تمدن بشری محصول تلاش همه افراد بشر از هر نوع ملیت و قومیتی است
گفتگوی زیر را آقای کیقباد اسماعیل پور از کوشندگان اجتماعی و حقوق بشر جامعه ایرانی ساکن بریتیش کلمبیا به دفتر شهروند ارسال کرده اند. با تشکر از ایشان، برای آشنایی با یکی از چهره های موفق ایرانی در دیاسپورا این گفت و گو را که پیش از این در مجله فرهنگ (ونکوور) درج شده است، منتشر می کنیم.
شهروند
با خبر شدیم که یک هموطن ایرانی- کانادایی به درجه کلنل افتخاری در کانادا منصوب شده است. آقای فرید روحانی اولین ایرانی است که در کانادا، آمریکا و کشورهای همسود (مشترک المنافع) چنین افتخاری نصیب شان شده و این مایه خوشحالی و مباهات جوامع ایرانی است.
آقای روحانی در ۳۱ اکتبر ۲۰۱۸، مدال یادبود ۱۵۰ امین سالگرد تاسیس کانادا را به خاطر فعالیت های ارزشمند شان در جهت بهبود زندگی شهروندان این کشوردریافت کردند.
از دیگر دستاوردهای ایشان، دریافت جایزه چند فرهنگی بریتیش کلمبیا (بی سی) در سال ۲۰۱۱ بخاطر فعالیت هایشان در انستیتوی لوریه در جهت ایجاد زمینه های گفت و گو میان جوامع اقوام اولیه ساکن کانادا و جامعه مهاجرا- بوده است.
ایشان پنجم دسامبر۲۰۱۸ در مرکز هنگ بریتیش کلمبیا (DCO) درجه سرهنگی افتخاری خود را طی مراسمی که در آن جمعی از ایرانیان مقیم بریتیش کلمبیا نیز حضور داشتند، دریافت کردند.
گفت و گویی که در دنباله می آید برای آشنایی خوانندگان با سوابق آقای سرهنگ فرید روحانی و فعالیت هایشان در جامعه کانادا انجام شده است.
آقای روحانی لطفا خود را برای کسانی که اولین بار اسم شما را می شنوند، معرفی کنید.
من یک شهروند عادی ایرانی – کانادایی هستم که مفتخرم از فرصت هایی که در این کشور برای من فراهم شده استفاده می کنم تا بتوانم نقشی مثبت در جامعه داشته باشم و با شهروندان دیگر همکاری کنم.
کی به کانادا آمدید و چرا؟
من در سال ۱۹۷۰، نه سال قبل از انقلاب، هنگامی که پسری جوان بودم، به همراه خانواده مان از ایران به کانادا آمدم. خانواده من به کانادا مهاجرت کردند تا بتوانند آینده بهتری برای خود در این کشور بسازند.
وقتی از زادگاه تان ایران به کانادا آمدید، این کشور را چگونه دیدید و اینک پس از بیش از ۴۸ سال، چه تعریف و تصویری از آن دارید؟
من فقط یک پسر جوان بودم و به این فکر می کردم که جوانان در اینجا چطور زندگی می کنند. این تفکر بعدها کلی تغییر کرد، مثل بسیاری چیزهای دیگر. حتی خود شهر ونکوور هم در این سالها بسیار تغییر کرده است. آنچه تغییر نکرده دوستان من بوده اند.
من همیشه در زندگی ام اهداف معینی برای خود تعریف کرده و برای رسیدن به آنها تلاش کرده ام. همیشه سعی کرده ام برای رسیدن به اهداف خود از مسیر قانونی و اصولی – و نه مسیرهای دیگری که ممکن است حتی شما را به مقصد برساند، ولی درست نباشد – حرکت کنم. اصولا وقتی شما در زندگی هدف خاصی نداشته باشید، پیشرفتی نخواهید داشت.
در طول سالیان زندگی در کانادا، چه فعالیت هایی داشته اید؟
طی این مدت فعالیت های متعدد و بسیار متفاوتی داشته ام. رودررویی با چالش های جدید و بهره گیری از فرصت هایی که نو به نو در اختیارتان قرار می گیرد، فرآیندی است که هدف های متعالی تری برایتان بوجود می آورد و شما را به پیش می برد. اینکه شما هیچ دیوار و سدی را مانع صعود یا پیشروی خود ندانید، می تواند موجب موفقیت شما بشود. من هرگز اجازه نداده ام وجود موانع باعث توقف کار و فعالیت هایم شود. به نظر من اگر دیدگاه درستی داشته باشید و سخت کوش باشید، هر مانعی را می توانید از پیش رو بردارید.
