بخش نخست
شهروند- نسرین الماسی: ققنوس مجموعه ای از دانشمندان و متخصصان رشته های مختلف علمی هستند که به منظور پاسخ به یک نیاز اساسی ایرانیان گرد هم آمده اند. در سایت ققنوس آمده است:”این مجموعه که در اکتبر سال ۲۰۱۸ میلادی توسط دکتر الهیار کنگرلو تأسیس شد، فرهیختگان بینالمللی، دانشمندان، راهبردشناسان، پژوهشگران، هنرمندان، نویسندگان، کارآفرینان، مهندسین و دیگر پیشتازان و کوشندگان علم و روشنگری را در بر میگیرد. ما تصمیم گرفتهایم پژوهشهای علمی و عملی مختلف در زمینههای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، زیست محیطی و تکنولوژی را در رابطه با مشکلات ایران طراحی کرده و برای اجرا پیشنهاد کنیم. هدف ما ایجاد همسویی و همگرایی و به اشتراک گذاشتن دانش و همچنین همکاری میان دانشگاهیان بینالمللی ایرانی است. ما پرسشها و مسائلی را که برای ایران مدرن و آیندهی آن ارزشمند و با اهمیت است شناسایی کرده و به طرح و تحقیق درباره آنها میپردازیم.”
نخستین نشست این پروژه که در واقع اعلام موجودیت او بود در اکتبر ۲۰۱۸ در دانشگاه جورج واشنگتن با سخنان شاهزاده رضا پهلوی گشایش یافت. دراین نشست شاهزاده رضا پهلوی یکی از هدفهای این پروژه را استفاده از دانش متخصصان ایرانی برای بازسازی ایران ذکر کرد و گفت که ققنوس یک ابتکار برای توانمندسازی جامعه مدنی ایران است. فقدان نهادهایی مانند ققنوس در تاریخ معاصر ایران به رشد توهم و خرافه و موفقیت دشمنان ایران، در توقف مسیر رشد اقتصادی و اعتلای فرهنگی جامعه ما منجر شده است و ابراز امیدواری کرد که همه دانشمندان ایرانی به این طرح بپیوندند.
****
اولین نشست علمی پروژه ققنوس از ۳۱ می تا دوم جون ۲۰۱۹ در کانادا (تورنتو) برگزار شد.
سخنرانی های این کنفراس سه روزه علمی در مورد مباحث فلسفه- اقتصاد- انرژی- پزشکی- روانپزشکی- سیاستگذاری علمی – زیست محیطی- سیاست – اجتماعی(کارآفرینی و زنان) بود، که به وسیله متخصصان در همان زمینه ارائه شد. این کنفرانس همان گونه که دکتر کنگرلو درسخنان پایانی این نشست سه روزه مطرح کرد و در پایان این گزارش خواهید خواند، شرکت کنندگان در سالن محدود بودند، اما در تمام طول کنفرانس از طریق رسانه های اجتماعی به صورت زنده در سراسر جهان و مشخصا در ایران پخش می شد. در این کفرانس از اقصا نقاط دنیا سخنرانان در حوزه ی تخصصی خود یا به صورت حضوری و یا از طریق اسکایپ سخنرانی کردند.
برگزاری این نشست بر عهده ی کمیته ی محلی در تورنتو بود، و پشتیبان مالی این کنفرانس دکتر کاوه راد از اعضای پروژه ققنوس بود، که دکتر کنگرلو از ایشان قدردانی کرد، همچنین از یکی دیگر از اعضای کمیته ی محلی آقای حمید قهرمانی سپاسگزاری شد. در کنار این کنفرانس به منظور جمع آوری کمک مالی برای پروژه ققنوس مراسم شامی با حضور شاهزاده رضا پهلوی و همسرشان بانو یاسمین پهلوی برگزار شد.
گفتنی ست که در بیشتر سخنرانی های کنفرانس شاهزاده رضا پهلوی به همراه بانو یاسمین پهلوی حضور داشتند.
اولین سخنران نشست دکتر الهیار کنگرلو موسس پروژه ققنوس بود که در پیوند با رابطه علم و دموکراسی سخنرانی کرد:
سازمان ققنوس سازمانی ست که تاکنون نمونه اش وجود نداشته و در شرایط مشخص ایران، حکومتی که در رأس آن است به علم و مشخصا به نظرات متخصصان امور هیچ گونه اهمیتی نمی دهد، ما برایمان مسجل شده که این یک نقیصه است. می خواهیم ببینیم آیا عدم توجه به علم باعث شده که ایرانیان صد سال به دنبال دموکراسی بدوند و به آن نرسند و اگر چنین رابطه ای وجود دارد به عنوان دانشمندان باید بتوانیم آن را پیدا کنیم، تجزیه و تحلیل کنیم و پیشنهادات موثر بدهیم.
به طور کلی انسان ها از دو روش می توانند آگاهی به دست آورند یکی روش علمی ست که تدریجی به دست می آید و هیچ وقت ناگهانی حاصل نمی شود و بدین ترتیب است که دانشمندان به دنیا نگاه می کنند، به ناشناخته ها پی می برند و در مورد این ناشناخته ها توضیحات و نظراتی ارائه می دهند.
بر اساس این نظریات آزمایشاتی را انجام می دهند، اگر نتایج آزمایش ها با نظریه ی اولیه آنها مطابقت داشت، این نظریه تبدیل به یک تئوری می شود، یک اصل تثبیت شده علمی.
راه دیگر حصول آگاهی، از راه وهم است که به طور ناگهانی به کس خاصی از جای خاصی الهام می شود و وظیفه ی آن آدم است که به بقیه دنیا آن چیز الهام شده را منتقل کند منتها در دریافت این دانش و در انتقال آن یک سری محدودیت ها وجود دارد. این دانش، هم به آدم های خاصی القا می شود و هم چون از آسمان آمده به یک انسان خاص دیگری انتقال داده می شود. در روش علمی آدم خاصی وجود ندارد. نه مرجعیت وجود دارد و نه آدم خاص وجود دارد. همه ی انسان ها قابلیت وصول دانش را دارند. حالا دمکراسی چیست که ما می خواهیم رابطه اش را با علم تعیین کنیم؟
چیزهایی که به طور کلی دموکراسی تجویز می کند مرتبط با انسان و درباره حقوق انسانها از جمله آزادی عقیده، آزادی مطبوعات، آزادی دین، آزادی بیان، استقلال نهادهای مختلف حکومتی و آزادی انتخابات است و قانون همه ی این موارد را باید به طور مساوی محافظت کند. قانون در یک جامعه دموکراتیک وظیفه اش این است که از تمام نهادهایی که گفتیم حفاظت کند. حالا این معجزه ای که دمکراسی در صد سال گذشته در دویست سال گذشته به دست آورده از کجا به دست آمده؟ چطور نظریه پردازان و تئوریسین ها و پیشگامان فکری کشورهای دمکراتیک به آن دست پیدا کردند و این مفاهیم را از کجا به دست آوردند؟
این مفاهیم ریشه در هویت انسان دارد. ما انسان ها 14میلیارد سال سن داریم، در واقع مواد اولیه سازنده ی ما انسان ها، سن شان ۱۴میلیارد سال است. آگاهی به این تاریخ بشر هم بسیار بسیار مهم است اما ۲۰۰۰ سال گذشته در زندگی ما انسان ها خیلی مهم است. سه تحول اساسی طی این ۲هزارسال رخ داده که تمام التهابات اجتماعی- سیاسی را در برمی گیرد. آن چه که به آن دمکراسی می گوییم در یکی از این تحولات می گنجد. ۲هزار سال پیش با نظریه ای به جهان نگاه می کردند که به وسیله ارسطو ارائه شد. یعنی ارسطو بزرگترین فیزیکدان زمان خودش بود و نظریه کیهان شناسی ارسطو این گونه بود که زمین مرکز جهان است و بعد بر اساس این که زمین مرکز جهان است تمام ساختار سیاسی حکومت ها بر اساس این نظریه فیزیکی پایه گذاری شد. ۱۴۰۰ سال دنیا بر اساس این نظریه اداره می شد و امپراطوری ها بر اساس این سیستم می نشستند و حکمروایی می کردند.
