یادداشتهایی جسته گریخته بر مجموعه داستان «زخم شیر» اثر صمد طاهری انتشارات نیماژ ۱۳۹۶
زبانِ داستان ها ساده و در عین حال غافلگیرکننده است و موتیفهاییکه مثل ترجیع بند از آن ها استفاده میشود، فضاسازی خاصی را به مخاطب القا میکنند. شروع داستانهای صمد طاهری و درک آغازین داستان، مخاطب را تهییج میکند که داستان را نیمه تمام رها نکند. ادوارد سعید دربارهی opening داستان میگوید: «بدون داشتن ذره ای احساس آغازین، هیچ اثری را نمی توان شروع کرد و به پایان رساند.» برخی از داستانهای پیچیدهتر طاهری، از اواسط رویداد شروع میشوند. مثل داستانِ «نام آن پرنده چه بود» که شخصیت اصلی آن یک دانشجوی احساساتی و آرمانگرا است که کورکورانه در راه عشق و آرمانهای خود جان می بازد. از دیدگاه یک منتقد کلاسیک، اگر نویسنده ای بتواند تمام المان های یک داستان را به خوبی رعایت کند، داستانش بی عیب و نقص است. در اکثر داستانهای طاهری، این المانها به چشم میخورد. و آن چیزی که در این میان، به عناصر دیگر داستان برتری دارد، فضاسازیsetting و شخصیت پردازی و کشمکشconflict بین شخصیت هاست.
داستان های طاهری، بیشتر مرهون فضاسازی ناب و جنوبی اش است که به یاری موتیفها و دغدغه های درونی خودش بر داستان نازل می شود. مثلاً در داستان «در دام مانده مرغی» که من آن را یکی از بهترین داستانهای این مجموعه میدانم، نویسنده چندین بار داسی را که کاراکتر اصلی و سرکش داستان، اکبر، در دست دارد نشان می دهد. او با داس صورت خود را پاره میکند. داس، در این داستان، ندای وجدان است و نقش یک موتیف تکرار شونده را دارد که ذهن شخصیت داستان را مدام به خود مشغول میکند.
هم چنین در داستان، «چیزو فلان و بهمان و اینا» که خود از یک موتیف تکرار شونده ی قوی در جهت ساخت فضای داستان سود می برد، بر عملکرد تمام داستان تأثیر بسزایی دارد. داستانِ «در دام مانده مرغی» داستانی است فاکنری، با درونمایه ای از گناه و شرارت و آدمکشی و عذاب وجدان، و در نهایت فدا کردن همه ی آنها. داستان، داستانِ یک مهاجرت است. مهاجرت از نوع جان اشتینبکیاشکه از نظر موضوع و پلات به «خوشههای خشم» و «محصول طوفانی» نزدیک میشود. در این داستان قتلی اتفاق افتاده است و شخصیت اصلی داستان که انسانی سرکش است، بین گناه و شرارت و غیرت و رسم و رسوم های متعارف گیر میکند. او که در این داستان، مرتکب گناهی مضاعف میشود، مجبور میشود به خاطر خواهر شانزده ساله اش که اندامی زنانه دارد و در معرض تجاوز قرار میگیرد، یک نفر را بکشد و از مهلکه بگریزد و در شهری دیگر مجبور میشود او را که وبال گردنش است، به عقد پیرمردی هفتاد ساله در بیاورد تا بتواند بی دغدغه به کارش ادامه دهد. چون به قول خودش پیری دارد از راه میرسد و باید قدر جوانی را دانست. اما عذاب وجدان و گناه او را رها نمیکند. هر بار که به یاد خواهرش میافتد با لبه ی داس صورت خود را پاره میکند. طاهری، در این داستان کشمکش و درگیری ذهنی و اخلاقی شخصیت های داستانش را «اکبر و بلقیس و راوی» به خوبی نشان میدهد. (زور زد که گریه کند. اما گریه اش نگرفت. دست راستش را آورد بالا، انگشت اشاره اش را گرفت سمت کوه های جیرفت و زیر لب فاتحه خواند. ص ۶۵ ) هم چنین در داستانِ «نی زن» که من آن را «گریهی عروس گُنگ» مینامم، پلات و کشمکش درونی شخصیت داستان، با ذهنیت و خاطراتش، او را به سکته میکشاند. عروس نُه ساله شاید نمادی باشد از همان دختری که با «نی زن» زندگی میکند. داستان، در قسمتی یادآور داستان «خواهران» جویس در دوبلینیها است و آهنگِ «دختر اوگرینی» که فضای داستان را تسخیر میکند. هر چند نمونه های نزدیک تری به این داستان وجود دارد. مثل داستان «ویلن زن» از هانری بردوی فرانسوی که مردی مجبور میشود در شبی که همسرش مرده است در یک عروسی روستایی ویلن بزند. اما داستان «نی زن» طاهری، داستانی است یگانه و بی نظیرکه فقط به خودش تعلق دارد.
