زنان حرمخانهی ناصری
بخش یک
پیشگفتار
بازخوانی روزنامهی خاطرات اعتمادالسلطنه شگرد و شیوهی چندان پیچیدهای نمیتواند باشد. چون هر انسانی که بخواهد میتواند با سودجویی از نگاه و دیدگاه ویژه اش زوایای تاریکی از این کتاب را ضمن بازخوانی دریابد. شکی نیست که زاویهی دید و نگاهی که او بنا به سلیقهی علمی خود از آن سود میجوید، خواهد توانست به فرآوری متن اصلی یاری برساند. به طبع در این فرآیند روشنای این متن و اثر تاریخی بهتر و بیشتر چشمان مخاطب و بینندهی خود را نوازش خواهد داد.
به هر حال در بازخوانی روزنامهی خاطرات، به صحت و سُقم یادداشتهای اعتمادالسلطنه چندان اعتنایی صورت نمیپذیرد. چیزی که به حتم به حوزهی کار مسؤولانهی تاریخنویسان و تاریخگزاران باز میگردد. چون اگر هم اعتمادالسلطنه در روزنامهی خاطرات در شرح وقایع به خطا رفته باشد، از نگاه ما چندان توفیری نمیکند. بیتردید کژگوییهای او را نیز میتوان بخش لایتجزایی از دروغپردازی تاریخ به شمار آورد. چون در پس همان کژیها نیز هر کسی خواهد توانست زندگی گروههایی از مردم را به نظاره بنشیند و بنا به سلیقهای عالمانه و هنرمندانه، راستیها را از دل آنها بیرون بکشد.
به طبع روایت از تاریخ، مشکلی را از کسی نخواهد گشود، اما روشنگری از حوادث و وقایع تاریخی میتواند به حل و فصل ارتباطهای امروزی انسانها یاری برساند. بر گسترهی چنین دیدگاهی، جست و جوی نقادانه در همین روایتها، هرچند هم دروغ و خطا باشند، اهمیت مییابد.
در روزنامهی خاطرات سیمای چند سویهای از اعتمادالسلطنه به نمایش در میآید که سویههای ویژهای از همین سیما و چهره را میتوان در بازخوانی آن به نظاره نشست. به همین دلیل ارایهی شرحی از زندگانی اعتمادالسلطنه بیفایده مینماید. چون خوانندهی مشتاق، غیر مستقیم به زوایای ناگفته و ناخواندهای از زندگی او در کتاب حاضر دست خواهد یافت. به طبع شرح این زندگانی، از یادداشتهای روزانهی خود او در روزنامهی خاطرات، بر گسترهی جستار حاضر سرریز میکند. با این رویکرد پردهها کنار میروند و بر خلاف آنچه که تاریخنگاران سنتی از اعتمادالسلطنه به دست میدهند، چهره و سیمای راستینی از او ارایه خواهد شد. چهره و سیمایی که به واقع از روایتهای خود او بر بستر کتاب روزنامهی خاطرات بر جای ماندهاند.
روزنامهی خاطرات اعتمادالسلطنه هفده کتاب از یادداشتهای روزانهی او را در بر میگیرد که شانزده جلد از آن به خاطرات او از شانزدهم ربیعالثانی ۱۲۹۸ تا ماه شوال ۱۳۱۳ قمری باز میگردد. اما جلد قدیمیتر این خاطرات، مستقل از جلدهای دیگر، یادداشت قسمتهایی از سالهای ۱۲۹۲ و ۱۲۹۳ قمری را در بر دارد. به عبارت روشنتر اعتمادالسلطنه از سال ۱۲۹۳ تا سال ۱۲۹۸ قمری به مدت پنج سال از نوشتن روزنامهی خاطرات دست میکشد.