در قرن شانزدهم کوپرنیک گفت که زمین مرکز جهان نیست و خورشید مرکز جهان است و همین تفکر گالیله را به اختراع تلسکوپ کشاند و گالیله منظومه را دید و این نظریه را اعلام کرد و در واقع دموکراسی قرن ۱۶ اروپا منتج از حرفی بود که کوپرنیک زد، که خورشید مرکز جهان است و این نظریه در سیستم های سیاسی اجتماعی بازتاب داشت. دموکراسی قرن ۱۶اروپا بر همین اساس شکل گرفت و تاریخچه ۴۰۰ سال گذشته با همین نظریه که خورشید مرکز جهان است شکل گرفت. از این مهمتر نظریه فیزیک انیشتین در قرن بیستم است که بر پایه نظریه بیگ بنگ و قانون جاذبه زمین نیوتن، الزامات و حقایقی را بر ما معلوم می کند که آن حقایق سیستم های سیاسی آینده را تعیین می کنند و ما باید ایران را سوار این قطار کنیم. اگر از این ایستگاه بگذره خیلی سخت می شود که دوباره سوار این قطار شد.
آینده سیاسی هم ایران و هم جهان به یک پرسش بسیار بسیار بنیادی بستگی دارد: و آن سئوال بنیادی را می شود به این سئوال طلایی وصل کرد که چرا تلاش ها و مبارزات دمکراسی خواهانه مردم ایران در صد سال گذشته شکست خورده؟
دلیل شکست خوردن آن را به نظر من باید در مقایسه بین پیشگامان فلسفی فکری ما (علی شریعتی- احمد فردید- علی قمشه ای- احسان نراقی و سیدجمال الدین اسدآبادی) با پیشگامان اروپا در چهارصد سال گذشته (نیچه- هایدگر- کانت – جان لاک- منتسکیو و….. ) دید. وقتی نوشته های جان لاک، منتسکیو، کانت، شوپن هاور و نیچه را بخوانید، مخصوصا کانت، می بینید که آنها نظریه علمی فضا و زمان را می فهمیدند. می فهمیدند که در حقیقت الزامات علمی نظریه فضا و زمان چیه، و بنابر همین فهم اندیشه های علمی و فلسفی درخشان شان را تنطیم می کردند.
ما در ققنوس می خواهیم از مشاهدات خودمان از ۱۳میلیارد سال گذشته و مخصوصا از ۱۰۰۰ سال گذشته درس بگیریم و علل دست نیافتن به دموکراسی را پیدا کنیم:
-عدم درک مفاهیم بنیادی فیزیک و تکامل آن
– احتراز و محافظه کاری فکری پیشگامان ایران برای مردمی کردن یافته های علمی. یافته های علمی در قشر روشنفکر می ماند و به میان مردم نمی رود.
– اکراه از پرداختن به پرسش های علمی. گمان نمی کنم متفکران ایران به این امورات واقف نبودند، اما از روی محافظه کاری از بردن آنها به درون جامعه خودداری می کردند و نمی خواستند کاری کنند که پیشگامان سنتی جامعه را ناراحت کنند.
ما معتقدیم که محصول ما دانشمندان از آن مردم است و اگر دستاوردهای علمی در مجلات علمی و با متون غامض و دور از دسترس مردم بماند، این خیانت به مردم است.
از شاخصه های پروژه ققنوس یادگیری دانش های خارج از تخصص اصلی برای پیشگیری از اتفاقی که برای پیشگامان فکری ایران افتد، می باشد. کسانی که خبر نداشتند در دنیا دارد چه اتفاقاتی درباره نسبیت و یافته های علمی می افتد، و خودشان عاشق فلسفه ی خودشان می شدند و هنوز در قرن بیست و یکم در مورد ملاصدرا و سهروردی و محمد غزالی دارند حرف می زنند، بدون آن که بدانند نظرات انیشتن و یافته های علمی چه بازتابی در جامعه دارد! همچنین برقراری گفتمان ناموازی با سنت ها و رسوم و پرهیز ازملاحظه کاری. سخنرانی کامل دکتر کنگرلو را در همین شماره می توانید بخوانید.
دکتر فرخ زندی در گروه اقتصاد با موضوع” مداخله گسترده دولت، خط مشی های در هم ریخته، شکل گیری فساد، فاجعه اقتصادی در ایران” سخنرانی کرد:
دکتر زندی در پیوند با نابسامانی اقتصادی و تخریب آن تا مرز نابودی در ایران به این دلایل اشاره کرد: مداخله گسترده دولت، خط مشی های درهم ریخته و شکل گیری فساد باعث فاجعه ی اقتصادی در ایران شده است.
او ویژگی های اقتصاد ایران را چنین برشمرد: فساد، عدم کارآیی سراسری، دخالت سازمان های نیمه دولتی و شبه دولتی در کنترل اقتصاد، بهم ریختگی بازارها، فقر شدید، چندین دهه رشد انحصاری، توزیع درآمد بسیار بالای ناعادلانه، بیکاری مزمن با در صد بالا بین جوانان تحصیلکرده، تورم غیرقابل کنترل، ارز بیمار و سیستم ورشکسته بانکی.
تغییر رژیم، اقتصاد پر رونق ایران را در سال های پیش از انقلاب تبدیل به سیستمی از نوع سوسیالیستی جهان سوم در پوشش خودکفایی و نهایتا اقتصاد مقاومتی در مقابله با سرمایه داری امپریالیستی کرد.
معیارهای لازم برای یک بازار کارآمد عبارتند از: عدم استثنا در بازار تولید، رقابت سالم، رضایت مصرفکننده، فرهنگ نوآوری و ایجاد انگیزه جهت بروزرسانی کالاها و خدمات با بهترین قیمت.در حالی که در عمل بازارها در انحصار SOE قرار دارند که تولیداتشان محدود و با کیفیت پایین است.
دولت با شعار عدالت و توزیع عادلانه درآمد، با دخالت در بازار کالاها به شکل ایجاد سقف قیمت، تخصیص یارانهها نه تنها کمکی نکرده، بلکه فرهنگ وابستگی به کمکهای دولتی را ترویج داده است و باعث ناکارآمدی در بازار شده است. سوبسید دولتی بر روی قیمتها باعث شده که مصرف بیش از حد را تشویق کند. به طور مثال سوبسید انرژی سبب آلودگی هوا، تخریب محیط زیست، افزایش ترافیک و از سوی دیگر با از بین بردن فرصتهای سودآور سبب عدم سرمایهگذاری در انرژیهای تجدیدپذیر میشود. حتی در بهترین شرایط و با سالمترین کادر دولتی سوبسیدها و ایجاد سقف قیمت بیشتر به نفع ثروتمندان خواهد بود. برطبق گزارش صندوق بینالملل پول نیمی از سوبسیدها در اختیار ۲۰٪ ثروتمندترین قشر جامعه قرار میگیرد.
در نهایت این تصمیم (جانشینی یارانه هدفمند) یک سیستم پر هزینه و غیرمسئول ۱۰۰ میلیارد دلاری را تبدیل به سیستمی کرد که حاصل آن افزایش فساد و رانتخواری است.
نکته منفی دیگر مشکل تورمی است که پرداخت این یارانهها سبب شده اند. در واقع پرداخت این یارانه ها به کسری بودجه منجر شده و تامین قسمتی از کسری بودجه با چاپ اسکناس توسط بانک مرکزی صورت میگیرد. تورم حاصل، قدرت خرید یارانههای هدفمند را از بین میبرد.
