(یادداشتی برای دوست شهروز رشید)

شهروز رشید از نیکان روزگار بود که رفتن ‌اش، رفتن زودهنگام ‌اش، دردی جانکاه بر جان خانواده، همسر و دوستانش نشاند. او انسانی مهربان و شریف بود، یکی از شریف‌ترین آدمهایی که در زندگی دیده ‌ام و دیده ‌ایم. سوای اینها، روشنفکری عمل‌گرا و تیزبین بود، و هم شاعر، مترجم و جستارنویسی توانا. در این یادداشت کوتاه خیال ندارم همه‌ ی ابعاد کاری و فکری ‌اش را بررسم، زیرا نه مجال ‌اش است و نه می‌توانم، نه اکنون تمام آثارش سرجمع در اختیار ماست، و نه تمام یافته‌های ‌اش اعم از شعر و پژوهش و ترجمه، منتشر شده‌ اند و پیش رو و در دسترس‌مان هستند که بتوان تصویری نسبتاً جامع از وی ارائه داد. چنین نوشته ‌ای می‌بایست قاعدتاً در تجلیل از او باشد، از اویی که انسان بود و به قدر وسع ‌اش و حتی بسیار فراتر از آن، کوشید و ما فارسی ‌زبانان بخشی از حاصل کوشش‌هایش را در دفترها، درسگفتارها و نوشته‌هایش دیده ‌ایم و خواهیم دید. شاگردان ‌اش در کارگاه ادبیات خلاقه، یا به قول خودش نوشتن خلاق، قطعاً خاطرات دست ‌اول‌تری از او دارند که بسیار شنیدنی خواهد بود، تجربه‌ ها و نگره ‌هایی بسیار دست ‌اول‌تر از منی که از دوهزار و چهار پنج، سالی یکی دو بار می‌دیدمش و با هم از هر دری سخن می‌گفتیم.

شهروز رشید

آنچه اما در کار شهروز بیش از همه در بادی امر توجه مخاطب را به خود جلب می‌کند، زبان اوست. زبان شهروز، چه در شعرها و چه در جستارها و نثرهای داستانی ‌اش، زبانی پخته، شفاف، پاکیزه، بی‌ ادعا، شیوا  و رسانای آن‌چیزی است که در دل داشت. زبانش الکن یا فضل ‌فروشانه و عصاقورت‌داده نیست، و خودش هیچ میانه ‌ای با هپروت ‌نویسان، یا دلبستگان رسن‌ بازی با نحو و روبنای زبان ندارد. زبان در آثارش، برای بیان چیزی که در دل دارد تا بگوید، خلق می‌شود و ظرف و گنجایی خودش را پیدا می‌کند. البته این زبان، در شعرهایش، در کنار شفافیت، اندکی آرکائیک ‌وار است و کتاب ‌مقدسی و البته سرشار از ارجاعات تاریخی، تلمیحات، اشارات و گریزهای زیبا به اساطیر ایرانی و غیرایرانی. در نثرهای ‌اش، زبان اما نرم‌تر است و اندیش‌ورزتر و گاه چابک‌تر، با آهنگی نرم مانند یک موسیقی آرام. عنصری نامانوس، آرامش‌ اش را بر هم نمی‌زند یا عبارتی و ترکیبی نا به جا از دل آن بیرون نمی‌زند.

خواهید گفت این زبان را شهروز از کجا به دست آورده است؟ پرسش مهمی است، بویژه در مورد نویسنده‌ ای غربت‌ نشین وغربت ‌نویس، که صرفاً شامل او هم نمی‌شود و می‌توان در مورد تمام نویسندگان نظیر او طرح ‌اش افکند. شهروز اما توانسته بود، از یک نقصان معمول و طبیعی رهاورد مهاجرت و تبعید که در کار بسیاری تبعیدیان نمود دارد، در حکم فرصتی برای ارتقاء خود بهره ببرد. او کمبود و کاستی عدم مراوده با گویش‌وران زبانی را که به آن می‌نوشت، از دو راه جبران کرده بود: نخست مرواده و آشنایی با آثار برجسته و نظرگیر و نویسندگان شایان توجه ایرانی ساکن ایران و دوم غوطه خوردن و غور کردن در سرشت و سرنوشت زبان آلمانی که آن را هم طی سی و پنج سال سخت، اساسی یاد گرفته بود. آثار نغز آلمانی را می‌خواند و آنها را که خوش داشت ترجمه می‌کرد. حاصل این دو توانست برای او دستاوردی شایسته خلق کند. او برای انس با دگرگونی ‌های زبان فارسی، فقط از رسانه‌ های مجازی بهره نمی‌برد، که البته این تلاش در جای خود ستوده و کارگشاست و باید هم صورت گیرد، او با متون کهن مذهبی، عرفانی، کلامی و فلسفی در زبان فارسی انس دیرینه یافته بود و در خلق نحوه‌ ی بیان و لحن آثار خود آشکارا از امکانات آن بهره می‌برد، در عین حال دقت و نظم زبان آلمانی هم، به یاری ‌اش آمد، زبانی که دستور دقیقی دارد و توانمندی‌ های ترکیبی حیرت ‌انگیزی.

علی عبداللهی

خیال دارم در مورد شعرهای ‌اش نوشته ‌ای درخور بنویسم، اما بدون دسترسی به تمام کارهایش چنین نوشته ‌ای در این مجال اندک کامل نخواهد بود، از این رو این نوشته را به وقتی دیگر موکول می‌کنم که دستکم بیشتر آثارش در اختیارم قرار بگیرد، به ویژه آثار اولیه ‌اش که نایاب ‌اند.

شهروز رشید، در آغاز یعنی در عنفوان جوانی، به دستیاری آرمانی راستین، دل به عمل سیاسی داد، ولی رفته رفته دریافت بدون کار فرهنگی و اعتلای فرهنگ مردمان سرزمین ‌اش هر عمل سیاسی لاجرم، خالی از فهم عمیق خواهد بود، از این رو مانند بسیاری دیگر، او هم دستخوش تردید و تغییر شد، و خوشا که این تردید و تغییر در او زمینی آماده برای تأمل و پژوهش فراهم ساخت، و نه ناامیدی امان ‌اش را برید و نه ایدئولوژی‌گرایی در خود غرق‌ اش کرد. او به راستی شاعر بود، و شاعری و نویسندگی در دامان ایدئولوژی، به توانمندی لازم نمی ‌رسد، این بود که در سالهای اخیر، فرسنگها دور از ایدئولوژی، به سکوت و تامل و آرامش و وارستگی کاهنانه ‌ای رسیده بود، چیزی که آماج ‌اش بسیار فراتر از عمل ایدئولوژیک است و در عین همپوشانی آمال آن عمل، به سویه ‌های پنهان‌تری نیز دست می‌ یازد. باری، امیدوارم آثارش به طور کامل منتشر شوند و در دسترس خوانندگان قرار گیرند، بویژه پژوهش‌ها و تأملات بی‌ نظیرش در مورد آثار نظامی گنجوی که در جای خود فراتر از تمام تلاش های نطامی‌شناسان ایران، آلمان و آذربایجان قرار می‌گیرد و نکته ‌های بکری برای عرضه به ادبیان و شاعران و پژوهشگران در خود دارد. برای ‌اش آرزوی آرامشی دارم که در غربت عینی از وطن و غربت ذهنی اگزیستانسیال بشری هرگز به آن دست نیافت و از او دریغ شده بود.