برای رفقای روزهای سخت؛ سپیده قلیان و اسماعیل بخشی که فریاد آزادیخواهی و برابری طلبی شان خاموش شدنی نیست.
برخورد امنیتی با کارگران و فعالان کارگری توسط حاکمیت مدافع صاحبان سرمایه دور از ذهن نبود. قرنهاست که مشت آهنین سرکوب همان جاییست که صدای حق طلبی طنین انداز می شود، چرا که تداوم استثمار در گرو قلع و قمع و منکوب کردن هر آن کسی ست که رویای برابری در سر دارد. رشادت کارگران هفت تپه در جهت احقاق حقوق به تاراج رفته شان آنچنان برحاکمیت گران آمد که سراسیمه مشغول پرونده سازیهای امنیتی برای کارگران و فعالین کارگری شدند و برای مرعوب ساختن آنان از تهدید و افترا و حتی شکنجه فروگذاری نکردند و من شاهد ستمی شدم که بر شما می رفت. آنچه در بازداشتگاه و زندان بر خودم گذشت را کنار می گذارم و از لحظاتی می گویم که شاهد زجر رفقایم بودم. به خاطر می آورم روزهای بازداشت را در بازداشتگاه امنیتی اطلاعات اهواز.
روز ششم بازداشتم در اهواز به سلول کوچک و نموری منتقل شدم که هفت زندانی در آنجا محبوس بودند. یکی از آنان سپیده قلیان بود که برای شناختن چهره اش زمانی مکث کردم. باورم نمی شد که در مدت کوتاهی چهره ی بشاش و شادابش چنان تکیده و لاغر و نحیف شده باشد. هنوز آثار کبودی بر گردن داشت و جای چنگ و خراش روی دستهایش. برایم از ستمی گفت که در آن بیست و یک روز بر او گذشته بود و دیدنش در آن وضعیت گفته هایش را اثبات می کرد. من شاهد ساعت های طولانی بازجوییش بودم از ده صبح تا پاسی از نیمه شب که تقریبا هر روز این پروسه تکرار می شد. من صدای فریادها و توهین های بازجویش را از اتاق کناری می شنیدم. من شاهد روزی بودم که چنان فشاری برای اعتراف دروغ بر او آوردند که پنجه بر چهره ی نازنینش می کشید و آرزوی مرگ می کرد.
من صدای ممتد سرفه ها و تنگی نفس شدید اسماعیل را از اتاق بازجویی مجاور می شنیدم و تمسخر ماموران را که می گفتند “فیلمشه حالش از ما بهتره”. چه رنجی بود دانستن این که رفیق شریفم در اتاق کناری در حال آزار است و حداقل اقدامات درمانی از او دریغ می شود. من روزی که برای هواخوری به حیاط بازداشتگاه می رفتم صدای فریادها و توهینها و افترای بازجو به اسماعیل را شنیدم. من حاضر به شهادت برای آنچه که شنیدم و دیدم هستم.
اینها احتمالا فقط گوشه هایی از آنچه بود که بر رفقایم گذشت و من با چشمان بسته شاهد آن بودم اما یقین دارم حالا که جز زنجیرهایمان چیزی برای از دست دادن نداریم این گردنکشیها قدمی ما را به عقب نمی راند.
چراکه ما عاشقان مست دل از دست دادهایم.
زنده باد کارگر- برقرار باد شوراهای مستقل کارگری و مردمی