دلیل اینکه دولت همهساله کسری بودجه خود را از طریق ایجاد تورم و چاپ اسکناس تامین میکند این است که توانایی جمعآوری مالیات از روشهای معمول را ندارد زیرا ۶۰٪ از سازمانها، ۴۰٪ از افراد از پرداخت مالیات معاف هستند و فرار از پرداخت مالیات تبدیل به ورزش ملی شده است.
یکی از دلایل بهمریختگی بازارها نقشی است که SOE در تمام اقتصاد ایران بازی میکند. منجمله نقش سپاه پاسداران در بخش ساختمان، مخابرات، تولیدات، مهندسی، نفت و گاز، خطوط هوایی، کشتیرانی، بانکها، تجارت خارجی، بیمه، معادن و تولید انرژی.
بر اساس تحقیقات در حال حاضر سپاه پاسداران به تنهایی ۷۰٪ بخش صنعتی را در اختیار خود دارد که معادل حدود ۱۵٪ تولید ناخالص سالانه است.
سیاست دولت سرکوب بازارهای مالی و پولی از طریق ایجاد سقف نرخ بهره و کنترل حرکت سرمایه است به این معنا که بانک مرکزی نرخهای بهره را زیر نرخ بازار و یا زیر نرخ تورم نگه داشته که حاصل آن کمبود عرضه اعتبار و منفی شدن نرخ بهره واقعی و عدم تشویق سپردهگذاری است. وجود همزمان ارز دو یا چند نرخی از نوع رسمی و غیر رسمی که هدف آن محدود کردن حرکت سرمایه است، از یک سو سبب ایجاد بازار سیاه و از سوی دیگر سبب ایجاد ریسک بالا، سردرگمی قیمت در بین مصرف کننده و فروشنده و سوداگری میشود. در حال حاضر اختلاف بین نرخ رسمی و غیر رسمی ارز در ایران نزدیک ۳۰۰٪ است که نشانه وجود ریسک بالا در بازارها و انتظارات تورمی است.
برخلاف اکثر بانکهای مرکزی دنیا، بانک مرکزی ایران استقلال نداشته و عملا دستنشانده دولت و سیاست مالی کشور است. از این رو کنترل عرضه اعتبار در ایران در اختیار سیاست و نه بانک مرکزی قرار دارد. در چهار دهه گذشته بانک مرکزی در هیچ زمانی سیاست مالی از روی قاعده ای را که هدف آن کنترل تورم و یا بیکاری باشد دنبال نکرده است و نقش مدیریت و نظارت بازارهای مالی را بازی نکرده است.
در عوض بانک مرکزی ایران در ظرفیت عملیاتی محدود خود مسئولیت تامین کسری بودجه دولت را از طریق چاپ پول به عهده داشته است. از این رو عرضه پول در ایران به طور غیررسمی توسط دولت و سیاستهای مالی و نه پولی تعیین میشود.
حاصل استفاده از این چارچوب نرخ تورم بالای ۲۰٪ در سال به طور متوسط در چهار دهه گذشته بوده است. همزمان نرخ بیکاری بالای ۱۲٪ و نرخ بیکاری بین جوانان با مضرب ۲.۳ بالای ۲۵٪ در سال بوده است.
یکی از ویژگیهای ایران انزوا طلبی و اجرای سیاستهایی بر علیه تجارت و سرمایه خارجی بوده است و مدل تجاری انتخاب شده در این راستا مدلی است بنام «جانشینی واردات» که هدفش جلوگیری از شکل گیری رقابت خارجی می باشد. حاصل آن تغییر شکل دادن صنایع و بخشهای تولیدی به فرم انحصاری، سقوط کیفیت کالا، افزایش قیمت، قربانی شدن نوآوری و عدم موفقیت در دستیابی به مقیاسهای بزرگ تولیدی بوده است.
ایران نه تنها در سازمان تجارت جهانی عضویت ندارد بلکه در هیچ معاهده تجاری منطقه ای و تجاری آزاد هم شرکت ندارد و همچنین خود را از مشارکت در هر گونه حلقه تولیدی جهانی محروم کرده است. از طرف دیگر صنایع حمایت شده از طرف دولت شامل صنایع در حال ورشکستگی و صنایع وابسته به بنیادهای مذهبی و سپاه پاسداران هستند.
اقصاددانان بر این باورند که سرمایه خارجی تاثیر مهمی بر افزایش کارآیی، دستیابی به تکنولوژی و روشهای مدیریت مدرن، دستیابی به بازارهای خارجی و شبکه های تولیدی جهانی دارد.
انتقال سرمایه خارجی شرایطی را لازم دارد که در اوضاع فعلی ایران میسر نمی باشد، از جمله قوانین محدودکننده و دست و پاگیر ورود و شراکت سرمایه های خارجی، عدم ایجاد انگیزه برای سرمایه گذاری، سیاستهای محدود کننده تجاری و مالیاتی، عدم احترام به حقوق مالکیت معنوی، عدم توجه به مسایل محیط زیست از عوامل بازدارنده هستند.
دکتر زندی اشاره کرد: اجرای سیاستهای اقتصادی غلط و مشوق رانت خواری، و نبود بنیادهای لازم با کیفیت بالا، انگیزه برای سوءاستفاده از قدرت و امکان گسترش فساد را زیاد می کنند.
فساد نتایج منفی زیادی دارد از جمله: کاهش سرعت رشد اقتصادی، عدم ورود سرمایه خارجی، کم شدن نوآوری، افرایش فقر، توزیع ناعادلانه درآمد و افزایش تورم.
محدودیت های تجاری از نوع تعرفه و غیر تعرفه همگام با محدودیتهای خرید و فروش ارز و گسترش فساد، بعلاوه اختلاف فاحش قیمتها در ایران با کشورهای همسایه که به دلیل پرداخت سوبسیدها و سقوط ارز پیش آمده، سبب رونق گسترده قاچاق در ایران شده است. بطور مثال قیمت بنزین به نرخ ارز بازار آزاد در ایران ۵ سنت و در ترکیه و پاکستان بالای ۱ دلار می باشد که طبیعتا انگیزه ای برای خروج غیرقانونی (قاچاق) بنزین از ایران به کشورهای همسایه می شود.
براساس تخمین ها میزان قاچاق نسبت به کل تجارت ۱۳% است که معادل ۳ میلیارد دلار در سال می باشد. در صحنه جهانی فساد توسط شاخص های متعددی محاسبه می شود و متاسفانه ایران اصلا در جایگاه درستی قرار ندارد:
سازمان شفافیت بین المللی، ایران را در رتبه ۱۳۸ از ۱۸۶ کشور جهان قرار می دهد
بنیاد میراث ایران را در ۱۵۵ از ۱۸۶ قرار می دهد
تشکیلات خانه آزادی امتیاز ۱۸ از ۱۰۰ به ایران می دهد
دکتر مانوئل بربریان روز شنبه با موضوع “دور باطل زلزله ایران” سخنرانی کرد:
کشور ما معمولا سیل خیز نیست. پس باید فاکتوری، سازه ای، مسئله ای باعث به وجود آمدن چنین سیل گسترده ای باشد، که آن را تبدیل به یک برون رشته کرده که ما تا به حال نداشتیم.
این مشکل زاده ی تصمیم گیری های دولت هاست. در طول این سیل اخیر بر اساس داده های آماری ۸۰ تا ۹۰ درصد مردم ایران پی بردند که ما در هنگام گردانندگی آشوب مشکل داریم.
در تحقیقم به دو بازه زمانی ۱۹۰۰ تا ۱۹۷۹ و ۱۹۸۰ تا ۲۰۱۹ (۷۹ سال در برابر چهل سال)پرداخته ام. می خواستم ببینم که در این دو بازه ما چه پیشرفت هایی داشته ایم.