انگیزه شما از این مشارکت گسترده درجامعه کانادا چه بوده است؟ به نظر شما چگونه است که برخی شهروندان با تمام انرژی به فعالیت در جامعه ای که در آن زندگی می کنند، می پردازند، اما در همان حال شهروندان هموطن دیگری، حتی حاضر نیستند در انتخابات مختلف پای صندوق های رأی بروند. این تفاوت از کجا ناشی می شود و چطور می توان ایرانیان خارج از کشور را به مشارکت در زندگی اجتماعی سیاسی کشورهایی که در آن زندگی می کنند تشویق کرد؟
این سئوالی بسیار اساسی است که من می توانم برای ساعت ها در موردش صحبت کنم. دیدگاه شخصی من این است که بطور ساده هموطنان کانادایی من به کشورشان توجه خاصی دارند، حتی در مورد کوچکترین موضوعات از برداشتن یک تکه آشغال از کف خیابان گرفته تا خاموش کردن یک چراغ برای صرفه جویی در مصرف انرژی، تا مشارکت سیاسی درجامعه شان. در مواردی که فعالیت هایشان می تواند منجر به تدوین قوانین و مقرراتی شود نیز برای داشتن زندگی بهتر در این جامعه تلاش می کنند.
اما در رابطه با ایران باید بگویم که در گذشته، جامعه ما، جامعه ای چند فرهنگی، چند مذهبی و با تفکرات و آرای متفاوت بود و ایرانی بودن و توجه نشان دادن به یکدیگر مهمترین عامل همبستگی ایرانیان دانسته می شد. اما اینک برای مدت بیش از سی سال است که اغلب مردم توجهی به سرنوشت دیگر هموطنان خود نشان نداده اند و نشانی از همبستگی ملی نمی بینیم. اما همین افراد زمانی که به کانادا می آیند، در موضع منتقد ظاهر می شوند آنهم در حالی که اکثر آنها، وقتی عملکرد غلطی در جامعه می بینند، کمکی به حل آن نمی کنند. آنچه دیده می شود این است که برای حل مسائل و مشکلات جامعه فقط تعداد کمی حاضر به مشارکت و پرداخت بها هستند. البته همه اینطور نیستند ولی خیلی ها را دیده ام که اینطور هستند.
بگذارید مثالی بزنم از نوع برخورد برخی از هموطنان مهاجر. در ایران وقتی کسی باطوم می خورد، دوربین ها فعال می شوند، ولی آنها جلوی باطوم خوردن آدم ها را نمی گیرند. آنها که نگاه می کنند حاضر نیستند از حقوق قربانیان دفاع کنند. وقتی شرایط این چنین شد، برای دفعه بعد، قربانی صدای اعتراض اش را بلند نمی کند تا از جامعه خود دفاع کند، چون نشانی از حمایت هموطنانش در دفاع از آزادی نمی بیند. وقتی همین افراد (ناظران) به عنوان مهاجر به کانادا می آیند، فعال سیاسی می شوند و از هزاران کیلومتر آنطرف تر می خواهند از هموطنان خود در ایران دفاع کنند، امری که تاثیر آن چنانی ندارد.
شما فعالیت های گسترده ای در جهت ارتقا ارزشهای کانادا از جمله ارزش های چند فرهنگی، عدم تبعیض، احترام به آزادی بیان و حقوق شهروندی داشته اید، به نظر شما چه درس اساسی از این فرهنگ برای جامعه ایرانی می توانیم داشته باشیم؟
در ابتدا خوب است که کمی به تعریف مولتی کالچرالیزم ( جامعه چند فرهنگی) و تعابیر غلطی که در باره آن هست بپردازیم و نوع نگاهی را که بعضی از هموطنان ایرانی کانادایی به این مسئله دارند وارسی کنیم.