بخش اصلی و عمدهی روزنامهی خاطرات را اشرفالسلطنه همسرش برای او پاکنویس نموده است و قسمت کمی از آن نیز خط اعتمادالسلطنه را به همراه دارد. گفتنی است که همین نسخه از روزنامهی خاطرات پس از فوت اعتمادالسلطنه از طریق همسر او در اختیار آستان قدس رضوی قرار گرفت. زندهیاد ایرج افشار در سال ۱۳۴۵ خورشیدی این نسخه از روزنامهی خاطرات را همراه با مقدمهای مناسب و نمایهسازیهای لازم جهت چاپ به انتشارات امیرکبیر سپرد. ناشر تا کنون به دفعات نسبت به چاپ و نشر کتاب یاد شده اهتمام ورزیده است که چاپ هفتم آن به عنوان مرجع و مأخذ اصلی مبنای پژوهش جستار حاضر قرار میگیرد.
توضیح اینکه استنادهای نوشتهی حاضر به متن کتاب حجیم روزنامهی خاطرات اعتمادالسلطنه، با ذکر صفحه در پایان هر عبارت مشخص میگردد. ناگفته نماند که پژوهش حاضر را میتوان گسترش داد و همچنان فصلهای جدیدتری بر آن افزود. کاری که انتظار آن از خواننده و مخاطبی امروزی چندان دور از ذهن نخواهد بود.
با سپاس فراوان – س. سیفی
حرمخانه نیز بخشی از گسترهی حکمفرمایی ناصرالدین شاه به حساب میآمد که با اعلام قُرُق، افراد بیرونی را به آن راه نبود. اما قرقِ اندرون و حرم، چه بسا جدای از سنتهای شبانه در طول روز نیز بنا به امر و دستور شاه صورت میپذیرفت. با چنین رویکردی تمامی افراد بیرونی، فضای کار روزانه ی شاه را ترک میکردند تا او آزادانه به امور اندرونی اشتغال ورزد. ضمن آن که قرق فضای کاخ، امکاناتی را برای زنان حرم و کنیزهای آن فراهم میدید تا بنا به خواست خویش برای گشت و گذار در محوطه ی کاخ آزادانه عمل کنند. چون حضور و یا گشت و گذار اَغیار و افراد نامحرم را در کاخ ممنوع میکردند. اما در قرق، شاه و زنان او تنها نبودند بلکه گروه هایی از کنیزکان ویژهی این زنان به همراه خواجگان حرم نیز حضور داشتند.
هر چند در گزارشهای گزارشگران اروپایی، خلفای عباسی و سلاطین عثمانی به داشتن حرمسرا شهرت یافتهاند، ولی در رقابت بین فرمانروایان منطقه به منظور دستیابی به حرمسرایی پر شکوه، ناصرالدین شاه به همراه برخی از شاهان قاجار از جایگاه ویژهای سود میجویند.
در اندرونی رسم بر آن بود که خواجه ای را بر زنان و کنیزان برگمارند. همین خواجه به همراه گروهی از خواجگان دیگر ارتباط زنان شاه را از اندرونی با بیرون سامان میبخشید. خواجه ها هم به دلیل وضع ظاهری و جسمی خویش “آغا” نام میگرفتند تا شناسهی کلامی مناسبی برای شناخت دقیق آنان از مردان دیگر قرار گیرد. همچنان که حاجیآغا جواهر (معتمدالحرم) بیش از سی سال به تمشیت امور تعدادی از زنان اندرونی ناصرالدین شاه اشتغال داشت. پیشینهی کاری او به زمانهی فتحعلی شاه باز میگشت. آغا جواهر را اگر چه فتحعلی شاه به کامران میرزا پسرش بخشیده بود، ولی مرگ کامران میرزا از ارج و قرب او بین زنان حرم نکاست. آغا جواهر به سال ۱۳۰۵ هجری قمری در سن هشتاد و هفت سالگی مُرد، در حالی که مرگش ضایعه ای برای شاه و درباریان به شمار میآمد. حتا او را به دلیل قدردانی از زحماتی که برای شاه کشیده بود، در جوار حرم عبدالعظیم به خاک سپردند. چند پارچه آبادی نیز پس از مرگ از آغا جواهر بر جای ماند، که آنها را به عزیزالسطان (ملیجک دوم) بخشیدند. اما اموال دیگر او را امینالسلطان صدر اعظم ضبط نمود و به شاه سپرد.