رویدادهای ناگوار گیتیانه(طبیعی) بخش جدایی ناپذیر روند فرگشت همیشگی روی زمین بوده و این رویدادها یا سازنده اند یا زاینده. سازنده اند برای این که در اثر هر زلزله ای کوهها زاده می شوند و اگر وجود دارند بلندی شان افزایش می یابد. همین طور آتشفشان ها.
و زاینده اند مثل سیل که رودخانه ها و آبها و سیلاب ها را به وجود می آورد. در این سیل اخیر اگر ما زیر ساخت های درست داشتیم، می توانستیم تمام این آب ها را ذخیره کنیم و به زمین بازگردانیم و سفره های آب خودمان را زنده نگه داریم، اما به خاطر این که برنامه و زیر ساخت های درست نداشتیم نتوانستیم این کار را سر و سامان دهیم. این رویدادها چنانچه شناخت درستی از آنها داشته باشیم و با همزیستی آشتی جویانه در کنار داد و آئین آنها زندگی کنیم، ویران کننده و کشنده نمی بودند. سیاه بختی رویدادهای گیتیانه (بلاهای طبیعی) از آسیب پذیری و ناکارآمدی مردم و دولت آنان سرچشمه می گیرد. در سامان های مردم سالاری از کشورهای جهان سوم تا دهم ما این اشکال را داریم و کوششی هم برای تغییر در هیچ جایی نمی بینیم.
نکته ای که مردم عادی ما باید بدانند این است که خانه و کاشانه ی ما زیستگاه گرم خانوادگی ست، نه کشتارگاه و آرامگاه ایران شهریان به هنگام رویدادهای ناگوار گیتیانه. این را باید خواست و حق هر کسی ست که بتواند در یک خانه ی پایدار زندگی کند.
در ۱۱۹ سال گذشته ۱۶۵۰۰۰ ایرانی جان خود را در زلزله از دست داده اند. در کمتر کشوری چنین آماری هست. جان حتی یک نفر هم زیاد است چه برسد به این رقم، با میانگین ۱۳۸۷ نفر در یک سال. در صورتی که در همین بازه زمانی تنها ۲۸۰۲ نفر در امریکای شمالی جان خود را از دست دادند. روند کشته شدگان شوربختانه بسیار بالاست و با ۳۲۳ درصد رشد و میانگین ۶۶۴ نفر در سال بسیار وحشتناک است و این در کشوری رخ می دهد که ۵۰ سال پیش نشستند آئین نامه ی پادلرزه و ایجاد سازه های پایدار در برابر رویداد زلزله را نوشتند. اما متاسفانه اجرا نشد. درست مثل قانون اساسی مشروطه ی ما که روی کاغذ ماند.
دکتر بربریان با برشمردن زلزله های مرگباری که طی این سالها باعث ویرانی و مرگ بسیارانی شده است، تاکید می کند که باید هر چه زودتر کاری انجام داد. قبل از این که دیر شود. او می گوید در سال ۱۹۸۵ با سه تن از دوستان برای نخستین تهران را زوم بندی کردیم و در گزارشی ۲۰۰ صفحه ای برای شهرداری ها و دولت فرستادیم و درخواست کردیم که در حریم گسل های تهران از دادن هر گونه پروانه ی ساخت و ساز جلوگیری کنند که البته کوچکترین ترتیب اثری ندادند. در امریکا در سال ۱۹۷۹ همین اتفاق افتاد و شما دیگر به هیچ وجه پروانه ای برای ساخت و ساز در حریم گسل های زلزله نمی توانید بگیرید.
دکتر بربریان اضافه می کند که اما از آن سو در سال ۲۰۱۰ سازمان مدیریت بحران کشور تفاهم نامه ای با حوزه های علمی قم و مشهد و اصفهان و شیراز امضا کرد، برای به کارگیری نقش معنویات در برابر بلاهای طبیعی و معلوم نیست این پول های کلان به کجا رفته است.
آخوند قرائتی اعلام می کند برای این که شاهد زلزله و سیل و ملخ نباشیم باید بیشتر زکات داد! به نظر من باید دانشمندان برون از کشور با چاپ بیانیه هایی در رسانه ها بگویند اگر می خواهید زکات بیشتر بدهید، اشکالی ندارد، اما این نمی تواند جلوی زلزله و بلاهای طبیعی را بگیرد. برای این کار ما آئین نامه هایی داریم که باید اجراشان کنیم.
در فرجام باید بگویم که نبود فرهنگ زلزله: پیش بینی- پیشگیری- آماده سازی- نبود مدیریت بحران- نبود بازرسی های کارشناسانه- نبود فرهنگ بازتوانی- نبود روشنی در کار دولت و پاسخگو نبودن دولتمردان در نگاهبانی از جان و دارایی شهروندان- ناباوری مردم از گفتار و کردارهای دولتی- نداشتن بیمه زمین لرزه – داشتن باورهای خرافی- زندگی در دنیای ناآگاهی و نپذیرفتن نظریات کارشناسان متخصص باعث شده که مردم ما همیشه در برابر نیستی و مرگ قرار بگیرند.
راهکار برای گذشتن از این شرایط وحشتناک این است: استفاده از دانش متخصصان برای ایجاد سازه های پایدار و استفاده از آئین نامه های کارشناسی برای ساخت و ساز. زرتشت در ۲۰۰۰ سال پیش گفت راه یکی است و من می گویم راهکار هم یکی ست: از متخصصان استفاده کنید تا از روند و گسترش این دایره ی اهریمنی جلوگیری شود.
دکتر عطا هودشتیان به وسیله ویدیو کنفرانس در اولین نشست پروژه قنقوس شرکت کرد و موضوع سخنرانی اش “نظریه رهبری سیاسی جدید” بود.
او گفت موضوع تئوری رهبری سیاسی جدید که بخش کوچکی از کتابی با همین عنوان است را برای کنفرانس آماده کرده است.
این موضوع بر مبنای پدیدار شدن اشکال جدید قدرت جنبش های جدید اجتماعی و سیاسی جدید است که در گذشته وجود نداشته و امروز، ما با آنها مواجه هستیم، تاریخ ما وارد دورانی شده که شبیه قرن گذشته نیست.
دکتر هودشتیان بحث خود را این گونه شروع کرد که چگونه است امروزه روز وقتی به احوال خودمان نظر بندازیم می بینیم که رهبر تنومند، بلا منازع، تام گرا بی بدیل و بی رقیب همانند گذشته در هیچ جای جهان پدید نمی آید، حتی در کشورهای در حال گذاری مثل بعضی کشور های افریقایی و آسیایی!؟
دومین پرسش و نکته اساسی این که، چرا سازمانهای بزرگ بسیج گر، هرمی و توده ای که در قرن بیستم شاهدش بودیم را در دوران اخیر نمی بینیم؟
سومین پرسش این است، چگونه و چرا دیگر از ایدئولوژیهای بزرگ خبری نیست؟ مثل، ایدئولوژیهایی که جنبش های مختلف بزرگ را در قرن بیستم شکل دادند.
پرسش اساسی این است «انقلاب های بزرگ قرن بیستم چه شدند که ما آنها را در قرن بیست و یکم نمی بینییم؟»
شاید پاسخی که بتوان به این پرسش ها داد این باشد که «تاریخ ما به دلایل مختلف دیگر توان، خواست و میل به آن رهبری ها، سازمان ها و آن مدل جنبش های هرمی یک سویه را ندارد و این جریان متحول شده است. عصر ما عصر فربه شدن هرچه بیشتر بدنه در برابر راس هرم است که تا به حال خود را بلامنازع و خدشه ناپذیر نشان داده است.
در ادامه دکتر هودشتیان به ویژگی های قرن بیستم اشاره کرد و آن را در برابر ویژگی های قرن بیست و یکم قرار داد.
دکتر هودشتیان در توضیح این تفاوت ویژگی ها گفت «در قرن بیست جنبش ها دارای یک رهبری تک نفره بودند که کسی در برابر آنها نمی توانست قد علم کند. مثل رهبری استالین، مائو و شخص خمینی که در رأس هرم بود و تکان نمی خورد و بدنه مجبور بود به دور او حلقه بزند.
