بازخوانی یک گفت و گو به مناسبت ۱۷دی*
یکی از ضعف ها و کمبودها در عرصه مطالعات تاریخی این است که ما هنوز نتوانسته ایم رویدادهای تقویمی را به تاریخ تبدیل کنیم شاید به این خاطر که قهرمانان و ضدِ قهرمانانِ ماجرا هنوز زنده اند، در حالی که، وقتی به دوران امیرکبیر (با آن همه فجایع وکُشتار بابی ها) نگاه می کنیم، نگاه مهربان تر یا منصفانه تری به آن داریم.
اجازه دهیدکه به «تجدّدآمرانهء رضاشاه» طور دیگری نگاه کنیم: فرض بفرمائید که اصلاً «سردارسپه» یا رضا شاهی نبود، آیا فکر می کنید که اگر مثلاً منتسکیو (باکتاب معروف”روح القوانین” اش) در ایران حکومت می کرد، آیا بهتر از رضاشاه و محمدرضاشاه عمل می کرد؟
بنده فکر نمی کنم، چرا؟ برای این که ساختارهای اجتماعی و فرهنگی ایران ظرفیّت پذیرش منتسکیو را نداشت و او هم- دیر یا زود -به نوعی«اقتدارگرائی» و «تجدّدآمرانه» می رسید.
به خاطر همین کمبودها و ضعف ساختارهای مدنی، در تمامت دوران پس از مشروطیّت، مشروطه خواهان ما به استبداد گرویدند. آزادیخواهان ما، آزادی دیگران را پایمال کردند و حامیان و مدعیان حکومت قانون، بی قانونی ها کردند و…
رضاشاه و آخوندها
گفتیم که یکی از دشمنان سرسخت رضاشاه، آخوندها و روحانیّون شیعه بودندکه با حکومت رضاشاه، مقام و موقعیّت اجتماعی شان – بشدّت – تضعیف شده بود. آیت الله خمینی(که شاهد و ناظرِ اصلاحات و اقدامات رضاشاه بود) درکتاب «صحیفهء نور» می گوید:
“در این عصری که من درک کردم و گمان دارم هیچ یک از آقایان درک نکرده اید، روحانیّت را با تمام قوا کوبیدند، به گونه ای که این حوزهء علمیّه که آن وقت هزار و چند صد تا محصّل داشت، رسید به چهارصد نفر، آن هم چهارصد نفری توسری خورده، چهارصد نفری که نتواند یک کلمه صحبت کند. تمام منابر را در سرتاسر ایران [تعطیل کردند] تمام خُطبا را در سرتاسر ایران زبان شان را بستند.”
و یا:
“چقدرعلما را اسیرکرده… و چقدر علما را هتک حرمت کردند و چقدر!…عمّامه ها را از سر اهل علم برداشتند… و خدا می داند در زمان [ رضاشاه] چه کشیدیم…[رضاشاه] با سرنیزه و قُلدریِ تمام، مراسم اسلامی را تعطیل کرده بود”.