با این همه سرورآغای اعتمادالحرم همه کاره ی خلوت و اندرونی ناصرالدین شاه به شمار میآمد. او ضمن گفت و گویی محرمانه با اعتمادالسلطنه آمار زنان “مدخوله و غیر مدخوله و کنیز و کلفت” حرم را حدود هفتصد نفر برمیشمارد. ضمن آنکه جدای از اقوام خانمها، هفتصد و پنجاه نفر هم نوکری این زنان را به عهده داشتند. گفتنی است در همین گزارشِ آماری خواجههای حرمسرا از سی و هشت نفر هم فراتر میرود (ص۵۶۴).
شکی نیست در حرمخانه ای که خود به تنهایی شهری دو هزار نفری بود، هر گونه اتفاق سنتشکنانه و یا فسادآمیزی را میشد انتظار داشت. چون خواجه ها بنا به ضرورتهایی که پیش میآمد خود نیز در برانگیختن تنش و چالش بیکار نمینشستند. چنانکه در گستره ای از خواهش های فردی و یا گروهی، نیاز طبیعی انسان ها بهانه قرار میگرفت تا خواجه ها نیز به سهم خویش به چالش با سنتهای جامعه و عرف عمومی برخیزند. در همین راستا حاجی ابراهیم خواجه را به انگیزه ی فساد و ارتباط با زنان حرم ناصرالدین شاه برای همیشه از اندرون بیرون کردند (ص۱۰). چون فزونی زنان و سردمزاجی شاه بهانه ای به دست زنان حرم نهاده بود تا هر یک از ایشان بنا به نیازی درونی و طبیعی سر کار خویش گیرند و به اتکای ترفندهای گوناگون نیاز طبیعی خود را برآورده نمایند. حتا اینگونه زنان به منظور واپوشانی تبعات و عوارض خطاهایی که پیش میآمد، ادعای بارداری از شاه را پی میگرفتند. چنانکه حاملگی لیلی خانم همسر شاه، در اندرون اعجاب همگان را برانگیخت و شاه نیز به منظور حفظ ظاهرِ ماجرا، ضمن مشورت با نایبالسلطنه دستور داد که “عنفاً بچۀ او را سقط کنند” (ص۱۳).
شاه جدای از لیلی خانم همسر دیگری نیز به همین نام داشت که نزد او و زنان حرم ارج و قرب فراوانی به هم زده بود. عایشه خانم هم یکی از همین زنان پر ارج و قرب بود که از یوش مازندران به دربار ناصری راه یافته بود. ضمن آنکه زنان حرم در رقابت حسادت آمیز با همدیگر همچنان ترفندهایی را به کار میگرفتند تا هر چه بیشتر به سرد مزاجی شاه یاری رسانند. همچنان که عزیزالسلطان در انعکاس چنین رویکردی ضمن گپ و گفتی خودمانی به اعتمادالسلطنه یادآور میگردد: “زنهای شاه خیال دارند به شاه جگر خرس بدهند که دیگر اولادش نشود” (ص۱۷۴). پیداست که در پس تصمیمسازیهایی از این دست، نگاه متحدی در حرم از زنان شاه شکل میگرفت که ضمن اتحاد عمل به راحتی تجربههای گروهی خود را علیه شاه به کار بندند.
ناصرالدین شاه همواره سنتی را به کار میگرفت تا در تمتع از زنان حرمسرا سنتهای اسلامی را به کار بندد. به همین منظور زمانی که خواست فروغالسلطنه (جیران خانم) را به عقد دایم خویش در آورد از زنان حرم خانه ستاره خانم همسر دایم خود را مطلقه کرد. با این ترفند فروغالسلطنه در گروه زنان عقد دایم شاه قرار گرفت اما ستاره خانم را پس از مطلقه کردن دوباره به صیغه و عقد انقطاعی خویش در آورد (ص۵۲۸).