نکته دیگر این است که، تمام سازمان های بسیج کننده تمام گرا هستند و اشکال دموکراتیک ارتباطات در لایه های بالای هرم وجود نداشت و این سازمان ها تمامی جنبش را در دست داشتند که این مدل را در جنبش های اسلامی مختلف هم می بینیم.
این واقعیت ها را حالا که وارد قرن بیست و یکم شده ایم بررسی می کنیم. اگر به بهار عربی یا جنبش های اروپایی شرقی نگاه کنیم در تمام این جنبش ها بدون استثنا ما هیچ خبری از رهبری بلامنازع و یگانه و تک رو نمی بینیم که نکته بسیار مهمی است. در واقع رهبرانی هستند که جنبش را هدایت می کنند به سرانجام می رسانند و سپس آن را به کسانی می سپارند که لیاقت آن را دارند. در تمام این جنبش ها یک سازمان واحد وجود نداشت مثل تونس و مصر.
و نکته آخر آنکه در تمام این جنبشها به طور مطلق می گویم خبری از یک ایدئولوژی واحد که سراسر جنبش را تسخیر کرده باشد، نیست.
دکتر فرخ صدیقی دیلمی در مورد روانشناسی اعتیاد در جمهوری اسلامی سخنرانی کرد:
مسئله و مشکل اعتیاد مسئله تازه ای نیست و در طول تاریخ به عنوان گناه و یا حتی بیماری با آن برخورد می شده است. در واقع اعتیاد به عنوان یک رفتار ناهنجار در نظر گرفته می شود که می تواند نتایج مخربی، هم برای شخص معتاد، هم خانواده و اطرافیانش و هم جامعه در برداشته باشد. تعریفی که انجمن پزشکی امریکا ارائه می دهد و روانشناسان و روانپزشکان در امریکا و کانادا بر آن استناد می کنند اعتیاد را به مثابه مشکلات شناختی، رفتاری، و فیزیولوژیکی می داند و با “ترم اختلال استفاده مواد ” از آن یاد می کند، البته گروهی با این نظریه مخالفند و می گویند به جای کلمه ی استفاده باید ترم “سوء استفاده” را به کار برد که این بحثی طولانی ست. از دیدگاه روانشناسی تنها یک دلیل برای اعتیاد وجود ندارد و عوامل متعددی از جمله خانواده، محیط، روش زندگی، افکار و احساسات و جامعه در ایجاد اعتیاد می توانند نقش داشته باشند. من امروز صحبتم را متمرکز می کنم روی موضوع اعتیاد در جمهوری اسلامی.
همان طور که می دانید کشور ما با یک بحران در مورد اعتیاد روبروست و متاسفانه این بحران روز به روز عمیق تر می شود و تعداد معتادان در کشور اضافه می شوند بخصوص در قشر جوانان. در اکتبر ۲۰۱۵ آقای موسوی مسئول اداره بهداشت استان فارس اعلام کرد که سن اعتیاد در ایران به ۱۱ سالگی رسیده. در همان زمان یکی دیگر از مسئولان رژیم آقای زیدوند اعلام کرد که سالیانه بین ۱۰۰۰۰۰ تا ۱۵۰۰۰۰ تن به تعداد معتادان کشور اضافه می شود و گفت تعداد دانش آموزان معتاد ۲ برابر شده و بین ۷۰تا۸۰هزار دانش آموز معتاد در ایران وجود دارد که البته این آمار مال ۲۰۱۵ است. داده های جدیدتر نشاندهنده بحرانی شدن بیشتر این مشکل هست.
جمهوری اسلامی هنوز هم اعتیاد را به عنوان یک رفتار غیر اخلاقی و جرم می بیند و با مجازات اعدام در این ۴۰ سال فکر کرده که برای این بحران راه حل پیدا کرده که قطعا چنین نیست چرا که نه تنها از تعداد معتادان در کشور کم نشده بلکه روز به روز هم در حال افزایش است. همان طور که می دانیم سازمان ملل هر ساله بودجه ای در اختیار جمهوری اسلامی برای مبارزه با مواد مخدر می گذارد که البته این پول از سوی دولت های اروپایی تأمین می شود و همین جاست که این عمل دولت های اروپایی که مدعی حقوق بشرند متناقض است با موازین حقوق بشر، یعنی کمک به اعدام در جمهوری اسلامی. در برخی موارد هم جمهوری اسلامی مخالفان سیاسی خود را زیر عنوان مبارزه با معتادان و اعتیاد اعدام می کند. از آن جمله است اعدام خانم زهرا بهرامی، زن ایرانی- هلندی که در سال ۲۰۰۹ به خاطر شرکت در تظاهرات علیه احمدی نژاد (در جنبش سبز) دستگیر شد و بعد اعلام کردند که او مقدار زیادی تریاک و کوکائین داشته و در نهایت اعدامش کردند.
در روانشناسی دیدگاه های مختلفی در مورد اعتیاد و علت ایجاد آن وجود دارد که یکی از مهمترین آنها – نسبت به حجم تحقیقاتی که روی آن انجام شده می گویم بزرگترین- نظریه یادگیری ست. بر اساس نظریه یادگیری عوامل مختلفی از جمله در معرض مواد قرار گرفتن، در دسترس بودن مواد مخدر، و احتیاج فرد به مواد مخدر در ایجاد مشکل رفتاری یعنی اعتیاد تأثیر دارند.
این مدل یادگیری در واقع القا کننده این تفکر است که مواد مخدر خاصیت تقویتی دارد و این خاصیت تقویتی مربوط می شود به تجارب گذشته فرد که وقتی که از مواد مخدر استفاده کرده باعث رها شدن فرد(البته موقتی) از عواطف منفی مثل اضطراب شده، و همین تفکر دوباره او را به سوی استفاده از مواد مخدر سوق می دهد.
نظریه شناختی اجتماعی، مشکلات روحی و روانی ما را نتیجه عوامل اجتماعی مثل فقر، بیکاری، مورد تبعیض قرار گرفتن و غیره می داند. اما این تئوری ها نمی توانند توضیح بدهند که اگر عوامل منفی اجتماعی باعث ایجاد مشکلات روحی و روانی می شوند که فرد را به طرف اعتیاد می کشاند، پس چرا تمامی آنهایی که این موارد اجتماعی منفی از جمله بیکاری را تجربه می کنند، دچار مشکلات روحی و روانی نمی شوند؟
از نظر من که در واقع دیدگاه روانکاوی معاصر هم هست، اعتیاد یک مکانیزم دفاعی است. افراد معتاد مواد را استفاده می کنند که خودشان را محافظت کنند. در برابر احساسات منفی از جمله افسردگی، اضطراب، احساس شرم، احساس گناه، خالی بودن، مورد ظلم و ستم قرار گرفتن، ایزوله بودن اجتماعی، فقر و غیره. در واقع این طور به نظر می رسد که معتادان ایران می خواهند خودشان را درمان کنند. وقتی که زندگی بیشتر افراد معتاد در ایران را بررسی می کنیم به این نتیجه می رسیم که عواطف منفی چون افسردگی و اضطراب نتیجه ی استفاده از مواد مخدر نیستند، بلکه این ها پیش از اعتیاد قرار می گیرند و معتادان مواد مخدر را به مثابه ی یک دارو استفاده می کنند. عواملی که در جامعه ایران خطر ابتلا به اعتیاد را زیاد می کند بخصوص در بین جوانان از جمله این ها هستند: نابرابری- عدم آزادی و امنیت- عدم احترام به کرامت انسانی- عدم دسترسی کافی و برابر به تعلیم و تربیت و بهداشت- عدم احساس تعلق- انواع و اقسام تبعیض- مشکلات اقتصادی و بیکاری.
