نگاهی به شخصیتهای داستانهای «احمد محمود»
این روزها بار دیگر مشغول خواندن قصه و رمانهای احمد محمود هستم. شخصیتهای داستانهایش خواننده را وامیدارد تا همذات پنداری داشته باشد با یک یا چند نفرشان.
مربع موضوع، نویسنده، متن و خواننده مدام مخاطب را به پرسش وامیدارد. پرسشهایی که شاید از نظر احمد محمود دور افتاده اند. آخر موضوع داستان، پرسشهایی است که پیش روی نویسنده بوده اند و او با داستان و متنی که آفریده است، پاسخ به آن پرسشها داده است. اکنون که متن به من خواننده می رسد، باز هم پرسشهایی هستند که متن پاسخگوی آنها نبوده است. همین پرسشها هستند که منِ خواننده را به اندیشه وامیدارد که با واکاوی چندباره متن برای آنها پاسخی درخور بیابم و از همین رهگذر به متنی جدید برسم که از منظر من به پرسشها پاسخ میگوید.
درمجموع باید بگویم؛ جهان داستانی «احمد محمود»، واقعیت رنج است در مالیخولیایی از ترس و حقارت. آدمهای داستانهای او به شدت از تحقیر و توهین و ایستایی در وضعیتهای ضد بشری و ضد اخلاقی رنج میبرند. آن ها آدم هایی هستند که با اجبارهای بیرونی و درونی، خواسته یا ناخواسته به حاشیه ها پرتاب میشوند؛ حاشیه هایی از گیجی و فراموشی و سکوت. سکوتی که به معنای پذیرش و سازش نیست و آبستن انفجار است! حق و امتیازات آدم های داستان های او به آن ها داده نمیشود و آن ها، همواره در احساسی از خلأ و سرگردانی و ستم به سر میبرند. نوعی سرگردانی که ناشی از حس طلب کار بودن است! یا به عبارتی خود را محق و لایق چیزهای اعطا نشده دانستن است. آنها معمولا خواسته یا ناخواسته [آگاهانه یا ناخودآگاهانه] وارد مبارزات سیاسی میشوند؛ تغییر ذهنیت میدهند و به زندگی و تفکر آرمانی روی میآورند.
شاید بتوان سرچشمه و زادگاه تفکرات آرمانی را در آدم های داستانهای او در حس له شدگی، فقر اجتماعی و سیاسی و اقتصادی، و تکثر رویاهای نیمهکاره و هدر شده دانست. به عبارتی، آنها تمام نداشته هایشان را از حقوق سیاسی و اجتماعی و رفاه و امنیت، در قالب یک مطالبه ی کلان سیاسی و اجتماعی، طلب میکنند و این مطالبه ی کلان، خود به خود بستر رشد و تکثر آرمانگرایی [گاه از نوع افراطی اش را!] در آنها پدید میآورد.
آرمانهای شخصیتهای «احمد محمود»، معمولا خواست و میلی مردمی و عامگرا[Popular] دارند؛ یعنی مصالح و منافع آنی و لحظه ای مردم و اتفاقاتی که بتواند حال حاضر مردم را بهتر کند، مورد نظر آنهاست. خوشحالیها و لذتهای مقطعی، مسئله ای است که در نگره ی آرمانی شخصیتهای آثار او دیده میشود و معمولا این خوشیها و لذتها سرچشمه و خواستی اقتصادی دارند و در تضاد و تقابل با هیولای فقر و رنج قرار دارند!