برگزاری مراسم عزاداری و یا جشن و شادمانی بهانههای مناسبی برای زنان حرم فراهم میدید تا از بیرون مردانی ویژه را به حرمخانه بکشانند. حتا شاه خود نیز نادانسته جهت پوشش چنین نیازی افرادی را برمیگزید و به منظور عزاداری و یا شادمانی و جشن، سوی حرم روانه میکرد. ضمن آن که زنان حرمخانه به منظور نمایش مسخرگی و دلقکی در اندرونی چشمان افرادی همانند مهدی خان کاشی را میبستند و با خود به حرم میبردند (ص۶۷۷). دلقک نیز به ظاهر با چشمان بسته به اجرای نمایش خویش اشتغال میورزید تا از نگاه او به نامحرمان حرم پرهیز گردد. همچنین زنان اندرونی در جمع خویش حضور شیخ اسدالله را که از “اخبارگویان” شاه بود، مغتنم میشمردند. ولی شیخ اسدالله در پوشش برگزاری مراسمی دینی، ارتباط صمیمانه و ویژه ای را با بسیاری از زنان حرم به انجام رسانیده بود. چون ارتباط آزادانه ی او با زنان ناصرالدین شاه به شایعاتی دامن می زد که این شایعات به سهم خود خشم اعتمادالسلطنه را در پی داشت. تا آنجا که اعتمادالسلطنه در جانبداری از حریم شاه، در خصوص شیخ اسدالله مینویسد: “بد زبانها دربارهی او خیلی حرفها می زنند” (ص۱۶۱).
انیس الدوله از جایگاه منحصر به فردی در حرم خانه ی ناصری سود میجست. چون او سوگلی شاه به حساب میآمد که در هنجارهای رفتاری خود به مثابه ی ملکه ی دربار ناصری عمل میکرد. حتا ناصرالدین شاه در الگوگذاری از شاهان اروپایی نشانی به نام “آفتاب” فراهم دید و به او به عنوان بانوی اول ایران اهدا نمود (ص۵۹۶). چنانکه پذیرش امر و فرمان انیسالدوله نه تنها برای زنان اندرونی شاه واجب شمرده میشد، بلکه صاحب منصبان کشور هم به تمامی اجرا و پیروی از دستور او را بر خود لازم و واجب میشمردند. ولی انیسالدوله در خود چندان التزامی نمیدید تا روزگارش را همانند زنان دیگر تنها در حرم و اندرونی بگذراند. در نتیجه در شکار و سفرهای داخلی شاه، به همراهی با او میشتافت و یا خود از جایگاه ملکه ی دربار به تنهایی در فضای عمومی شهر تهران و دیدنیهای روستاهای اطراف آن به گشت و گذار میپرداخت. املاک و روستاهای زیادی را برشمردهاند که بنا به ساز و کارهای تیولداری کارگزاران دربار ناصری به انیسالدوله تعلق داشت. کاشانک هم از جمله ی این روستاها بود. گفته میشود شاه در یکی از مسافرتهای خود که به منظور شکار صورت گرفت، دو روز در کاشانک میهمان انیسالدوله بود (ص۶۵).
انیسالدوله و بسیاری از زنان حرم در شکارگاهها چادر از سر بر میگرفتند و بنا به مقتضای شکار شگردهای مردانهای را در این عرصه به کار میبستند (ص۳۷۹). به واقع زنان حرم هنجارهای رفتاری ویژه ای را به نمایش مینهادند تا به شاه و اطرافیان او بباورانند که از مردان چیزی کم ندارند. حتا بسیاری از آنان در صورت لزوم با ادای فحش و دشنام به شاه، شایستگی خویش را در دفاع و حضانت از حریم اقتدارشان در دربار به اجرا میگذاشتند. اما شاه به نیکی دریافته بود که او هرگز نخواهد توانست پاسخگوی دشنامهای زنانی باشد که با اقتدار خویش توان شاهانهی او را به چالش میگیرند.
