به دوست؛ کورش کرم پور

به دوست؛ کورش کرم پور

ازقلبی

به قلبی دیگر

از اندوهی به اندوهی دیگر

از عکسی به عکسی دیگر

از لبخندی

که روی تیک تاک ساعت افتاده

روی ضربان تند رویایی

که در مشت

در چشم

در گلو

حبس شده است!

ما

برای جنگ

پیر نشده ایم

فقط دوست داریم

این بار به جای شهر

با کوچه ها

و خیابان هایی

که بغل می کنیم

کلمات را تصرف کنیم!

اینجا

پنجره به نسیمی باز نمی شود

به شادی

به تماشای بوسه یی

در،

وقتی باز می شود که

می دانی

آمده اند تو را ببرند!

ما یاد گرفته ایم

بدون پا

بدون دست

بدون دهان

ما یاد گرفته ایم

مثل خرمشهر

پیش روی کنیم

و پلاک های هم را از روی گریه های افتاده برداریم!

این که جا مانده است

لباس نیست

زخم نیست

تکه یی از خاطرات ماست!

به سیم های خاردار

به روی فرش

وقتی خونی

عبور می کنیم

وقتی خونی

در خانه های مان

دزدیده می شویم!

۲

عکسی

با لبخند

یعنی من قرار نیست

چیزی بفهمم

عکسی

با موهای رنگ شده

عکسی

با پیراهن بعد از حقوق

و لاکی که روی بوسه های ماه

و من نشسته است

عکسی

در روپوش آزمایشگاه لعنتی

با بوها

و خبرهای بد!

مرگ همیشه با سرطان نمی آید

نه نان

نه هوا

نه زندان

کافی ست

دلتنگی کنی

قلبت

در میدان تیر رها می شود

وقتی پایت روی مین

گیر می افتد

اتاق آی سی یو

زیاد دیده است

می بیند

شاعرانی

که هنوز دلتنگ اند

وقتی قلب

و یک پا ندارند!