تفکر «احمد محمود» هنگام نوشتن داستانهایش، تفکری کاملا «دوآلیستی» است که دائما به رویارویی خیر و شر و زشت و زیبا میپردازد. آدم های داستان های او یا در سپیدی و نور! قرار دارند یا در سیاهی مطلق. ریشه ی این «دوآلیسم» نه به تفکر سیاسی او، بل که بیشتر به خاستگاه تاریخی- فکری ما [ایرانیان] برمیگردد؛ یعنی همان تفکر چند هزارساله ی نور و تاریکی، اهریمن و اهورا، زیبایی و زشتی، عشق و نفرت و قطبی نگریهای دیگری از این قبیل که در طول تاریخ در ذهن و زبان ما جاری بوده و نسل به نسل پیش آمده است. این تفکر سیاه و سفید که به نوعی سنت فکری و میراث مکتوب ما محسوب میشود، در آثار این نویسنده ی جنوبی و در ذهن و زبان آدمهای داستانهایش جاری است. آن ها یا در سپاه نور و حقیقت اند یا در سیاهی و فریب! به سر می برند و همیشه یک قهرمان در این میان وجود دارد که با کمک کسانی، اگر نه به تنهایی، به جنگ سیاهیها برود. قهرمانهایی که از دل مردم و از سطوح پایین بیرون میآیند. در واقع قهرمانان آثار او، مانند رمان های اروپاییان، «شوالیهها و اشراف و دانشمندان» نیستند. آنها کارگر چاپ خانه، پسر یک ارباب ورشکسته، ماهی گیر، سرباز و معلم هستند. آنچه آنها را از دیگر مردم متمایز میکند و خصوصیت ناجی و قهرمان را به آنها میدهد، نه خون و تبار و شمشیرشان [مثل رمانهای اروپایی] و نه حتا علم و اندیشه ی والایشان، بل که حس عمیق درد و رنجهایشان، مسئولیتپذیری و عصبانیت شدید است. قهرمانان آثار او به شدت صمیمی، باورپذیر و قابل لمس هستند؛ زیرا برآمده از مردم و دارای خصوصیات واقعی و فانی [نه ماورایی و جادویی] و متکلم به لحن و زبانی معمولی هستند؛ یعنی به عنوان نمایندگان طبقات فرودست و ستم دیده، به زبان خودشان حرف میزنند، نه به زبان و لحنی روشنفکر نمایانه!
لحن گفتار آدمها در داستانهای «احمد محمود» یکی از مهمترین عناصر داستانهای اوست. آدمها در داستانهای او، نه به اعماق سطحی گویی و ابتذال در زبان سقوط میکنند و نه در قله ی سخنوری و درشتگوییهای حکیمانه و روشنفکرانه قرار میگیرند. زبان آنها محصول زیست- بوم و زبان گفتاری، قصهها و مثلها، لالاییها و خواست و نیازهای خاص خودشان است و این موضوع، یکی از نقاط قوت و وجوه مثبت داستاننویسی و شخصیتپردازی «احمد محمود» است.
اما زنان در آثار«احمد محمود» به شکل خاصی دیده میشوند. زنان آثار او معمولا در حاشیه قرار دارند. جهان داستانی او، جهان مردان است. مردانی که در پروسه ی مسایل و خصایل مردانه شان سعی در حل و فصل معضلات و آسیبهایی دارند که خانواده و نظام اجتماعیشان را تهدید میکنند. در داستانهای خالق مدار صفر درجه، درخت انجیر معابد و همسایهها، این، مردان هستند که با واقعیات بیرونی و بازتاب سیاسی- اجتماعی این واقعیات رودررو میشوند و نقشی «مردانه- اسطوره ای» برای حل مشکلات ایفا میکنند. در این میان، این زنان هستند که در حاشیه ی جنجال ها و مصائب، بستری را برای تمایل به ایستادگی در مردان ایجاد میکنند. در واقع آنها بیشتر نقش مشوق، مکمل، و گاه هدف [معشوق قرار گرفتن] را دارند. آنها حواشی اتفاقات را رقم میزنند و گاه (به طور استثنایی) از حاشیه به متن میآیند و خود، تبدیل به قهرمان یا ضدقهرمان میشوند. نمونه ای از این نوع زنان که از حاشیه به متن میآیند، «شریفه» است در داستان یک شهر. «شریفه» در حاشیه ی داستانهایی قرار دارد که برای راوی داستان، اتفاق افتاده است اما هرچه به جلو میرود، نقش او پررنگتر میشود و خود تبدیل به متنی میشود با حواشی بسیار! در واقع «شریفه» از بستر روایی فرعی داستان به محوریت اصلی [یکی از محورهای اصلی] تبدیل میشود و بعد، مبدل میشود به یک «ضدقهرمان» (به مفهوم اخلاقی قضیه!) اما همین شخصیت لرزان و مشوش ضدقهرمان! در اواخر داستان تبدیل به قهرمان داستان میشود و این، یک دگردیسی و جریان گردشی در روند شکلگیری داستان یک شهر است. شیوه ای که به خوبی اجرا شده و نتیجه میدهد.