چنانکه گفته شد برخورداری از گستره ی فضای اندرونی و امکانات مالی دربار تسهیلاتی را برای زنان حرم فراهم می دید تا با کشاندن مداحان و روضه خوانهای حرفهای به حرمخانه به روضه خوانی روی آورند. ضمن آن که با تظاهر به برگزاری روضه، زمینه هایی کافی برای وجاهت و راستکاری زنان نیز مهیا میگشت. به طبع روضه خود ساز و کاری را به انجام می رسانید که زنان از تنهایی خویش در سکون اندرونی برهند. انیس الدوله هم از جایگاه سوگلی پر نفوذ حرم خانهی ناصری بیش از زنان دیگر به روضه اقبال نشان می داد. در چنین سامانه ای بازار نذر و نیاز هم رواج میگرفت. چون همواره گمان می رفت که زنان بیش از مردان به رونق این بازار خرافه آمیز یاری خواهند رساند. اما در پس ارج گذاری از این سنتهای همگانی جریان های اعتراضآمیز نیز سرسختانه در حرم پای می گرفت و تمامی حرمخانه را در مینوردید. در سامانه ای از همین اعتراضها بود که در اندرونی تشکیلاتی برای تحریم تنباکو سامان پذیرفت و زنان حرمخانه هم به صفآرایی در مقابل ناصرالدین شاه اقدام ورزیدند.
تا آنجا که ضمن اعتراض به واگذاری انحصار تنباکو، زمینه های فرهنگی مساعدی هم برای اعتراض به رفتار ول انگارانه ی شاه و اطرافیان او فراهم شد. زیرا زنان حرم در همنوایی با توده های مردم، آزادانه ناصرالدین شاه را به فساد و لاقیدی متهم می نمودند. چون شاه با هنجارهای خود بهانه های کافی در اختیارشان نهاده بود که آنان به آسانی بتوانند به دفاع از موارد اتهامی برخیزند. چنانکه به آشکار ادعا می شد که شاه بر خلاف عرف جامعه دو خواهر را همزمان به همسری برگزیده است. حضور این دو خواهر در حرمسرا خود دلیل محکمی برای چنین ادعایی به حساب می آمد. تا جایی که شاه نیز در عقب نشینی از مواضع خود از انکار آن وامیماند. دعوای شاه با زنان حرم تمامی نداشت، همچنان که او گاهی حقیرانه همین دعواها را بهانه میکرد و برای صرف نهار و شام در فضایی بیرون از کاخ پناه میگرفت.
از سویی دیگر انیسالدوله بر شاه سلطه ی کامل داشت و حتا شاه بنا به اقتدار انیسالدوله، اجابت خواستهای خصوصی و یا عمومی او را همواره لازم می شمرد. همچنان که به شفاعت به جا و یا نا به جای او از افراد گردن می نهاد و به راحتی از مواضع خود پا پس میکشید. با این همه حضور ملیجک دوم در اندرونی و خلوت و یا محفل خصوصی شاه، خشم انیسالدوله را بر می انگیخت (ص۱۲۸). ناصرالدین شاه ملیجک دوم را از همان بدو تولد در کنار خویش پرورده بود و او را همواره گرامی میداشت. در ضمن شاه در ماه صفر ۱۲۹۹ هجری قمری از صغرا خانم زن صیغه ای خویش که صغرای شاه عبدالعظیمی شهرت گرفته بود، صاحب دختری شد که او را اخترالدوله نام نهاد. جایگاه ملیجک دوم برای شاه تا آن پایه بود که بعدها همین دختر را به عقد ملیجک دوم درآورد. دامادی شاه بهانه ای برای ملیجک دوم (عزیزالسلطان) فراهم میدید تا او بیش از پیش برای حضور در اندرونی شاه آزادانه عمل نماید.
ناصرالدین شاه جدای از انیسالدوله همسر دیگری هم به نام امین اقدس داشت که تمامی اختیارات و امتیازهای انیسالدوله بی کم و کاست برای امین اقدس هم محفوظ بود. او خواهر ملیجک اول (میرزا محمد) به شمار میآمد که به همراه برادر خویش در حرم و اندرونی شاه به سر میبرد. چون میرزا محمد (ملیجک پدر) نیز به کار خواجگی در اندرونی شاه اشتغال داشت. حتا خانوادهی آنان را به همین منظور از گروس به تهران آورده بودند. چنین گزینشی به آشکار حضور و نفوذ گروسیها را در دربار و اندرونی شاه تسهیل می بخشید. همچنان که در رویکردی شگفتآور ملیجک دوم (عزیزالسلطان) پسر ملیجک اول به دامادی شاه نایل گشت.
