برای همسرش، هایده قهرمانی

سال ۱۹۹۰ بود. زنده یاد هوشنگ کشاورز صدر برای کمک و راهنمایی در تأسیس کتابخانه دهخدا به شیکاگو آمده بود. در همان زمان بود که نخستین بار نام بهمن امینی را شنیدم. آقای کشاورز صدر که با بهمن دوستی نزدیک داشت، به همسرم آذر و من گفت که برای تأمین کتابهای اولیه کتابخانه با بنیانگذار انتشارات خاوران تماس می گیرد. همین گونه شد و بهمن کتابهایی  به صورت رایگان به کتابخانه و نیزشماری را برای فروش به علاقمندان فرستاد. از آن روز خانه ما مبدل به یکی دیگر از هزاران سرایی شد که کتاب های دلبند بهمن و انتشارات خاوران را برای همیشه در آغوش خود کشید.

دو سال و اندی پیش بود که شنیدم بهمن مجبور شد که پس از سالها مقاومت به دلیل عدم استقبال از خرید کتاب فارسی و دشواری های مالی، محل کتابسرا در پاریس را ببندد و به اتفاق همسر نازنین اش، هایده، به دهکده ای در جنوب فرانسه کوچ کند. باری این کوچی بود که بازگشتی نداشت چون خبر بهت آور درگذشت بهمن در اواخر آبان ماه ۲۰۱۸ پخش شد!

بنابر آنچه از آقای کشاورز صدر شنیدم، وقتی بهمن پس از انقلاب به عنوان یک تبعیدی سیاسی به فرانسه آمده بود، برای گذران زندگی در یک کفش فروشی به کار مشغول شد. از قرار مدیر فرانسوی به او گفته بود برای اینکه کفش فروش موفقی بشوی، می بایستی که به «کفش» عشق بورزی. بهمن به دوستانش گفته بود که (نقل به مضمون): «من به هر کفشی که نگاه کردم، نتوانستم عاشقش بشوم!»

به راستی بهمن هیچ گونه فروشندگی و کاسبی را اصلا بلد نبود. اگر جز این بود که دست به تأسیس انتشارات خاوران در غربت نمی زد. او مرد رویاهای شورانگیز انسانی بود. رویاهایی که آدمی را با خود در جستجوی عشق های دست نیافتنی غرق می کنند. بهمن می خواست که در رویاهایش غرق شود، زیرا او عاشق بود، عاشق کتاب، نویسنده، شاعر و روایتگر ایرانی در تبعید. از این روی بود که عشقش به کتاب را در قالب انتشارات خاوران و کتابسرا به ایرانیان و جهانیان نثار کرد و همه هستی اش را در خدمت به آزادی قلم فدا کرد.

بار اولی که بهمن را دیدم تابستان ۱۹۹۹ در پاریس بود. جلسه ای مرتب در مکان انتشارات خاوران برای زنده یاد شاهرخ مسکوب برگزار کرده بود. بیشتر بزرگان اهل ادب و قلم ساکن پاریس، از جمله ایرج پزشکزاد، هما ناطق و هوشنگ کشاورز صدر در آنجا حضور داشتند. برگزاری چنین برنامه های وزین فرهنگی و نیز اجتماعات حقوق بشری و  پشتیبانی از دموکراسی  جزو کوشش های همیشگی او بود.

در شهریور همان سال ۱۹۹۹ برای شرکت در دومین «گردهمایی کوشندگان ایرانی» به شهر وست پالم بیچ فلوریدا آمد. از آنجا چند روز نزد ما به شیکاگو آمد و برنامه ای در بزرگداشت کتاب و کتابخوانی برگزار کرد که مورد استقبال قرار گرفت. در چند روز خوبی که با هم بودیم، به سیرت پاکباز او بیش از پیش پی بردم. به یاد دارم روزی که برای دیدن بازی فوتبال پسرم به زمین بازی رفتیم و ابراز هیجان صمیمانه او را در کنار زمین شاهد شدم؛ انگار خود او مانند دوران کودکی و با دنیایی از آرزو درحال بازی در سرزمین زادگاهی اش بود.

در سالهای پس از آن هر گاه که به پاریس می رفتم حتما توفیق دیدارش را می یافتم.  در یکی از همان دیدارها متوجه شدم مکان کتابسرا کوچکتر شده. می شد گمان برد که موقعیت همیشه خطیر مالی اش بدتر شده است. ولی او هیچگاه از این بابت گلایه ای نداشت. چهره اش همواره متین و دلگرم کننده بود. به راستی عشق به کتاب و آزادی قلم برهمه دلنگرانی های مالی اش غلبه می کرد. به ویژه از وقتی که همسرش هایده به او پیوست، دیگر یاری داشت استوار که بهمن به وجودش می بالید و همدلی و همیاری وی موجب آرامشش بود.

دیدار آخر ما در پاییز ۲۰۱۲ در پاریس صورت گرفت. در یک شب بارانی بود که آذر و من به اتفاق زنده یاد رضا دانشور به کتابسرای خاوران رفتیم. بهمن و هایده با شادمانی از ما استقبال کردند و سپس همگی با هم  به رستورانی در نزدیک کتابسرا رفتیم و در آنجا شب خوشی را گذراندیم. در آن سفر، برداشتم این بود که بهمن در کنار هایده و دوستانش بیش از پیش در آرامش است و هنوز فرصت های دیدار بسیار خواهد بود.

در گذران زمان بسیار امیدوار بودم که کارسترگ بهمن در چاپ و نشر کتابهای نویسندگان توانای تبعیدی  مورد توجه و پشتیبانی ایرانیان ثروتمند که اهل کتاب و فرهنگ هم هستند قرار بگیرد و سرانجام دست یاری از جانب یکی از آنها برسد. ولی افسوس که نشد. هر سال که گذشت متوجه شدم که نه تنها چنین امیدی واهی است بلکه خود ما نیز کمتر از پیش در پشتیبانی از انتشارات خاوران کاری انجام می دادیم. یعنی چاپ و نشر آثار نویسندگان، شاعران و پژوهشگرانی چون شاهرخ مسکوب، هما ناطق، آرامش دوستدار، شهلا شفیق، رضا دانشور، احمد کسروی، رضا قاسمی و فرخنده حاجی زاده و دهها نویسنده و شاعر تبعیدی دیگر ارزش پشتیبانی بیشتر ما را از انتشارات خاوران نداشت؟ 

در واقع کتاب های دلبند بهمن هیچ وقت منتظر این پاسخ نبوده اند. آنها سالیان درازیست، از همان روزی که بوسیله نویسندگانشان تحویل دستان توانای بهمن داده شدند، در همه جهان پراکنده اند. این کتاب ها جانی جاوادنه دارند که فقط حاصل معرفت و قلم نویسندگان آنها نیست. نام خاوران بر یکایکشان نشانه درهم تنیدگی عشق ماندگار بهمن به کتاب و آزادی قلم است.

آری، کتابهای بهمن بی نیاز از همگان تا جاودانگی آزاد و آزادی بخش اند.