اما در یک جمع بندی کلی باید بگویم نداشتن مکانیزم های دفاعی و سازگاری مثبت و مناسب دلیل اصلی اعتیاد در اکثر معتادان است. توجه به این مسئله بسیار مهم و اساسی ست بخصوص اگر بخواهیم مدل های پیشگیری و درمانی را طراحی کنیم.
به نظر من استرس، عدم حمایت کافی و نداشتن طرحی برای آینده مهمترین عواملی هستند که باعث بازگشت مجدد معتاد به اعتیاد می شود. با شناسایی ریشه این عوامل و از بین بردن آنها می توانیم اطمینان حاصل کنیم که دیگر دلیلی برای بازگشت فرد به اعتیاد نیست. و برای این کار یک برنامه ریزی سیستماتیک و کارشناسی با حضور متخصصان نیاز هست و نباید به خاطر مسائلی همچون ایدئولوژی، یا نگرش سیاسی یا غیره کنار گذاشته شوند. شخصا فکر می کنم تنها با این دیدگاه می توانیم جلوی چرخه اعتیاد را در ایران بگیریم. در نتیجه در کنفرانس بعدی تمرکزم را روی برنامه های پیشگیری و درمان اعتیاد خواهم گذاشت.
مهندس مسعود عزیزی با عنوان “تولید و توزیع انرژی و زیر ساخت های لازم برای یک ملت پیشرو” روز شنبه سخنرانی کرد:
مهندس عزیزی پیش از شروع سخنرانی اش گفت که آمار و ارقامی که در این تحقیق ارائه می دهد مربوط به سال ۲۰۱۵ است و ممکن است با آمار و ارقام کنونی کمی تفاوت داشته باشد. او سپس با نشان دادن نمودارهایی وضعیت ایران را از نظر تولید و مصرف انرژی و موانع سودمندی آن را برشمرد و با اشاره به این که الآن در ایران تولید و استفاده از انرژی چگونه است و برای یک ایران پیش رفته به چه چیزی احتیاج داریم گفت: ۹۸درصد از تولید انرژی به وسیله ی گاز صورت می گیرد. ایران از لحاظ استفاده از انرژی ۱۸مین کشور در دنیاست و ۲۶۰۰ کیلووات ساعت برای هر نفر هست. ما یکی از بزرگترین تولید کنندگان گاز طبیعی در دنیا هستیم و باید برای آن برنامه ریزی درست بکنیم. ما نه تنها گاز که معادن مس- آلومینیم- روی و معادن دیگری داریم که می توانیم از آنها برای تولید انرژی استفاده کنیم. یکی دیگر از نقاط قوت کشور ما موقعیت جغرافیایی ما، و وجود همسایگان مان هست که می توانیم با آنها داد و ستد کنیم. مثل افغانستان- ارمنستان- عراق- پاکستان- ترکیه- ترکمنستان و این نکته ی خیلی مهمی ست.
یکی دیگر از امتیازات کشور ما داشتن نیروی جوان است. جمعیت ایران بسیار جوان است. در طول چهل سال از ۳۶ میلیون به ۸۲ میلیون نفر رسیده ایم. نیروی جوان و تحصیلکرده با هوشی داریم. بنابراین از این مسئله می توانیم بهره کامل ببریم و ما داریم این را در ققنوس تجربه می کنیم. علاقه و اشتیاقی که جوانان ایران نسبت به ققنوس دارند.
– مشکلات و ضعف هایمان هم از جمله این ها هستند:
– کهنه بودن و به روز نبودن ابزار و آلات و سیستم های ما
– تحریم ها که تاثیرمنفی گذاشته
دکتر صالحی وزیر انرژی هسته ای و معاونش شکایت داشتند از این که تولید برق در نیروگاه اتمی بوشهر گران است و در مورد میزان بودجه ای که دولت در اختیار آنها می گذارد موازنه ای برقرار نیست. ۷۲۰ میلیون دلار مخارج دارند، اما دولت تنها ۴۰ میلیون دلار بودجه در اختیار آنها گذاشته.
– بسیاری از جاهایی که نفت می برند پولش را نمی دهند
– روابط خانوادگی به جای ضوابط در بخش مدیریت و به تبع آن فساد حاکم بر این روابط
– بورکراسی و کاغذبازی و نبود برنامه
– ندادن بهای محصولی که دریافت می کنند
– کمپانی هایی که با دولت بستگی دارند
– بالا بودن نرخ تولید و نگهداری
– نصف انرژی مملکت تلف می شود و یک سوم این نصف هم به خاطر ماشین های از رده خارج شده و قراضه به هدر می رود.
– در دنیا کشورها ۶۰ تا ۷۰ درصد در بخش انرژی سودمندی دارند در حالی که در ایران این سودمندی ۱۳ درصد است.
البته من به شخصه استفاده از انرژی هسته ای را ترجیح می دهم. و به شرطی که مردمی باشد و نه برای حکومت، می تواند برای مردم مفید باشد.
چه کارهایی می توانیم انجام دهیم؟
– فساد نباشد
– با کشورهای دیگر رابطه سالم برقرار کنیم
– برنامه ریزی های دقیق و درست داشته باشیم
– جلوگیری از هدر دادن انرژی برای کسب سودمندی
– سرمایه گذاری های درست هم به وسیله خارجی ها و هم خود ایرانی های بسیار متمولی که وجود دارند
ایران باید به وسیله یک نظام سکولار و دمکرات اداره شود و دلسوز مردم باشد. طبیعتا در چنین سیستمی می توانیم جلوی فساد را بگیریم.
دکتر جمشید اسدی در روز دوم کنفرانس سخنرانی خود را با عنوان “بنای سیاسی اقتصاد بازار” ارائه داد.
او گفت: در مورد تأثیر مثبت آزادی اقتصادی بر رشد اقتصادی و پس زدن فقر و نداری جای تردید نیست. چه از دیدگاه نظری و چه در سپهر تجربی.
نظریه پردازان بسیاری به بایستگی آزادی در رشد و توسعه اقتصادی اشاره کرده اند که از این میان می توان اشاره کرد به آدام اسمیت، میلتون فریدمن و فردریش هایک.
تجربه هم بایستگی آزادی برای رشد اقتصادی را نشان می دهد. هر سال چند مؤسسه و اندیشکده معتبر همخوانی نهادها و سیاست های دولتی را با آزادی پیشه وری و داد و ستد می سنجند و گزارشی انتشار می دهند. بر پایه این گزارش ها، رابطه آزادی اقتصادی و توسعه اقتصادی روشن است.
اگر آزادی های سیاسی و مدنی با حق انتخاب کردن و انتخاب شدن در قدرت حاکمیت، حق نشست و برخاست و گفت و شنید و اندیشیدن و دیگر به روشنی تعریف می شوند، آزادی های اقتصادی برای بسیاری هنوز تعریف روشنی ندارند. این درست که بسیاری کار، دستمزد برابر برای کار برابر و هموندی در اتحادیه ها را جزو آزادی های اقتصادی می دانند، اما این ها بیشتر دستاوردهای بجای سیاسی و مدنی اند تا آزادی های اقتصادی.
این که هواداران اندیشه های استبدادی و حاکمان خودکامه، آزادی اقتصادی را برنتابند و نخواهند جای شگفتی نیست. شگفتی این است که بسیاری از هواداران و رهروان دموکراسی با آزادی های اقتصادی آشنایی ندارند یا بدان کم بها می دهند یا حتی با آن می ستیزند.
آهنگ این نوشته کوشش برای پاسخ به همین پرسش است: آزادی اقتصادی چیست؟ آزادی اقتصادی را که تعریف کردیم به پیرامون می پردازیم که می بایستی پرورنده و نگهدار آن باشد. آزادی اقتصادی بیشتر از هر آزادی دشمن دارد. سخن بر سر دارایی و برازندگی است. از همین رو، آزادی اقتصادی نیازمند نهادهای سیاسی و قضایی است که پاسدار آن باشند. این را که دانستیم خواهیم توانست که سخن نسنجیده هواداران مسلک اشتراکی که گویا هواداران اقتصاد بازار – بنیاد حکومت را برنمی تابند تا چه بی پایه بلکه یاوه است.