ما همه کانادایی هستیم و اینکه از کجا آمده ایم مطرح نیست. من با همه به عنوان یک شهروند کانادایی برخورد کرده ام و سعی کرده ام با این نوع نگاه به این زندگی رنگ بهتر و زیباتری بدهم. اینجا، یک ملیت یا قومیت خاص هیچ برتری بر دیگری ندارد. مفهوم مولتی کالچرالیزم این نیست که فرهنگ من ایرانی نسبت به فرهنگ شهروند دیگری که از آفریقا یا جای دیگر آمده است برتر است. همچنان که نباید یک شهروند که از اروپا آمده خود را برتر از دیگران بداند. همچنین، نباید انتظار داشت که به خاطر فرهنگ غنی که ما داریم، دیگران به ما تعظیم کنند. تمدن بشری محصول تلاش همه افراد بشر از هر نوع ملیتی و هر قومیتی بوده است.
کانادا یک جامعه دموکراتیک است و لذا کلیه شهروندان در برابر قانون برابرند. در این جامعه و جوامع مترقی اروپایی که ایرانیان در آنها ساکن هستند، فرصت های اقتصادی و اجتماعی زیادی وجود دارد که باید از آنها استفاده کرد، ولی پیش شرط استفاده از این فرصت ها، شناخت جامعه مادر، احترام به فرهنگ و ارزش های آن و اعتقاد به این که این جوامع با تلاش انسانها ساخته شده اند می باشد. گاهی هموطنان ما از این زاویه که ما از ساکنان این جوامع برتر هستیم و یا از آنها باهوش تر هستیم، برخورد می کنند. من منکر هوش و استعداد برخی از هموطنان مان نیستم، ولی این طرز تفکر خودبرتربینانه، کمکی به ما نمی کند، ما در عمل باید نشان دهیم که شایسته زندگی در یک جامعه آزاد هستیم. همانطور که سر ویلفرد لوریه هفتمین نخست وزیر کانادا می گوید:
” در اینجا بسیاری کسان هستند که می خواهند نگرش استعماری اروپاییان در کانادا حفظ گردد، ولی ما تلاش کردیم تا کانادا را برای همه بسازیم. ” برای اینجا ( کانادا) “من می خواهم سنگ مرمر، سنگ مرمر باقی بماند؛ گرانیت گرانیت باقی بماند، بلوط، بلوط باقی بماند، و از این اجزا، من می خواهم یک ملت بزرگ را در بین ملت های جهان بسازم. ” این همان هدفی است که همه ما بخاطر آن با هم کار می کنیم، همه ما. این کشور ماست. به آن افتخار کنید و به پیشرفت آن کمک کنید.”
سرویلفرد لوریه، 7 مین، نخست وزیر کانادا
۱۱ جولای ۱۸۹۶ – ۶ اکتبر ۱۹۱۱
انستیتوی لوریه یک کانون آکادمیک است که در سال ۱۹۸۹ تأسیس شده است. فعالیت این انستیتو بیشتر در چه زمینه ای است و شما در طول خدمت تان در این مجموعه در اجرای چه برنامه هایی شرکت داشته اید؟
انستیتو لوریه یک سازمان غیرانتفاعی است که برای مطالعه تأثیرات تنوع فرهنگی بر توسعه اجتماعی اقتصادی کانادا فعالیت می کند و به نوعی صدای بومیان کانادا، صدای مهاجران و مدافع حقوق کانادایی ها و سنگر برابری آنها در مقابل قانون است. این انستیتو اولین بار توسط رئیس دانشگاه سایمون فریز برای پاسخگویی به حملاتی که به مهاجران غیراروپایی صورت می گرفت و کسانی آنان را علت گران شدن خانه ها در اینجا معرفی می کردند، برپا شد.
این انستیتو فعالیتهای مختلفی انجام می داد، به عنوان مثال برای مدت ۱۴ سال، هر ساله، سه سخنرانی با همکاری رادیو تلویزیون سی بی سی کانادا راه انداختیم که سی بی سی آنها را در سرتاسر کانادا پخش می کرد. در این سمینارها و سخنرانی ها همه ابعاد برابری انسان ها در کانادا مورد بررسی قرار می گرفت. در این مجموعه سخنرانی ها درباره ی بسیاری مسائل کار روشنگرانه صورت می گرفت، برای مثال در مورد روایات دروغینی که چینی ها را در افزایش قیمت مسکن در کشور مقصر معرفی می کرد.