کشف حجاب و رضاشاه
… مسئلهء تجدّد و کشف حجاب از آغاز جنبش مشروطیّت در اشعار زنانی مانند «بدری تُندَری» (فانی) و«عالمتاج قائم مقامی» (ژاله) وجود داشت. این خواست حتّی منجر به ایجاد انجمن مخفی «مجمع کشف حجاب” شده بود (توسط میرزاابوالقاسم خان مراغه ای و همسرش، شهنازرشدیه، دخترمیرزاحسن خان رشدیّه)…این خواست و شعارِ تجدّدگرائی در اشعار شاعرانی مانندملک الشعرای بهار و عارف قزوینی و عشقی و ایرج میرزا هم وجود داشت، خصوصاً آنجا که «بهار» درقصیدهء «یامرگ یاتجدّد» می گفت:
فرتوت گشت کشور وُ او را
بایسته تر ز گور و کفن نیست
یا مرگ یا تجدّد و اصلاح
راهی جز این دو، پیشِ وطن نیست
به خاطر سُلطه و سیطرهء روحانیّون، کشف حجاب در زمان رضاشاه با موانع و مشکلات فراوان همراه بود. مثلاً، درخیابان های تهران، زنان و مردان، جدا از هم، در دو طرفِ پیاده رو حرکت می کردند (چیزی شبیه به زنانه-مردانه کردن اتوبوس ها در تهران و یا عدم اجازهء زنان برای حضور در ورزشگاه ها در جمهوری اسلامی). با توجه به این خط کِشی ها و موانع مذهبی، رضاشاه سعی می کردکه برای آماده سازی مردم به بیحجابی از هر راه ممکن استفاده کند، یکی از این راه ها، تشویق و آزادگذاشتنِ زرتشتی ها، ارمنی ها و بهائی ها به بی حجابی بود. با این سیاست، در۱۳۱۰ خورشیدی-یعنی ۳ سال پیش از سفر به ترکیه- وقتی هیأتی از زنان خارجی از سوی «جامعهء ملل» (سازمان ملل امروزی) وارد تهران می شدند، به دستور رضاشاه اعلام شدکه: «زنان باید در برداشتن حجاب خود آزاد باشند و اگر فردی یا مُلّایی متعرّض آنان شود، شهربانی باید از زنان بیحجاب حمایت کند.»
یک سال بعد (در آذرماه ۱۳۱۱) به دستور رضاشاه، تشکیل «کنگرهء نسوان شرق» و حضور زنان بیحجاب از کشورهای مختلف در تهران، فرصت دیگری بود برای عادی سازی بی حجابی در میان مردم. این کنگره به ریاست «شمس پهلوی» برگزار شده بود و در آن، از بی حجابی به عنوان «مظهری از تمدّن» یاد شده بود.
این آماده سازی ها– به تدریج- روحیهء امنیّت و اعتماد به نفس را در زنان ایران تقویت کرد به طوری که چند سال بعد، حضور زنان بی حجاب در خیابان های معروف تهران (مانندلاله زار) چشمگیربود. همهء این رویدادها، زمینه ای بود برای اعلام کشف حجاب در۱۷دی ماه ۱۳۱۷.
رضاشاه و آتاترک: شباهت ها وتفاوت ها
تجدّد آمرانهء دوران رضاشاه و آتاترک در دو بَستر تاریخی متفاوت ظهور کرد. آتاترک در واقع میراث خوارِ اصلاحات اجتماعی دوران امپراطوری عثمانی بود که تا دروازه های شهر«وین» دراتریش ادامه داشت. این گسترهء سیاسی و جغرافیائی باعث شده بود تا رجال سیاسی عثمانی با فرهنگ و قوانین اروپائیِ قلمرو خلافت آشنا شوند و اصلاحاتی را در امور قضائی و قانونی انجام دهند. مثلاً: «سلطان سلیمان عثمانی» (در اواسط قرن ۱۶میلادی)- به خاطر توجه اش به اصلاحات اجتماعی و استقرار قوانین عرفی و گسترش آموزش و پرورش نوین- به «سلطان سلیمان قانونی» شهرت داشت، «تنظیمات» یا اصلاحاتی که کم و بیش تا فروپاشی خلافت عثمانی درجنگ جهانی اوّل و ظهور «آتاترک» ادامه داشت … ازاین گذشته، جغرافیائی که آتاترک اصلاحاتش را شروع کرده بود با جغرافیای رضاشاه بسیار متفاوت بود: در ایران، رضاشاه میراث خوارِ ایران ویران و آخوندزدهء دوران قاجارها بود درحالی که می دانیم که حدود 90 درصد مردم استانبول در زمان آتاترک، غیرمسلمان بودند و لذا تجدّدگرائی آتاترک درترکیه با مقاومت کمتری روبرو بود .از این گذشته، «آتاترک» درشهرِ «سالونیک» پرورش یافته بود؛ شهری که کم و بیش با فرهنگ اروپائی آشنائی داشت، در حالی که رضاشاه در روستای کوچکی به نام«آلاشت» در مازندران به دنیا آمده بود که فاقد کمترین امکانات آموزشی و پرورشی بود.