آزادی اقتصاد و نهاد آن اقتصاد بازار – بنیاد نیاز به دادگستری و دولت پاک دست دارد. از همین جا می توان پی برد که چرا با نظام ولایی اقتصاد هرگز توسعه درخوری نخواهد داشت و بلکه کدام نهادهایی می بایست برای پشتیبانی از اقتصاد پویا.
دکتر آرش علایی و دکتر کامیار علایی با موضوع “اچ ایوی- ایدز و اعتیاد در ایران” سخنرانی کردند. سخنرانی های ایشان مشترکا صورت گرفت.
ابتدا دکتر آرش علایی در پیوند با مسئله اعتیاد صحبت کرد. اما پیش از آن به این نکته اشاره کرد که ما باید تمام نکات سیاه، سفید و خاکستری را با هم ببینیم. اگر خیلی سفید ببینیم یعنی از واقعیت دور شده ایم، و اگر خیلی سیاه ببینیم بدان معناست که وضعیت موجود را خوب نمی شناسیم و برنامه ریزی غلطی را پیش می بریم.
دکتر آرش علائی گفت، اعتیاد در ایران بحث ۴۰-۳۰ سال اخیر نیست، بلکه در تاریخ ایران مسئله تریاک وجود داشته است. در ۱۹۱۲ تریاک قسمتی از تولید خانواده و فرد بوده است و هیچ منع قانونی نداشته و اولین حرکتی که برای مبارزه با مواد مخدر صورت می گیرد در سال ۱۹۴۳ بوده است.
وقتی به مبارزه با مواد مخدر نگاه می کنیم باید به دو نکته توجه کنیم؛ اول، تولید مواد مخدر و دوم، مصرف مواد مخدر، که دو مقوله جدا از هم هستند. در ایران قوانین برای ترافیک مواد مخدر شکل می گیرد و سعی در کنترل این ترافیک می شود ولی با جمعیت مصرف کننده چه باید کرد؟ باید برخورد قهری کرد یا درمان نرم افزاری؟
اتفاقی در دهه ۷۰ میلادی در ایران رخ داد شناسایی معتادان و صدور کارت برای آنها بود که بعدها این حرکت را که یک حرکت نمادین است، در انقلاب یک معضل شناختند، و آن را تعطیل کردند.
اما همین طرح صدور کارت، اتفاقی بود که دنیا از آن استقبال کرد و در حال حاضر آن را انجام می دهد. بعد از امریکا، ایران یکی از رهبران درمان جایگزین در دنیا بوده است.
در ادامه به بحث ایدز پرداخت و گفت موضوع ایدز یک بحث اجتماعی روانشناسی اقتصادی و سیاسی است، چرا که ایدز تک بیماری در جوامع بشری است که در سازمان ملل برای آن به صورت ویژه تدارک دیده اند. ایدز یک مساله پیچیده جهانی، همچون اعتیاد است. پدیده اعتیاد و ایدز رابطه ی مستقیمی با هم دارند. تابوی جنسی تا دهه ۵۰-۴۰ در ایران وجود نداشت، ولی آمار سفلیس در ایران در آن مقطع زمانی زیاد بود. دولت وقت برای کنترل این بیماری محل هایی را مانند «شهرنو» ساخت که هم زنانی که در این خانه ها کار می کردند، به بهداشت دسترسی داشته باشند و در صورت نیاز درمان شوند و هم کسانی که به این امکان برای خدمات جنسی مراجعه می کردند.
این نوآوری در ایجاد شهرک هایی برای عمل جنسی، آمار سفلیس در ایران را به شدت کاهش می دهد و به دلیل حمایت قانونی آسیب های اجتماعی کارگران جنسی کاهش پیدا می کند.
این مسیر طی می شود تا به انقلاب می رسیم، هیجان زده ها که همه چیز را سیاه می دیدند مبارزه با مواد مخدر را به سبک انقلابی انجام دادند، روابط جنسی نیز ممنوع شد، «شهر نو» به آتش کشیده و تعطیل شد و بسیاری از آن کارگران جنسی اعدام شدند.
این بدین معنی است که خود سیستم برای رابطه جنسی تابو ایجاد کرد، دسترسی به سلامتی کم شد و نگاهش نسبت به مواد مخدر قهری شد.
در ۱۹۸۷ میلادی برای اولین بار در بیمارستان امام خمینی تهران، اولین گزارش از بیماری ایدز صادر شد. در آن سالها جمهوری اسلامی ایدز را یک پدیده غربی توصیف کرد و آن را صرفاً در بین مردان همجنس گرا معرفی کرد و عنوان کرد که ایران اسلامی از این بیماری مصون است. {جمهوری اسلامی ایران در آن دهه دست به انکار کامل زد.}
دکتر کامیار علایی در ادامه توضیحات دکتر آرش اعلایی اضافه کرد در سال ۱۹۹۵ سه زندان ایران که آمار ایدز در آنها بالا بود باعث شد تعطیل شوند و زندانیان دارای ایدز در بخش قرنطینه ایزوله شوند.
ما کارمان را شروع کردیم و بعد از تحقیقات متوجه شدیم بیشترین آمار مرگ در بین بیماران مبتلا به ایدز نه از پیشرفت بیماری که ناشی از خودکشی این افراد بود. ۶۰ درصد از افراد مبتلا به ایدز به دلیل فشارهای اجتماعی و از دست دادن شغل در همان سال اول بیماری اقدام به خودکشی می کردند. کاری که ما انجام دادیم صحبت و مشاوره با این افراد و خانواده های آنها بود و توجیه آنها که مبتلایان به ایدز مجرم، بزهکار و یا بیبندوبار نیستند بلکه فقط بیمارند.
مدلی که ما برای آموزش در زمینه ایدز طراحی کردیم از طرف سازمان ملل به عنوان بهترین مدل برای مقابله با ایدز شناخته شد و ۵۰ کشور نیز از این مدل الگو برداری کردند.
در کنترل معتادان، جمهوری اسلامی در ابتدا ۱۰۰ هزار معتاد را بدون هیچ کار کارشناسی به زندان فرستاد و ۲۰ سال بعد آمار به ۲ میلیون معتاد رسید که نشان از شکست و سیاست های غلط جمهوری اسلامی در این زمینه است.
{جمهوری اسلامی دکتر کامیار علایی و دکتر آرش علایی را در سال ۱۳۸۷ در پیوند با فعالیتهایشان برای پیشگیری از ایدز دستگیر، زندانی وپس از سه سال آزاد کرد. و این در حالی ست که خدمات و کوشش های دکتر آرش علایی و دکتر کامیار علایی در پیوند با مبارزه با بیماری ایدز و نیز اعتیاد در سطح بین المللی شناخته شده است و از آنان قدردانی به عمل می آید.}
عنوان سخنرانی دکتر مهرداد حریری سیاستگذاری عمومی در قرن بیست و یکم و نقش دانش بود، که در دومین روز کنفرانس ارائه داده شد.
دکتر حریری در سخنرانی خود به نیاز اهمیت و نیز چالشهای استفاده از علم در سیاست گذاری پرداخت و گفت چالشهای اصلی این قرن در ارتباط با علم، و راه مقابله با آنها تنها در علم است. چالشهایی نظیر تغییر جوی و محیط زیستی، بهداشت جهانی، امنیت سایبری، سلامت مواد غذایی، دسترسی به آب آشامیدنی، پایداری سیستم های انرژی و سیستم بهداشتی و بسیاری دیگر. هیچ چالش بشری را نمی توان یافت که راه حل علمی نداشته باشد یا با علم در ارتباط نباشد.
