روز تولدم بود و مثل همیشه در انتظار نوشته ای قشنگ  از او که قلبم را بلرزاند. اوی من یا برایم می نویسد، یا نوشته یا شعری برایم پیدا می کند که اعتیادم به عشق را بیش از پیش تشدید می کند.

برایم شعری نوشته بود از  استفان دان متولد ۱۹۳۹ شاعر ومعلم امریکایی. استفان ۱۵ مجموعه ی شعر دارد که برای مجموعه ای که سال ۲۰۰۱ چاپ شده بود به اسم ساعت های متفاوت؛ جایزه پولیتزر دریافت کرده است.

شاعری شاید نه چندان مشهور ولی شعرش روز تولدم را به عرش رساند.

تا

عاشق ها بعد از خواندن شعرش عاشق تر شوند  و منتظران عشق امیدوارتر.

ط-ت

با لبهایش به افکارم بوسه زد

-یک اشتباه تایپی

سال ها گذشت و خواهان

کسی بودم  تا با لبهایش به افکارم  بوسه بزند

پدیده ای تازه به دنیا آمده بین ما شناور شد

نمی توانستیم نفس بکشیم.

دوباره مرا بوسید

بوسه اش بوسه ای بود که به نوک انگشتان پا و دستم  پیام می فرستاد

و در آخر به  جایی  رسید که انگار خانه ام بود

موسیقی هم برای خودش نواخته می شد

هیچ چیز مثل زنی نیست که

زمان و مکان درست بوسه را می داند

و به چیزهایی که دلش برایشان  تنگ شده بوسه می زند

چطور به کمتر از این رضایت داده بودم

فکر کردم ذکاوت این است

این فرزانه ترین زبان است

از عصر خدایان یونان که به گوش یونانی ها می خوانده

این زبان می داند چه می گوید همه خوبی ها را.

مفهومش را می رساند. از خود بی خود شدم.

 به افکارم وارد شده بود. به سرعت ازدواج کردیم.