مهم تراز همه، «آتاترک»در دانشگاه جنگ تحصیل کرده بود که شیوهء تعلیم وتربیت آن تحت تأثیر تعلیمات دانشگاه معروف نظامیِ«سن سیر»در فرانسه بود. آتاترک- بعدها- باسفر به پاریس و برخی از شهرهای اروپائیِ امپراطوری عثمانی (مانندصوفیه درمجارستان) با فرهنگ و مدنیّت اروپا آشنا شد، شرایطی که رضاشاه، فاقد یا محروم از آنها بود.
رضاشاه در خرداد ماه۱۳۱۳، به ترکیه رفت ولی چند سال قبل از سفر به ترکیه اقداماتی در جهت بهبود حقوق زنان و حتی تلاش هائی برای کشف حجاب انجام داده بود. خوشبختانه اسناد و مدارک مربوط به رَوَند کشف حجاب در زمان رضاشاه و بازتاب آن در نشریات خارجی- سال ها پیش- توسط وزارت امورخارجه (درسال ۱۳۵۵) درایران منتشر شده و بخشی از این اسناد درکتابی بنام «رَوَندکشف حجاب» تالیف آقای «حمید بصیرتمنش» چاپ شده… برای نمونه، در یکی از اسناد می خوانیم که درخردادماه ۱۳۰۴ نشریهء «بیرمنگام پُست» (چاپ انگلیس)نوشت:
دختران رضاشاه به دستور پدر چادر از سر برداشته و سوار بر اسب در خیابان های تهران گردش کرده اند. در تاریخ ۶ سپتامبر ۱۹۳۱م /۴ شهریور ۱۳۱۰ خورشیدی( ۳سال قبل از سفر رضاشاه به ترکیه )روزنامهء معروف ترکیه به نام “ملیّت” (چاپ استانبول) نوشت:
رضاشاه نزدیک به پانصد تن از زنان ایرانی را به دربار دعوت کرد و پس ازنطقی، از آن ها خواست تا چادرهای شان را بردارند و آنان نیز با خرسندی، فرمان شاه را پذیرفتند.
از این گذشته، گفتیم که در سال ۱۳۰۰ خورشیدی (یعنی ۱۳ سال قبل از سفر رضاشاه به ترکیه) روشنفکرانی مانند دکتر علی اکبر سیاسی در ملاقات با رضاخان سردار سپه (رضاشاه بعدی)، ایدهء اصلاحات اجتماعی به سبک اروپا را با رضاشاه درمیان گذاشته بودند و رضاشاه نیز ضمن تأئید مَرامنامهء «انجمن ایران جوان» به آنان گفته بود:
«… مَرام شما، مَرام خودِ من هم هست…طرح و برنامه از شما ولى عمل از من خواهد بود.»
با توجه به تفاوت خاستگاه خانوادگی و محیط تربیتی رضاشاه و آتاترک، گفتیم که در رابطه با توسعهء ملّی و تجدّد اجتماعی، این دو شخصیّت هدف ها و برنامه های مشترکی داشتند، با این تأکید که بَستر اصلاحات اجتماعی آتاترک (به خاطر تجربه های دوران امپراتوری عثمانی) مناسب و تقریباً آماده بود. رواج تصوّف و عرفان درآناطولیِ ترکیه (مانندگروه های بَکتاشیّه، مولویّه و غیره) و رواج نوعی مدارا و تساهل مذهبی درترکیه باعث شده بود تا تجدّدگرائی اجتماعی آتاترک با مقاومت کمتری روبرو گردد.