مثال دیگر پرداختن به اهمیت نقش برجسته و ارزنده اقوام بومی در اجرای سیاست های مهاجرتی کانادا بوده است. در لوریه، ما توانستیم واژه “چند فرهنگی” را به شکلی تعریف کنیم که اکنون به طور گسترده ای مورد استفاده قرار می گیرد. ما میزبان کنفرانس های مختلفی در مورد سکولاریسم، نژادها، مذاهب، و حتی “نقش اسلام در جهان” بودیم. من با وجود این که پیرو دین متفاوتی هستم، پیشنهاد کردم تا انستیتوی لوریه به بررسی راه های پیشگیری از حمله های اسلام ستیزانه در جوامع غربی نیز بپردازد.
ما از استادان دانشگاه های ییل، هاروارد، آکسفورد، تورنتو و دانشگاه های دیگر برای سخنرانی در این موارد دعوت می کردیم. در لوریه فعالیت ما از برگزاری مراسم جشن شهروندی گرفته تا برپایی میزگردهای گفت و گو با کانادایی هایی بلندپایه و بسیاری فعالیت های دیگر – که در اینجا فرصت بازگو کردنشان نیست – را شامل می شد.
در کمیته های بررسی “مقررات مهاجرت”، که شما مدتی طولانی است در آن خدمت کرده اید، چه مسائلی مورد بحث و تبادل نظر قرار می گیرد؟ در این مورد برای هموطنان بیشتر توضیح دهید که وظیفه این کمیته چیست؟
در مورد این کمیته بحث های گسترده تری لازم است، ولی به طور خلاصه، من عضوی از این کمیته مشورتیِ استانی – کشوری بودم. این کمیته با حضور نمایندگان و وزیر مهاجرت در رابطه با تدوین سیاست های مهاجرتی کانادا فعالیت می کند تا دولت های کانادا بتوانند اطمینان داشته باشند که زیر ساخت های لازم برای جذب مهاجران جدید وجود دارد – یا ایجاد می شود – تا بتوان اکثر مهاجران جدید را جذب کرد و فرصت های جدید برای آنها و برای کانادا به وجود آورد. این کمیته در مورد تعداد مهاجران مورد نیاز و برنامه های مهاجرتی سالیانه کشور کانادا به دولت پیشنهاد ارائه می نماید.
بجز فعالیت های اجتماعی، نوشتن مقالات در روزنامه های معتبر کانادایی مثل ونکوور سان، پروینس و ناشنال پست، شما فعالیت هایی در واحد های نظامی نیز داشته اید، ممکن است در رابطه با شروع این فعالیت ها و اینکه چگونه به درجه سرهنگی افتخاری کانادا نائل شدید، برایمان بگویید؟
من در روزنامه های مختلفی مقاله نوشته ام و به عنوان عضو هیات رئیسه مرکز گزارش دهی بین المللی فعالیت داشتم، همانطور که قبلا به شما گفتم، اگر شما “بخواهید” هیچ مانعی نمی تواند راه شما را سد کند. من هیچگاه خود را یک شهروند اقلیت ندانسته ام. این بسیار مهم است که در کانادا، اقلیت ها اکثریت هستند. اگر شما این دیدگاه را داشته باشید، خود بخود پیشتاز خواهید بود. نقطه نظری هست که می گوید: اگر متفاوت باشید، تغییر ایجاد می کنید. ما می گوییم ” اگر تغییر بوجود آورید، شما متفاوت هستید.”
در مورد افتخارِ داشتن درجه نظامی در ارتش کانادا، من واقعا خوشبخت بوده ام که این فرصت را یافته ام تا به عنوان یک افسر ارشد منصوب گردم. این امر برای هر فردی معمولا با پیشنهاد مسئول ستاد ارتش و تصویب وزیر دفاع انجام می شود. در کل این رسمی است که به اوایل قرن نوزدهم امپراتوری بریتانیا برمی گردد. زمانی که سر رابرت بوردن پیشنهاد اعطای درجات افتخاری در ارتش کانادا را برای کسانی داد که می کوشند تا ارتباط جامعه غیرنظامی کانادا را با هنگ های نظامی فراهم آورند. این موضوع تا به امروز باقی مانده است. اعضای افتخاری؛ به عنوان محافظان هنگ های رسمی و تاریخی ارتش کانادا شناخته می شوند که این واحد های نظامی را در جامعه معرفی می کنند و در موارد لازم به فرماندهان نظامی در موارد مختلف مشورت می دهند.