شاه مدیریت و گردش کار شبانه ی خوابگاه خود را به عهده ی امین اقدس نهاده بود، که برای او امتیازی بزرگ شمرده میشد. در ضمن امین اقدس همواره از آن بیم داشت که مبادا با مرگ برادر و یا برادرزاده اش جایگاه سنتی خود را در دربار ناصری از دست بدهد. لذا به لطایفالحیل اقدسالملوک دختر ملیجک اول را در مجلس شاه برای او به نمایش میگذاشت تا شاید اقدسالملوک بتواند جایگاه پدر و برادرش را در اندرونی شاه توسعه بخشد (ص۴۱۷).
با این همه در رقابتی درونی بین زنان دربار ناصری، فخرالدوله دختر ناصرالدین شاه همواره اقتدار امین اقدس را به چالش میگرفت و جهت آزار او به هر حیلهای دست مییازید. چنانکه او در گشت و گذاری تفریحی به لار، فاطمه یکی از کنیزان امین اقدس را برای شاه تلحیف نمود. یادآور میشود که مُلحِفی از مشاغل مهم دربار ناصری به شمار میآمد. ملحفان بستری از زنان خودفروش میآراستند تا این زنان به راحتی در اختیار خریدار قرار گیرند. همچنان که در ماجرای کنیز امین اقدس، همین نقش را فخرالدوله برای پدرش ناصرالدین شاه به انجام رسانید. شاه نیز از موقعیت پیش آمده سود جست و به نزدیکی با کنیز اقدام ورزید. اما پس از حضور امین اقدس در محل، زنان دیگری که همراه شاه بودند موضوع را به او گزارش کردند. امین اقدس هم ضمن معاینه ی زنانگی کنیزک، ازالهی بکارت او را بهانه گذاشت و بی رحمانه به تنبیه او پرداخت. فاطمه که از کتکهای امین اقدس به جان آمده بود، چارهی کار را در خودکشی یافت تا شاید با خوردن تریاک بتواند خود را برای همیشه از تنبیه امین اقدس وارهاند (ص۳۷۵).
بعدها در الگوگذاری از شگرد موفقیتآمیز فخرالدوله، ضمن سفر دیگری به جاجرود نقش فاطمه را به کنیزی از اُقُل بیگم خانم وامیگذارند تا شاه از او کام برگیرد (ص۴۳۲). در عین حال غیرت جهالت مآبانهای را میشد در شاه سراغ گرفت. چون او همراهی زنان حرم را در مسافرت به خارج از کشور تاب نمیآورد. چنانکه ناصرالدین شاه در سفر سال ۱۸۸۹ میلادی به اروپا، ضمن پرهیز از حضور زنان حرم در مسافرت، دستور داد تا دو نفر کنیز قرقیز بخرند و به منظور تمتع شاه با لباسی مبدل و مردانه به اروپا بفرستند (ص۶۴۲).
پس از آنکه امین اقدس به پیری گرایید، پیری و بیماری چشم اجرای تمام و کمال وظیفهاش را از او باز ستاند. از آن پس اداره ی خوابگاه شاه را به اُقُل بیگم خانم ترکمان سپردند. با این همه امین اقدس تا پایان عمر از احترامی ویژه در دربار ناصری سود میجست. تا جایی که شاه از طریق پزشکان مخصوص خود نهایت تلاش را به عمل آورد تا شاید بتواند دوباره سلامتی اش را به او باز گرداند. اما امین اقدس تنها از عارضه ی کوری رنج نمیبرد بلکه مجموعه ای از بیماریهای گوناگون، تن رنجور او را فرسوده بود. تولوزان پزشک مخصوص شاه هم اغلب کار پُرمشقت مداوای او را دنبال می کرد. موضوعی که شایعات بی شماری را بین اطرافیان شاه دامن می زد. اعتمادالسلطنه ضمن مقایسه ی امین اقدس با مادام دوپاری همسر لویی پانزدهم، یادآور میشود که مادام دوپاری خوشگل و هنرمند بود ولی امین اقدس کثیف و کور و فلج. با این همه اعتمادالسلطنه توانایی امین اقدس را در آمادهسازی و تلحیف دختران برای همخوابگی شاه الگویی از توانمندیهای مادام دوپاری میخواند (ص۸۴۲).