همچنین،کمک ها و مساعدت های دولت های فرانسه و انگلیس(در رقابت با روسیه) رواج تجدّدگرائی در ترکیه را تسهیل کرده بود در حالی که در ایران، هم دولت روسیه و هم-خصوصاً- دولت انگلیس، همیشه در امر تجدّدگرائی و توسعهء ملّی در ایران، کارشکنی و اخلال کردند (خصوصاً در زمان میرزاتقی خان امیرکبیر و رضاشاه). در زمان میرزاتقی خان امیرکبیر، مخالفت دولت های روس و انگلیس، موجب قتل فجیع امیرکبیر شد و در زمان رضاشاه، این مخالفت ها باعث سقوط حکومت رضاشاه و تبعید تحقیرآمیزش از ایران شد.
ازجمله اقدامات و هدف های مشترک رضاشاه و آتاترک عبارت بود:
۱- جدائی دین ازسیاست و مبارزه با روحانیون؛
۲- ایجاد دادگستری نوین و تدوین قوانین مدنی به جای قوانین و محاکم شرعی؛
۳-کشف حجاب و تلاش برای آزادی زن و تامین برابری حقوق زنان بامردان.
در واقع، کشف حجاب به دست رضاشاه در زنان ایران نوعی امیدواری و اعتماد به نفس به وجود آوردکه باوجود مخالفت های شدید علمای مذهبی (مانندآیت الله خمینی)، در ۶بهمن ۱۳۴۱ به دادن حق رأی به زنان و تأمین حقوق اجتماعی آنان منجر شده بود.
۴ -آموزش و پرورش اجباری برای همگان،
۵ -ترویج ملّی گرائی و تلاش برای جایگزین کردن هویّت ملّی به جای هویّت اسلامی، (در ایران این ملّی گرائی با توجه به تاریخ ایران باستان و تشکیل «موزهء ایران باستان» و برگزاری جشن هزارهء فردوسی و اقدامات دیگر همراه بود). در همان زمان، «ارباب کیخسرو زرتشتی» (نمایندهء زرتشتیان و شخصیّت فرهنگ دوستی که تأسیس کتابخانهء مجلس شورای ملّی ازخدمات او است)تأکیدمی کرد:
«با ظهور رضاشاه، زرتشتیان توانستند گُمشدگان خرابه های مداین را در خانهء پهلوی پیدا کنند.»
علی اصغرحکمت (وزیرفرهنگ رضاشاه) تاکید می کندکه روزی رضاشاه در موزهء ایران باستان خطاب به ولیعهد (محمّدرضاشاه) گفت:
«ببین این آثار تاریخی و باستانی را! ما از زیرِ بوته سبز نشده ایم! ما دارای تاریخ و فرهنگ کهنسالی هستیم! به همین جهت است که اسمم راگذاشته ام: «پهلوی.»
۶ -کوشش برای تساوی حقوق زنان و حضور آنها در عرصه های اجتماعی
۷- احداث دانشگاه و دها مدرسه حرفه و فن و کوتاه کردن دست آخوندها از آموزش و پرورش جامعه؛
۸ – تغییر لباس و عمّامه و کلاه و تعویض آنها با لباس ها و کلاه های اروپائی؛
۹ – سرکوب سران ایلات و عشایر وتمرکز آنها در شهرها؛
۱۰- ایجاد شناسنامه و اجبار کردن مردم به داشتن نام خانوادگی؛
۱۱ -تشویق و تدریس موسیقی در مدارس و ایجاد نوعی«هوای تازه» در فضای آموزشی ایران و ترکیه.