پیش از این گفت و گو به دوستی گفتم که قرار است مصاحبه ای با شما داشته باشم. از ایشان پرسیدم که چه سئوال خاصی از سرهنگ روحانی دارید، ایشان پرسش جالب و ساده ای مطرح کردند، و آن اینکه: این درجه و مدال چه استفاده ای برای شما دارد؟
این سئوال جالبی است، من اینجا هستم برای خدمت به این کشور، من افتخار دریافت درجه نظامی برای خدمت در یک واحد نظامی را داشته ام، بنابراین امیدوارم قادر باشم به کشور خود خدمت کنم. هیچ مزیت خاصی دراین مورد بجز امکان خدمت به کشور نیست. البته احتمال دارد در موقع سوار شدن به هواپیما، در مسیر پذیرش سریع قرار بگیرم یا بتوانم چمدان اضافه مجانی با خود داشته باشم ( با لبخند).
بسیاری از هموطنان که در سالهای اخیر به کانادا آمده اند، می گویند که ما دیر آمدیم و در سالهای قبل امکانات بیشتری برای مهاجران وجود داشت، آیا این بنظر شما درست است؟
این دقیقا مشابه آن چیزی است که که 48 سال پیش که ما به کانادا آمدیم، می گفتیم. من فکر نمی کنم تفاوت زیادی باشد. در حقیقت، امروزه فرصت های بیشتری نسبت به زمانی که ما به کانادا آمدیم، وجود دارد. یک مثال ساده در این مورد وجود کلاس های آموزش زبان انگلیسی یا مراکز کمک به مهاجران در زمان حاضراست. در آن زمان ما در میان رودخانه ی متلاطم جامعه پرتاب شده بودیم و می بایستی شنا می کردیم. شاید هم چون مجبور بودیم در این جامعه سریع ادغام شویم؛ مجبور بودیم با شتاب شنا کردن یاد بگیریم مبادا در میان امواج این جامعه غرق شویم. امروزه بسیاری گروههای نجات در جامعه داریم. من فکر می کنم ما کم طاقت تر شده ایم و انتظارمان برای کمک بیشتر شده، لذا جا افتادن در این جامعه برایمان سخت تر شده است.
از سابقه هنگ بریتیش کلمبیا (BC Regiment – Duke of Connaught’s own) برایمان بگویید و نقش آن در نیروهای نظامی کانادا، ماموریت هایی که هنگ داشته است، کدام بوده اند؟
هنگ بریتیش کلمبیا درسال ۱۸۸۳، پس از تأسیس در بریتیش کلمبیا، در آفریقای جنوبی خدماتی داشت و سپس در آمریکای شمالی، اروپا و آفریقا. بطور کلی در هر جنگی که کانادا شرکت داشته، هنگ بی سی نیز در آن حضور داشته است. حتی در افغانستان.
این هنگ همچنین یکی از نیروهای نظامی بود که درسال ۱۹۱۴، جلوی پیاده شدن شهروندان پنجابی (بریتانیایی) را از کشتی کوماگاتا مارو به بندرگاه ونکوور گرفت. بجز ۲۴ نفر سرنشین، بقیه ۳۵۲ نفر سرنشین کشتی به هندوستان برگردانده شدند.
یک صد سال بعد، فرمانده این واحد نظامی، سرهنگ هارجیت ساجان بود که خود از سرزمین هندوستان به کانادا مهاجرت کرده و اینک نیز وزیر دفاع کانادا است. امروز من به عنوان سرهنگ افتخار خدمت در این واحد را دارم. ببینید چقدرتغییر در جهت مثبت در این سالها ایجاد شده، این افتخار یک ملت است، حرکت پیشرونده با تغییرات مثبت.
