مطلب زیر ازسایت باشگاه خبرنگاران جوان عینا کپی شده

خاطره زیر شرحی است از وقوع سیل در ایرانشهر هنگامی که رهبر معظم انقلاب در آن منطقه تبعید بودند:

پس از پایان نماز دیدیم سیل، شهر را فراگرفته و آب بالا آمده، تا جایی که به ایوان مسجد هم – که نیم متر از سطح زمین بلندتر بود – رسیده بود. با صدای بلند از مردم خواستم با این حادثه مقابله کنند. ابتدا گفتم فرش‌های مسجد را جمع کنند و در جای بلندی بگذارند تا آب آنها را از بین نبرد. بعد، از مردم خواستم احتیاطات لازم را برای حفاظت از کودکان و زنان به عمل آورند.

جریان سیل دو سه ساعت ادامه یافت و در این مدت ما صدای آوار خانه‌ها را یکی پس از دیگری می‌شنیدیم. حتی ترسیدم مسجد نیز خراب شود. همه چیز وحشتناک بود: تاریکی ناشی از قطع برق، سیل خروشان و بی امان، خراب شدن خانه‌ها و فریاد کمک خواهی مردم.

در چنین حالت بحرانی و وحشتناک، ذهن انسان فعال می شود و به دنبال هر وسیله‌ ای برای مقابله با وضع موجود می گردد. قبلاً این مطلب را شنیده بودم که برای رفع چنین خطر فراگیر گریزناپذیری می توان به تربت سیدالشهداء (علیه السلام) – به اذن خدای متعال – توسل جست. قطعه‌ای از تربت که خدا به برکت وجود ریحانه‌ ی پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بدان شرافت بخشیده، در جیب داشتم.

آن را از جیب بیرون آوردم، به خدا توکل کردم و آن را در میان امواج پرتلاطم سیل پرتاب کردم. لحظاتی نگذشت که به لطف و فضل خدا سیل بند آمد.

نکته

تنها ایرانی که تا امروز نسبت به اختلاس ها وچاپیدن های اموال مردم عکس العمل نشان داده خانم فتانه است ، اونهم نه با اعتراض وداد وفریاد ، بلکه با قروغمزه وخنده ورقص وآواز:

هوارهواربردن ، داروندارما رو…!

ایران هزارسال بعد…

ستاد مدیریت بحران ژاپن درقرن سی ویکم میلادی پس از یک زلزله ویرانگر، به فکر اقدامی اساسی افتد. مسئولین این ستاد به منظور دست یافتن به راه حلی ساده برای جلوگیری ازسونامی و زلزله، از سرشناس ترین تاریخدان کشورشان خواستند تا با مطالعه تاریخ سایرکشورها، ببینند دیگران برای جلوگیری ازبلایای طبیعی چه کرده اند تا آنها هم همین کاررا بکنند!

مشهورترین تاریخدان ژاپنی که شام و ناهارش را هم هنگام مطالعه کتابهای تاریخ و جغرافیا می خورد، در مطالعاتش به اقدام جالبی که ایرانیان هزارسال پیش کرده بودند برخورد کرده بود اما به  خاطر زرنگی و بدجنسی صدایش را درنیاورده بود تا به موقع از آن بهره برداری کند. وقتی با خواهش مقامات کشورش روبروشد گفت ایرانی ها راه حل جالبی یافته اند و من خوانده ام، اما فقط و فقط حاضرم به شخص امپراطور بگویم.

چند روزی به چانه زدن گذشت. ازمسئولین اصرارکه سرجدت بگو و از تاریخدان انکار که به جان بچه ام نمیگم تا بالاخره او را نزد امپراطور بردند. امپراطورپرسید خب جوان بگو ببینم چه کشفی کرده ای که فقط می خواهی به من بگوئی؟

مورخ مذکورگفت ای ملک جوانبخت، ایرانی های هزارسال قبل، یعنی قرن بیست و یکم میلادی، توانسته بودند با امضای یک تفاهمنامه با حوزه های علمیه کشورشان و با خواندن دعا، جلوی جاری شدن سیل و سایر بلایای طبیعی را درکشورشان بگیرند، اینم مدرکش! (کارشناس بریده روزنامه هزارسال قبل ایرانی را ازجیبش درآورد وگذاشت روی میز امپراطور)