همهء این اصلاحات اجتماعی، هم درایران و هم درترکیه با نوعی زور وُ اجبار وُ آمریّت همراه بود و به همین جهت،گاه با مقاومت نیروهای مذهبی روبرو شده بود (مانند«جنبش شیخ سعید» درشرق ترکیه و ماجرای«شیخ بُهلول»و واقعهء مسجدگوهرشاد درمشهد)…تجدّدگرائی آمرانه درایران و ترکیه- ابتداء از طرف کارمندان دولت و بخشی از شهرنشینان باسواد و مرفه مورد استقبال قرار گرفت. درترکیه هم -مانندایران – از طرفِ مردم عادی شکایت هائی در اعتراض به «کشف حجاب اجباری» و برداشتنِ آمرانهء چادر از سرِ زنان توسط «آژان»ها و پاسبان ها ابراز شده بود.
به نظرمن، اعتقاد به «مدل آتاترکی» در تبیین اصلاحات رضاشاه، درست نیست، وقتی ما عکس های مربوط به کشف حجاب در دوران رضاشاه و آتاترک را با هم مقایسه می کنیم، می بینیم که با توجه به سلطه و سیطرهء آخوندها در ایران، رضاشاه در امر«کشف حجاب» و آزادی زنان، پیشتازتر از آتاترک بوده، ازجمله این که همسر و دختران رضاشاه (برخلاف همسر آتاترک) کلاه و پوشاک اروپائی دارند نه اسلامی.
گفتنی است در حالی که نیروهای مارکسیستی ترکیه نسبت به کمال آتاترک ارادت و احترام داشتند و در برابر دادگاه های نظامی؛ خود را «کمالیست های واقعی» می دانستند، مارکسیست های ایرانی، رضاشاه را «فاشیست» و «از رذل ترین عناصر و قدّاره بند و یاغی» می نامیدند (در این باره نگاه کنید به کتاب «دموکراسی ناقص»، نوشتهء «م.الف.جاوید» (محمد امینی؟)
چنان نگاهی به رضا شاه و تداوم آن در زمان محمدرضا شاه، درواقع، میخ هائی بودند برتابوتِ نوزادِ نیمه جانِ تجدّد در ایران که «انقلاب اسلامی» نتیجه وُ حاصل آن بود.
به عبارت دیگر: رضاشاه نهال تجددگرائی را در شوره زارِ بازمانده از دوران قاجارها کاشته بود. این نهالِ نورس به مراقبت و مواظبت و آبیاریِ آیندگان احتیاج داشت، امّا به خاطر سلطهء ایدئولوژی های فریبا (چه دینی و چه لنینی) و حملهء روس و انگلیس به ایران (درشهریور۱۳۲۰ )، این نهالِ نورس، پایمال دشمنان ایران شد و ما -باز- تا مدتی دچارنوعی «انقطاع تاریخی» شدیم.
به طوری که گفته ام:
آیندگان به تکرار دوبارهء اشتباهات ما نخواهند پرداخت به این شرط که ما- اکنونیان- رو در رو با تاریخ، گذشته و حال را از چنگ تفسیرهای انحصاری یا ایدئولوژیک آزاد کنیم. برای داشتنِ فردائی روشن و مشترک، امروز، باید تاریخی ملّی و مشترک داشته باشیم.
تجدّدگرائی رضاشاه و تداوم و تعمیق آن در زمان محمدرضاشاه، با همهء کمبودهایش-کامیابی های فراوان داشت و اگرجمهوری اسلامی-پس ازحدود۴۰سال آموزش و پرورش گسترده وتبلیغات شدید-هنوز نتوانسته فرهنگ و اخلاقیّات و «ارزش»های خود را درجامعهء ایران (خصوصاً در میان زنان ایران) تثبیت و تحکیم کند، به یُمنِ تجدّدگرائی دوران رضاشاه و محمدرضاشاه است.
*این متن بخشی از گفت و گوی علیرضا میبُدی با علی میرفطروس است که با نام “تجدّدِ آمرانهء دوران رضاشاه؛ کمبودها وکامیابی ها” در۱۲ بخش ( بین سال های۱۳۹۴- ۱۳۹۵) از شبکهء جهانی تلویزیون پارس پخش شده است.