داستانِ «زخم شیر» ادغام داستان در داستان است. خرده روایتهایی که از دل جنگ و نابسامانیهای زندگی سر برآورده اند، و در کلیت خود فضایی از رعب و وحشت در شهری جنگ زده را نشان میدهند. کاراکترهای داستان، با مرگ، آن هم مرگی فجیع دمخورند. آنها در اوج ناچاری، مجبورندکپسولهای گاز را بر روی پشت بام ها بگذارند تا اگر ترکش خورد، آسیبی به آن ها نرسد. در شهریکه پرنده پر نمیزند، راوی مجبور میشود سوار بر دوچرخه به منطقهای به نام «آرامگاه» برود و مایحتاج غذایی را فراهم کند. و در نهایت مجبورند از دیوار همسایه هایی که دیگر وجود ندارند و یا از آنجا رفتهاند بالا بروند و بنا بر ذهنیتِ مادر، مواد غذایی قرض بگیرند تا بعدها روزی اگر آنها را دیدند به آنها پس بدهند. مادرِ راوی در داستان زخم شیر، به عنوان یک شخصیت محوری همه کارهی خانواده است. «خیجو» دخترِ خانواده، مظهر عواطفی فوق انسانی است. در جایی که جنگ همه را فراری داده است، او دو تا کَهره ی بز را به بغل دارد تا آنها را از مرگ نجات دهد. در این داستان تمام ایده آلها و ارزشهای زندگی، بر اثر جنگ، بی ارزش میشوند. گاوها، که زمانی برای صاحبانشان شأن و منزلتی اسطورهای داشتند، در میان نخلها به امان خدا رها میشوند. آنها از زور شیری که در سینه هاشان جمع شده است، ماغ میکشند. خداحافظی مادر با برداشتن قسمتی از خاک و بوییدن و بوسیدن آن، دلبستگی نوستالژیک انسان را به خاک سرزمینش نشان میدهد. مع مع بزی که بچه هایش را از او جدا کردهاند، گاوهاییکه سینه هاشان ورم کرده و زخم شده است، لنجیکه از ساحل دور میشود، اینها تصاویر و سکانسهایی از فیلمی نئورئالیزم هستند که هرگز اکران نمی شوند مگر در ذهن کسانی که جنگ را با پوست و گوشت و استخوان لمس کرده باشند. طاهری در داستان «مهمانی»، ما را با دنیای واقعی آدم هایی در محله ای ترسناک آشنا میکند. که وقتی به آنها نزدیک می شویم می بینیم زیاد هم ترسناک نیستند. بلکه شرایط زندگی و فقر و فاقه و اعتیاد و بیکاری آنها را ترسناککرده است. در ابتدای داستان رانندهی تاکسی تلفنی، مقصد را «شرقون» مکانی ترسناک توصیف میکند که اگر روز روشن بخواهی آنجا بروی مسأله ای نیست. اما شب، نمی توانم آنجا بروم. «شب، توَ شرقون سر می بُرند.» بدین ترتیب با همین جمله که از زبان راننده ی تاکسی تلفنی بیرون میآید، مکانی ترسناک به خواننده معرفی می شود. راوی با دوستش مجبور است که وسیله ی یدکی «سر پلوس» ماشینی را به دوست قدیمی پدرش، مش لهراسب برساند. او در شبی ترسناک که از ورای حرف های راننده ی تاکسی تلفنی بیان می شود با دوستش به محله ای به نام شرقون میرود و آخر جاده ی آسفالت پیاده می شوند و مجبورند بقیه ی مسیر را پیاده بروند. تاریکی شب و آبی که توی چاله چوله های زمین های خاکی جمع شده، بوی لجن و فاضلاب و ماه نیمه ای که توی آب با آنها می آید، به ترس و وهم خواننده میافزاید. راوی از دختر لهراسب، «پروانه» میگوید که در کودکی او را دیده و تقریباً همبازی اش بوده است. و انگار در حقیقت دیدن پروانه باعث میشود که او شبانه به شرقون برود. مش لهراسب او و دوستش را به گرمی می پذیرد. راوی در بین عکس هاییکه روی دیوار زده شده اند عکس پروانه را می بیند. و در آن اتاق با شخص دیگری به نام خسرو که اعتیاد دارد مواجه میشود. و بعد مشخص میشود که خسرو، پسر برادر لهراسب و همسر پروانه بوده و پروانه را طلاق داده و به لهراسب، پناه آورده است.