گر چه امین اقدس را به دستور شاه جهت معالجه به اروپا فرستادند، ولی نتیجه ای عاید نگردید. در همین راستا گروهی از روحانیان که مسافرت امین اقدس را به خارج از کشور با شرع مخالف میدانستند، بالای منبر به شاه فحش میدادند (ص۶۹۷). در نهایت پس از بازگشت از خارج، فخرالاطبا را به معالجهی او بر گماشتند. فخرالاطبا برای مداوای امین اقدس آجر داغ را به پاهای او بست و کلاهی داغ هم بر سرش گذاشت. شگردهای ویژهی فخرالاطبا جهت درمان، برای همیشه امین اقدس را از پای درآورد و زندگانی را از او باز گرفت (ص۹۶۸).
ماجراهای زنان صیغه ای شاه نیز کم نبود. چون آنان بنا به ضرورت، در فضای کاری خویش ترفندهایی از بدگویی و خبرچینی را به کار میگرفتند تا شاید بتوانند دنیای حقیرانه ی خود را گسترش دهند. یکی از این زنان صغرا خانم نام داشت که به منظور رویارویی با رقیب سرسخت خویش عایشه خانم ترکمانی به شاه خبر داد که عایشه خانم با چوب او را کتک زده است. شاه نیز که رمق اداره ی کشور را از کف داده بود، پای صحبت زنان حرم مینشست تا عدالت شاهانه ی خود را لااقل برای ایشان آن هم در حرم به نمایش گذارد. همچنان که به موجب نمایش بی چون و چرای عدالت خویش برای زنان حرمخانه، با چوب به جان عایشه خانم افتاد. شاه پس از تنبیه عایشه خانم او را به خواجه ی حرمسرا معتمدالحرم بخشید. ولی در واکنش به چنین اقدامی عایشه خانم و خواهرش لیلا خانم تاب نیاوردند، تا آنجا که شاه را به فحش و دشنام گرفتند. حتا زنان حرم در این ماجرای خشونت آمیز، شاه را تهدید کردند که سرآخر او را خواهند کشت.
شاه که در وضعیتی خفت بار قرار گرفته بود، صغرا خانم را به همراه لیلاخانم و تعداد دیگری از زنان که در ماجرا مشارکت داشتند از حرمخانه بیرون کرد. حتا دستور داد جواهرات ایشان را هم پس بگیرند. اما از این زنان لیلا خانم توانست به بهانه ی حضور دخترش در حرمخانه دوباره به اندرونی باز گردد. از سویی دیگر گرچه عایشه خانم در آغازِ این ماجرا از همسری شاه بازماند و حتا برادر و پدرش را نیز از خدمت به دربار ناصری بازداشتند (ص۲۳۵)، ولی اخراج او هم چندان دوام نیارود. چون عایشه خانم نیز بنا به شفاعت اطرافیان شاه سرآخر به جایگاه خود در اندرونی دست یافت. حتا برادر و پدرش هم دوباره شغل از دست رفته ی خود را باز یافتند (ص۲۳۶).