امپراطور پس از آن که با کمک مترجم اون چند سطری را که دورش خط قرمزکشیده بودند خواند و فهمید، نیم ساعتی دهانش بازماند جوری که همه تصورکردند سکته ناقص کرده. اما وقتی بالاخره دهانش را بست و دستی به چانه اش کشید گفت فورا یک کارشناس بفرستید ایران ته و توی قضیه را دربیاورد و ما را با تکنولوژی دعا و آه و ناله ای که این قدرکاربرد دارد آشنا کند.

 کارشناسی که برای این منظور انتخاب و فورا اعزام شد، زبان فارسی را به خوبی صحبت می کرد و به قول معروف، ختم روزگار بود. وی به محض پیاده شدن از هواپیما بدون آن که یک لحظه وقت تلف کند یک اسکناس بیست دلاری ژاپنی را گذاشت کف دست یکی از باربران فرودگاه و گفت بگو ببینم ما چه جوری می تونیم مثل شماها با دعا خطر سیل و زلزله را در ژاپن برطرف کنیم؟

باربرخوش شانس که انتظار “دلار ژاپنی” و چنین سئوالی را نداشت، جای اسکناس را که در جیبش محکم کرد، اشاره کرد به حاج آقائی که توی یکی از حجره های فرودگاه نشسته بود و گفت از اون حاج آقا بپرس، من اینجا باربری می کنم.

فرودگاه تازه ساز و بسیار لوکس بود اما حجره حجره درست شده بود که هرحاج آقائی آزاد باشد درحجره خودش هرکای می خواهد بکند.

کارشناس عجول، سراغ حاج آقائی که یک دستش به کامپیوتر بود و با دست دیگرش تسبیح می گرداند و ذکر می گفت رفت، کونیچ وائی KONNICHIWA  گفت، یعنی سلامی کرد و سئوالش را تکرار نمود.

حاجی از پشت عینک ذربینی اش نگاهی به کارشناس جوان ژاپنی کرد، دستی به محاسن مبارکش کشید و گفت، علیکم سلام، انگار تازه اومدی؟ کارشناس جواب داد بله حاج آقا همین الان ازهواپیما پیاده شدم و آمده ام بپرسم چه جوری میشه با دعا جلوی سیل را گرفت؟

 حاج آقا پرسید آیا با حوزه علمیه کشورتان تفاهمنامه امضا کرده اید و به نتیجه نرسیده اید که حالا دنبال راه حل دیگری می گردید؟ و چون دید  طرف مثل بز اخفش او را نگاه می کند و توی باغ نیست،  گفت ظاهرن سرت نمیشه تفاهمنامه چیه و ازش سردرنمیاری، دعای باران را که انشااله بلدی؟

کارشناس با تعجب گفت من مهندس الکتروتکنیک و زلزله شناس  شرکت(زود  اند  تند  ژاپن هستم، کارم ساختن سد های الکترونیکی در دریاست که هروقت لازم شد بیاد بالا و جلوی طغیان دریا و ورود آب به شهر را بگیره، هر وقت هم لازم نبود بره پائین مزاحم رفت و آمد و آب تنی مردم نباشه، تا امروز با دعا و ندبه سروکارنداشته ام.

حاجی بعد از مقداری سئوال و جواب، توضیحاتی در مورد خواص دعا و جادو و جنبل داد اما وقتی دید یاروکه اسمش کارشناسه به اندازه یک بزغاله هم از این مسائل بسیار مهم سردرنمیاره، گفت آقا جان شماها اینکاره نیستید. به امپراطورتان سلام برسان و بگو این تکنولوژی به درد آدم های بی دین و ایمانی مثل شما ها نمی خورد و حق تان است که سیل بیاید ونسل تان را از روی زمین براندازد. سپس دستی به عنوان بای بای برای او تکان داد وگفت تا بلیتت باطل نشده برگرد برود و خودت را علاف نکن!

ادامه دارد