داستانهای طاهری بیشتر ادغام داستان در داستان هستند. و همیشه موضوع اصلی داستان، تحت تأثیر عوامل ثانوی و یا بیرونی داستان قرار میگیرند. مثلاً در داستان «چیز و فلان و بهمان و اینا»، نقش پرستار، که یک عامل ثانوی است، نقشی پر رنگتر از مادرِ بیمارِ راوی دارد. و به عامل اولیه ی داستان ارتقا پیدا می کند. جمله واره ی اسمی و توصیفیِ «چیز و فلان و بهمان و اینا» اگر چه تا آخر به عنوان یک نشانه ی لفظی باقی میماند، اما در لایه هایی ژرف میتواند به دلالت های معنایی فراوان بینجامد و یا فضای داستان را برای خواننده ملوس تر کند. بدین ترتیب زنِ داستانِ «چیزو فلان و بهمان و اینا»، زنی زخم خورده است که در عشق و ایدهآلهای اجتماعی شکست خورده و با آن که خرج شوهر معتادش را میدهد، باید از دست او کتک بخورد و لیچارهای گرگ منشانه ی آدم های اطرافش را تحمل کند و گاه خودش نیز با آنها همساز شود. زنِ داستان «سفرِ سوم»، که به طور ضمنی داستانش در داستان شکل میگیرد، با دسته ی پَنگ نخل، توسط شوهر بیمارش ازالهی بکارت میشود و به علت خونریزی می میرد. دخترِ داستانِ «در دام مانده مرغی»، بلقیس، که شانزده سال دارد در جیرفت مورد تجاوز قرار میگیرد و در شوشتر بالاجبار به خانهی بخت فرستاده میشود. او قربانی ذهنیت برادرش اکبر میشود. دخترِ داستانِ «مهمانی» که نامش پروانه است، با آنکه در داستان حضور ندارد، اما از ورای خاطرات راوی در داستان نمود پیدا میکند و در جایی بی سیرت شده است. زنِ داستان «نام آن پرنده چه بود»، که زنی زجر کشیده است، جنازهی پسرش را که در راه عشق و آرمانهای انقلابی اش جان باخته است با یک نعشکش به چغاچوبین میبرد. در داستان «خروس»، عمو ابراهیم که دیگر پیر شده است، عشق و جوانی را در وجود خروسش جستجو میکند. خروسی که میخواند و خروسی که او را نمیبیند از چند خانه آن ورتر جوابش را میدهد. مردِ داستان «سگ ولگرد» که معلم بازنشسته است و به عنوان نگهبان پارکینگ به کار گماشته شده است، سری به معقولات دارد. و هم چنین کاراکترهای اصلی داستان «سفر سوم» که هر دو معلم و داستاننویس هستند، در بخشهایی از داستان، روایتگر نوستالژی روشنفکر جامعهی داستان هستند. روشنفکرانی که به قول برشت: «به تصادف زندهاند و اگر بخت از آنها روی برگرداند، از کف رفتهاند.» با این حال، در یک جمع بندی کلی، داستانهای صمد طاهری از وجود و منش او سرچشمه میگیرند. او در بیشتر داستانهایش تلاش میکند که تجارب زیستی خودش وکاراکترهای شناخته شدهاش را بنویسد. کسانیکه با آنها زندگی کرده و همواره همباز رنجها و شکستهاشان بوده است.
۱۷/۹/۱۳۹۷ اهواز