ایرانیان مهاجرعمدتا، بعد از دهه هفتاد میلادی به کانادا آمدند. ایرانیان سابقه آشنایی شان با کانادا بیشتر به بعد از سال ۱۹۷۹ بر می گردد، ولی سابقه کانادایی ها با ایران ظاهرا به بعد از جنگ جهانی اول بر می گردد، سالهای بعد از ۱۹۱۸، پس از پایان جنگ اول و زمانی که ژنرال دانستر ویل (General Lionel Dunsterville) برای یک ماموریت نظامی در راس یک هنگ زبده نظامی برای رسیدن به باکو از طریق همدان و انزلی از ایران عبور می کرد. در موزه هنگ بی سی ما شاهد عکس ها و مدالهایی از سرهنگ جان واردن (Lieutenant-Colonel John W. Warden) ، معاون واحد نظامی دانسترفورس بودیم که ما را به یاد سال ۱۹۱۸ ، زمان ماموریت نظامی ژنرال دانستر ویل در ایران می انداخت. سرهنگ واردن، شاید اولین افسر کانادایی بود که به همراه ۴۱ افسر کانادایی دیگر علیه نیروهای نظامی امپراطوری عثمانی در ارومیه عملیات داشت و پس از شکست آنها درآنجا یک واحد نظامی را مستقر نمود. اگر در این مورد مطلبی دارید، لطفا برای ما بفرمایید.
همانطور که ذکر کردید و در منابع تاریخی آمده است، ژنرال دنستر ویل در ۱۹۱۸ و در جریان ماموریتش از بغداد به سمت همدان آمده و وارد ایران شد، سپس به انزلی رفت تا از این مسیر به همراه نیروهایش به باکو برسد. او در بدو ورود به گیلان با مقاومت جنگلیها در منجیل روبهرو شد. این نیرو و حضور ژنرال دانستر ویل و سرهنگ واردن، در واقع اولین حضور یک فرمانده نظامی کانادایی در ایران می باشد و بخشی از نتیجه این عملیات فوق سری نیز، حفظ چاه های نفت باکو از تسلط عثمانی ها و همچنین پیشگیری از تسلط بلشویک ها بر بخش های شمالی ایران بود. یگان عملیاتی این ماموریت بنا بر اسم فرمانده اش به دانستر فورس معروف شد. بخشی از این داستان در مستندی از بی بی سی آمده است. بنابر منابع تاریخی، سالهای بعد از جنگ جهانی اول از تلخ ترین سالهای تاریخ ایران بوده اند، کشور ایران در اشغال روسیه و انگلیس بود، قحطی در سرتاسر کشور بیداد می کرد و به گفته برخی از صاحب نظران، حضور نظامی نیروهای خارجی خود از عوامل قحطی زدگی در ایران بود.
در مراسم اعطای درجه شما در هنگ بی سی، شاهد نکته بسیار جالبی بودم و آن اینکه نیروهای نظامی کانادا از فرهنگ ها و تبارهای مختلفی هستند. آنطور که کلنل تد گفتند در هنگ بریتیش کلمبیا بیش از ۱۴ زبان – از جمله زبان فارسی – در کنار زبان انگلیسی، صحبت می شود. به نظر شما چطور یک نیروی نظامی می تواند با تفاوت های زبانی و فرهنگی یکپارچگی خود را در میدان عمل حفظ نماید؟
هنگامی که گلوله ای در میدان عملیات پرواز می کند، مهم نیست توسط چه کسی شلیک می شود، مهم این است که شما قادر به انجام کار خود باشید. این معنی ضرورت عملیات است. طبیعی است وقتی اعضای یک تیم مثل حلقه های یک زنجیر به هم پیوسته با هم همکاری کنند، کارشان را پیش خواهند برد و به هدفشان خواهند رسید. کار تیمی چیزی است که واحدها به طور مداوم درباره ی آن آموزش می بینند.
ارتش کانادا در بین کشورهای ناتو بهترین پرداخت حقوق و مزایا و نیز بهترین آموزش ها را دارد. همچنین، تبعیض جنسیتی در آن وجود ندارد و زنان و مردان دوشادوش همدیگر در ارتش کانادا فعالیت می کنند. ما به این افتخارمی کنیم.