اما «احمد محمود»
معمولا نقش هایی پررنگ و مهم به زنان آثارش نمیدهد. زنان، تعریف و مفهوم اساسی و
مهمی در جمع مردان رمانها ندارند. معمولا در حال گلایه، اشک و ناله، کتک خوردن،
تهدید و تجاوز شدن، عاشق شدن و یا خودفروشی اند. حیطه ی حضورشان در آشپزخانه ها،
اتاق ها و مغازه های شهر است. بسیار محتاط، حسود، بی اعتماد، ترسخورده و درماندهاند
و معمولا تفکرات و حرفهایشان در زیر موج سنگین حرفها و خواست مردانشان گم میشود!
در این میان، سؤالی مطرح میشود؛ آیا «احمد محمود» عامدانه، زنان داستانهایش را
به حاشیه میبرد؟
در واقع «محمود» تاکید و تعمدی در به حاشیه راندن
زنان آثارش ندارد. او نویسنده ای واقعگرا است که به طور زنده و مشخص، گزارش
عمیق و دقیق از جهان اطراف اش و شهود و مکاشفه اش در این جهان، نه چندان شیرین
و دلپذیر ارائه میکند و زنان درمانده و به حاشیه رانده شده، بخشی از همین جهان نه
چندان شاد و شیرین زیست- بوم او! و حتا جهانی که او در آن به سر میبرد، است. در واقع
او در مقام یک نویسنده ی «رئالیست» تن به تحریف و عبور از واقعیات تلخ و گزنده نمیدهد
و صبورانه و لجوجانه آنها را نشان میدهد و درست در همین نشان دادن است که حالت
تدافعی و خشمگین او را پیرامون مسایل نادرست و بد [مثل همین موضوع زنان حاشیه]
نشان میدهد.
«تنهایی» یکی دیگر از مسایل
عناصر عمیق و جدی مربوط به آدم های داستان های او است. آدم های داستان های او
معمولا از نوعی تنهایی بیمارگونه رنج می برند. آنها اگرچه سعی میکنند به هر
شکلی از تنهاییشان عبور کنند [فرار کنند] اما نهایتاً در مرزهای مشخص تنهاییشان میمانند
و توان و اجازه ی عبور از آن را ندارند. تنهایی آن ها محصول ترسها و اضطرابها
و ضعفهای مختلفی است که درون و بیرونشان وجود دارد. در واقع شخصیتهای آثار او از
دردها، ترسها، تحقیرها و تهمتهای محیط بیرونی که متوجه آنهاست، به حصار امن
سکوت و انفراد خود پناه میبرند و از تنهایی [و سکوت] حصاری میسازند در برابر
ناملایمات و تهدیدهایی که متوجه آنهاست! درواقع گاه این تنهایی، خودخواسته و
آگاهانه است و حالتی [شیوه ای] تدافعی- امنیتی برایشان پیدا میکند. آنها سکوت میکنند
تا کمتر آسیب ببینند و کمتر ذهنیات و درونیاتشان آشکار شود و تنهایی را ترجیح میدهند،
زیرا در تنهایی احساس امنیت و آسایش بیشتری دارند! و در این تنهایی و تأملات ناشی
از آن به واکاوی گذشته و قضاوت خود و دیگران میپردازند. اکثر راویان آثار او همین
مردمان تنها هستند که داستان در واکاوی ناشی از تأملات و تنهایی آنها، شکل میگیرد
و روایت میشود. شخصیتهای آثار «احمد محمود» روح امروزی و درک شونده و آشنایی
دارند؛ زیرا برگرفته از من و شما، یعنی اجتماع و زندگی ما هستند. در واقع هرکدام
از آنها [در نوع شرایط و زمانی] میتوانند خود ما باشند! اتفاقاتی که آنها از سر
میگذرانند، برای ما قابل لمس است. جنگ، سیاست، مبارزه ی سیاسی، مرگ، شکست، باورها
و آرمانها و عشق لگدکوب شده، این ها سوژه های آثار این نویسنده ی خوب و موفق
جنوبی است و آدمهای داستانهایش درگیر همین مسایل هستند. همانطور که ما، پدر یا پدربزرگ
هایمان، به نوعی این مسایل را دیده یا شنیده ایم و تأثیر این مسایل را بر زندگیهایمان
کاملا لمس کرده ایم. به این واسطه، شاید ما هم، آدمهای داستانهای «احمد محمود»
باشیم؛ که داستان را ادامه می دهیم!