مردگان را
از تابوت بدرقه می کنیم
بر زبان
به خانه باز می گردانیم
پرنده
زخم هایش را بال می زد
من آرزوهای زخمی را
پنجره ای
در گورم باز بگذار
تا به صبحی تازه دلخوش باشم
و سرم را
به هلال ماه نزدیک کن
تا خاطرم از روی تو
روشن شود
قرص خواب آوری است
ماه
اینگونه که خمیازه می کشد
بغض کرده ام
مثل پرنده ای
که آسمان را در گلویش
بسته اند
ازکتاب “پیراهنی درپرواز”