در مراسم اعطای درجه، خانواده شما نیز شرکت داشتند، من بعد از مراسم از مادر محترم تان سئوال کردم که چه احساسی دارید، ایشان گفتند واقعا خوشحالم، این افتخار متعلق به فرزند من و من نیست، این افتخاری برای همه ایرانیان کانادایی است. ایشان گفتند که پس از مهاجرت از ایران، با وجودی که در کشورهای زیادی زندگی کرده ام، ولی کانادا تنها جایی است که در آن احساس “در خانه بودن” را دارم. می خواستم بپرسم، خانواده شما در رابطه با این موفقیت شما چه احساسی دارند؟
بالطبع آنها خوشحال هستند از این که در کشوری آزاد زندگی می کنند که برای مهاجران فرصت های زیادی در همه زمینه ها فراهم می آورد.
در کانادا درجات نظامی به چه شکلی است، آیا این درجات کم و بیش مشابه درجات نظامی در ارتش ایران است یا تفاوت دارد؟
در کانادا درجات نظامی شبیه درجات نظامی در کشورهای عضو ناتو و بیشتر شبیه درجات نظامی انگلستان می باشد، برای داشتن ایده خاصی از مشابهت این درجه ها با درجات نظامی در ایران می توانید به منبع زیر مراجعه نمایید:
آیا این امکان برای هموطنان ایرانی – کانادایی ای که بخواهند بطور پاره وقت یا تمام وقت جذب واحدهایی مانند هنگ بریتیش کلمبیا شوند، وجود دارد؟ چه توصیه ای به هموطنان ایرانی کانادایی و جوانان برای مشارکت بیشتر در جامعه کانادا دارید؟ آیا پیوستن به نیروهای نظامی کانادا را یکی ازاین فرصت های مناسب می دانید؟
پیوستن به ارتش کانادا، فرصتی برای خدمت در یکی ازمعتبرترین ارتش های جهان، با بهترین حقوق و مزایا، آموزش عالی، محیط دوستانه، سفر به سرتاسر جهان، و پیشرفت شغلی در اختیار فرد می گذارد. کانادا بودجه زیادی صرف آموزش نیروهای نظامی خود می کند. اگر کسانی علاقمند باشند، می توانند به من اطلاع دهند تا ترتیب یک جلسه ی معارفه را برایشان بدهم و اطلاعات لازم و نحوه ی تماس برای پیشبرد کارشان را در اختیارشان قرار دهم.
در مراسمی که در هنگ بی سی داشتیم، در هنگام دریافت درجه، بیرقی (Pipe banner) نیز با اقتباس از شیر و خورشید به شما اهدا شد که شما آن را به عنوان نشانی از ایران (فارغ از هرگونه تعبیر سیاسی) عنوان کردید، ممکن است بیشتر در این مورد توضیح دهید که این نشان چیست و کجاها استفاده می شود؟
این بیرق ها یا نشان ها، معمولا در زمان مراسم رسمی مثل رژه ها، اعیاد، و روزهای ملی توسط واحد نظامی حمل می شود و سمبل افتخارات آن واحد نظامی است. این بیرق نیز که به نشانه تبار ملی منِ ایرانی تهیه شده بود، از این به بعد به عنوان نشانه ای از پرسپولیس (تخت جمشید) در یک طرف و آرم هنگ بریتیش کلمبیا درطرف دیگر، در همه رژه های نظامی هنگ بریتیش کلمبیا حمل می شود. این نشانه ای از ادای احترام کانادا به ارزشهای ملی افراد واحد نظامی کانادایی با تنوع فرهنگی و ملیتی متفاوت می باشد.
یک بار دیگر این موفقیت و افتخار را به شما و جامعه ایرانیان کانادایی تبریک می گویم و امیدوارم که در آینده شاهد موفقیت های بیشتر جامعه ایرانی در کانادا و دیگر کشورهای دنیا باشیم.
من هم تشکر می کنم و امیدوارم که جامعه ایرانیان داخل و خارج کشور سوای از هرگونه تفاوت وتنوع در افکار و عقاید، در باورها، در تفاوت مذهب، جنسیت و قومیت ، زبان، ثروت، محل تولد یا هر وضعیت دیگر، با همبستگی ملی در کنار هم قرار گیرند و ایرانی آزاد و آباد و پر افتخار داشته باشیم و هیچگاه وطن مان ایران و فرهنگ مان را فراموش نکنیم.