستکوچه ی زوال خاطره نیست. خانه ای است که فردا ساخته خواهد شد. ایرج حسرتخوار خانه ی گذشته نیست. او مقابل سالخورده گیهای تبعید سر خم نمیکند:
«میخوام از باغچهی سبز امروزم سبدِ خاطره هامو پر کنم
میخوام از عطر دوباره گل شدن شهر سالخوردهگیهامو پر کنم
کوچهها و خونهها؛ محلهها اینجا دفترچههای بیخاطره اَن»
و او به مرگ شب باور دارد:
«خوشا در چنگ شب خفتن؛ ولی از مرگ شب گفتن»
*- «سلام کن به عشق؛ به انسان» عنوان کتابی است که دوم دسامبر در تورنتو توسط سرای بامداد در شب شعر و ترانه خوانی ی ایرج جنتیعطایی رونمایی خواهد شد.
۱- در سال ۱۳۴۹ اسفندیار منفردزاده بر سروده ی شهیار قنبری (مرد تنهای شب) ملودی مینویسد. کار با اجرای فرهاد به عنوان موسیقی ی متن فیلم رضا موتوری به موفقیتی خارج از متن فیلم دست مییابد.
۲- ترانه ی جنگل سروده ی ایرج جنتی عطایی در واکنش به رخداد سیاهکل با ملودی ی بابک بیات و صدای داریوش اقبالی از آن جمله است؛ و نیز جمعه سروده ی شهیار قنبری با ملودی ی اسفندیار منفردزاده بر روی فیلم خداحافظ رفیق امیر نادری.