همچنین در یکی از مسافرت های شاه به ناحیهی خراسان او ضمن بهانهجویی از طایفهی یموت ترکمن بر آنان خشم گرفت. تا آنجا که لشکریان شاه بر آنان هجوم بردند و عدهای از زنان ایشان را به اسارت گرفتند. در بین اسیران دختری چهار ساله حضور داشت که شاه در آغاز او را به عینالملک بخشید. ولی بعدها که از زیبایی دختر (توفان بیبی) آگاهی یافت دستور داد، تا او را به حرمخانهی شاهی بسپارند. توفان بیبی با گذشت زمان نزد شاه و زنان اندرونی اعتباری برای خویش به هم زد که بسیاری از ایشان به اعتبار او در دستگاه ناصری حسادت میورزیدند. پس از آنکه هیجده سال از اسارت توفان بیبی سپری گشت کسی پیدا شد که ادعا داشت پدر او است. شاه نیز به ادعای او روی خوش نشان داد. با این ترفند پدر خودخواندهی توفان بیبی هم توانست به اندرون شاه راه یابد (ص۲۳۴).
یادآور میشود که در عصر و دورهی ناصری چپاول و غارت ترکمنها همواره از دو سوی مرز تداوم داشت. چنانکه روسها از شمال و گماشتگان ناصرالدین شاه از جنوب ناامنی را در منطقه توسعه میبخشیدند و زنان ترکمن را به اسارت میبردند. در همین راستا به آشکار در ایران و روسیه خرید و فروش زنان اسیر ترکمنی رونق گرفته بود. همچنان که در اندرونی ناصرالدین شاه نیز گروهی از آنان حضور فعال داشتند. نیروهای دولت روسیه و ایران به اشتراک از جنگهایی همانند آنچه که در دورهی فتحعلی شاه قاجار پیش آمد، دوری میجستند و ضمن تظاهر به برقراری امنیت و آرامش، ترکمنها را جهت چپاول و غارت هدف میگرفتند.
زنان ترکمن در اندرون شاه کم نبودند. اما نقشآفرینی ایشان با هم تفاوت داشت. چون گروهی از این زنان، کنیزی زنان مقتدر حرم را به انجام می رساندند. از گروه کنیزکان ترکمنی زنی به نام غنچه ادعا کرد که از شاه آبستن است. ولی شاه بنا به تجربه های پیشین از پذیرش چنین ماجرایی امتناع ورزید. در نتیجه غنچه را از اندرونی بیرون کردند. سپس نایب السلطنه به منظور حفظ اسرار حرمخانهی شاهی تصمیم گرفت تا او را به کنیزی زنان خانه ی خویش بسپارد (ص۲۹۹). گفتنی است که همواره دخالت اقتدارمآبانه امین اقدس در چنین ماجراهایی بر شدت و حدت ماجرا میافزود.
در اخراج از حرمخانه کنیزکانی چون غنچه تنها نبودند، بلکه خواجههای حرم نیز به بهانه ی برقراری ارتباطهای ویژه با زنان حرم از اندرونی اخراج میشدند. آغابهرام و آغاعلیاکبر هم از جمله ی این خواجهها بودند که با بهانهجوییهای لازم آنها را از حرم بیرون کردند (ص۲۹۹). آغاعبدالله از این هم فراتر رفته بود. چون به صغرا خانم مادر اخترالدوله دل بست و پنهانی به معاشقه ی با او اشتغال ورزید. چنانکه در نهایت عشق و عاشقی او با صغرا خانم برملا گشت و به اخراج همیشگی او از حرم انجامید (ص ۸۹۴). خلاصه ی کلام اینکه در حرمخانهی ناصری آب گلآلودی جریان داشت تا هر کسی بتواند به فراخور حال از همین آب گلآلود، ماهی مورد نظر خود را شکار نماید.
همچنان که گفته شد صدای پای مشروطه کمکم در حرمخانه ی ناصری نیز شنیده میشد. چون زنان اندرونی بنا به ضرورت همراهی و همدلی خود را با جنبش مردمی اعلام مینمودند. همچنین جنبش مشروطه مناسبات جدیدی را میطلبید که در آن جانمایی حرمخانه برای فرمانروایان طرد شده بود. زیرا مناسبات اجتماعی جدید سنتهای پیشین را به دلیل کهنگی دور میریخت و جنبش نقش و جایگاه جدیدی را برای زنان پی میگرفت. ولی هنوز زنان تا دستیابی حقوق برابر با مردان راه سترگی را در پیش داشتند.