وقتی چند سال پیش گفت: “صدای فروپاشی جامعه را می شنوم” فکر کردم منظورش فروپاشی نظامه. گفت نه منظورم جامعه است. جامعه بر ستونی استوار نیست. بعد تن من لرزید. یکی از ستونهای یک جامعه مدنی امیده وقتی نباشه بر جای محکمی استوار نیست.
گریه اش قطع نمی شد. گفت بعضی خبرها را به راحتی نمی توانی بخوانی و ازشون بگذری. دیگه رهایت نمی کنند. هرجا می روی با تو می آید.
“ده کشته و ۲۷ مجروح در حادثه واژگونی اتوبوس دانشجویان در محوطه دانشگاه آزاد تهران. “
بعد از خودت می پرسی مگه می شه؟ آخه چرا؟ پس این همه هزینه دریافتی از دانشجویان بابت شهریه و هزینه های دریافتی بابت رفت و آمد آنها به کجا می رود؟ آیا با این همه پول امکان خرید دهها اتوبوس نو وجود ندارد؟ چرا یک اتوبوس استقاطی را برای جابجایی دانشجوها استفاده می کنند؟
گفت می دونم سن سیگار کشیدن و اعتیاد جوان ها خیلی اومده پایین. می دونم کتاب که هیچی، درس هم نمی خونن و دائم سرشون تو گوشیه و اطلاعات تیکه ای برای هم رد و بدل می کنند و دلشون را خوش می کنند به عکس های سلفی و قیافه های پلنگی و سلبریتی ها روابط لجام گسیخته بی در و پیکر، می دونم مسئولین خودشون اختلاس می کنند، آغازاده هاشون رو می فرستن خارج از کشور؛ اما درسم تموم شه می خوام بمونم تو مملکتم. دوست ندارم آواره و تحقیر ترکیه و قبرس و این ور و اون ور بشم.
دانشجو یعنی اوج شور و جوانی و امید نه سیل عظیم سیاه پوشی که هر از چند گاه به راه می افتد و همه را ماتم زده می کند. مکانش باید بهترین منطقه جغرافیایی باشه، یا لااقل وسیله نقلیه ترمز بریده را در اختیارش قرار ندهند:
تا در پیچ جاده ها
پرپر نشوند
آنها که باید سرو می شدند
پدری که برای دفاع پایان نامه دخترش می آید باید قربانی باشد چون در کشوری زندگی می کند که جان آدمی هیچ ارزشی ندارد. این خشم علیه مسئولان بی لیاقتی است که از مسئولیت تنها میز و صندلی ریاست می شناسند و بس، این که سالهاست می دانند این جاده و جاده های دیگر خطرناک است و اقدامی نمی کنند.
آیا مسئولین در مناقصه های خود جان آدمها را هم در نظر می گیرند؟ هر چند ارزان تر از جان انسان در ایران هیچ چیز دیگری وجود ندارد!
اتوبوسی که فاجعه آفریده از وسایل نقلیه ای بود که از سال ۹۱ جزء خودروهای فرسوده محسوب می شده است. به راستی اگر نظارت درستی بر چگونگی تردد انشجوها وجود داشته باشد چقدر امکان بروز حوادث شوک برانگیز این چنینی وجود دارد؟
پدرو مادرها هزینه بیمه فرزندانشان را در زمانی می دهند که دانشگاه از اتوبوسی که سالها است بیمه نشده استفاده می کند.
یادبودها یاد آور حوادثی هستند که در جای جای ایران روی داده است، اگر یادبودها برپا شود هم یادآوری عمق فجایع پر تعداد است و هم پیش گیری از مصیبتی مشابه، شاید!
اینجا است که می گویند اینها دیگر حرف جانمان است و بس نه حرف سیاسی.