اما استفاده از علم در سیاست گذاری به سادگی میسر نیست. در کشورهای توسعه یافته مکانیسم های مختلفی برای استفاده هر چه بیشتر از علم در سیاست گذاری تعبیه کرده اند، اما این هنوز کافی نیست، چرا که نخست آنکه تنها علم در سیاست گذاری تعیین کننده نیست، عوامل بیشماری از جمله افکار عمومی، محدودیت های بودجه، ایدئولوژی، گروه های ذینفع، و بسیاری دیگر در سیاست گذاری در کشورهای دمکراتیک تاثیرگذار هستند. از طرفی ترجمه علم به سیاست گذاری به سادگی ممکن نیست چرا که زبان و پیچیدگی یافته های علمی به سادگی قادر به ترجمه به زبان سیاست نیست.
دکتر حریری به مثالهایی در این مورد اشاره کرد، تغییرات آب و هوایی، چالش افزایش حجم اطلاعات و استفاده بهینه از آنها و هوش مصنوعی که در همه این موارد سرعت تغییرات به حدی است که سیاست گذاری از پیشرفت دانش عقب مانده است و مشکلات و نتایج این عقب ماندگی ممکن است بسیار جدی باشد.
تلاش های بیشماری در کشورهای در حال توسعه در جریان است که سیاست گذاری بر اساس یافته های علمی را هر چه بیشتر بهینه و موثرتر کند.
سپس وی به وضعیت کشورهای در حال توسعه پرداخت، و مجموعه عواملی از جمله نبود اراده سیاسی، نبود ارتباط سیستماتیک بین محققان و سیاستگذاران و سیاسی کردن علوم را از موانع کار در این زمینه دانست. دکتر حریری همچنین به ضعف و کمبود نهادهای پایه ای در این زمینه اشاره کرد و گفت نهادسازی در زمینه زیرساختهای سیاست گذاری بر مبنای علم از مهمترین مواردی است که می تواند در کشورهای در حال توسعه به این امر کمک کند.
خانم شیما بزرگی (از اعضای پروژه ققنوس و مدیر اجرایی این نشست) پژوهش یک خانم پژوهشگر در ایران را ارائه داد: موضوع این پژوهش: مشکلات کارآفرینی زنان ایرانی- آموزش و پرورش (نمونه موردی: شناسایی چالش ها از منظر کارکنان زن حوزه اداره آموزش و پرورش شهر ری) بود.
چرا باید درباره کارآفرینی صحبت کنیم؟ تغییرات علمی- اجتماعی و جمعیتی ای که در حال رخ دادن هستند مرز نمی شناسند. در عین حال سرعت این تحولات آنقدرسریع است که نیاز به علم و دانش را هر روز ضروری تر می کند. همچنین پیچیدگی هایی در رقابت بین کشورها در تولید علم وجود دارد. ما با مفاهیمی مثل جامعه اطلاعاتی، اقتصاد اطلاعاتی و اقتصاد دانش محور روبرو هستیم.
پژوهشگر ما اقتصاددان است و اساس توسعه را نوآوری می داند. از این جهت کارآفرینی رابطه ی مستقیم با نوآوری دارد. کارآفرینان نوآورانی هستند که سعی می کنند با ارائه محصول و خدمات جدید و شیوه های جدید کار، تمام ساختارهای قبلی را در هم بشکنند. در پژوهش از عبارت تخریب خلاق پدیده ها یاد می شود. افراد کارآفرینان در به هم ریختن نظم موجود فرصتی جدید خلق می کنند. برای رسیدن به این هدف کارآفرینان به امکانات و فرصت های خاصی نیاز دارند. همچنین نیاز به فرصت اندیشیدن دارند. اینها از لوازم ضروری نوآوری هستند. کارآفرینان در سه قالب می توانند فعالیت کنند_
– افراد مستقل و غیروابسته به سازمان ها یا کارآفرینان شخصی.
-کارآفرینان سازمانی یا درون سازمانی
– کارآفرینان سازمانی یا درون سازمانی که می توانند در درون سازمانشان خدماتی متفاوت ارائه دهند.
کارآفرین واکنش انسان به محیط پیرامون خودش است. این افراد باید ویژگی هایی داشته باشند: موفقیت در عین مسئولیت پذیری، اعتماد به نفس و پشتکار، آرمانگرایی و اهل عمل بودن، آینده نگری و داشتن ترکیبی از واگرایی و همگرایی، فرصت طلبی مثبت، ریسک پذیری، خلاقیت.
چالش های زنان کارآفرین:
– نوع تفکر زنان به توانایی خودشان
– باور سنتی جامعه در مورد زنان
– مسئولیت پذیری خانواده
– موانع رفتاری، آنها تصور منفی از خود دارند
– موانع ایفای نقش(مسئولیت های فرعی مختلف)
– موانع اجتماعی و فرهنگی و دید منفی نسبت به زنان
– محدودیت در انتخاب یا تغییر شغل و رشته تحصیلی
– موانع تحصیلی و کمتر بودن سطح تحصیلی زنان
– زنان فرصت های کمتری در اقتصاد کشور دارند
– موانع زیربنایی(دسترسی به اعتبارات، فناوری، حمایتی و اطلاعاتی)
– موانع قانون علیه زنان
– مخالفت مردان با فعالیت اقتصادی همسر
– انتظاراتی که از زنان برای زندگی در محیط حفاظت شده می رود.
– قوانین قانونی خانواده مانند نفقه و منع کار زن در صورت عدم رضایت همسر
– نابرابری های جنسیتی رسمی و غیررسمی
– نازل بودن میزان ارتقای زنان به سطوح بالای مدیریتی
– موانع جنسیتی در سازمان کار ایران که زنان را در کسب تجربه محدود می کند.
پژوهش موردی روی ۵۰ نفر از کارکنان زن آموزش و پرورش شهر ری صورت گرفته است. نتیجه پرسشنامه نشان می دهد که ۹۰ درصد زنان با مادر بودن و کنار آمدن با مسائل خانوادگی دست و پنجه نرم می کنند. آنها باید زندگی و کار را در حالت آماده باش نگه دارند. ۸۷ درصد آنها اعتماد به نفس کافی نداشتند.
خانم معصومه محمد نیا از ژاپن با موضوع بحران مدیریت در ایران سخنرانی کرد:
در طول این چهل سال حاکمیت جمهوری اسلامی، زیربنای مملکت ما در سطوح مختلف دچار رکود و حتی سقوط شده، و تمام داشته هایمان را از دست دادیم. در طول این چهل سال، حکومت جمهوری اسلامی، ایران را به عنوان یک غنیمت به حساب آورد و تخریب فراوانی به ایران زد و به همین دلیل از هم اکنون برای روزی که سرنگونی این نظام صورت می گیرد باید خودمان را آماده کنیم و بیاموزیم و مسئولیت بپذیریم. در ژاپن احزاب زیادی وجود دارد، ولی هر کدام به خاطر کشورشان ژاپن تلاش می کنند. درست است در مجلس با هم درگیری دارند، اما همه شان مسئولیت پذیرند و برای ژاپن و بازسازی کشورشان کوشش می کنند، برای حق و حقوق شهروندی هموطنانشان.
محمدنیا با زدن مثال انقلاب ۵۷ و برخورد با آن، روی مسئولیت پذیری تأکید گذاشت و گفت کار من در ژاپن مسئولیت پذیری است. وقتی ما وارد ستاد بحران هستیم باید مسئولیت بپذیریم، جان این انسان از زلزله یا سیل نجات پیدا کرده به دست ماست و ما باید از نظر روانی به آنها آرامش بدهیم، پس وظیفه ی ما این است که وقتی آنها را به پناهگاه می بریم و درآنجا اسکان می دهیم به دنبال افراد خانواده اش بگردیم تا آرامش بیابند. مدیریت بحران یک امر تخصصی ست و باید با برنامه های حساب شده کمک های امدادی صورت بگیرد و برای این کار هم باید از سطوح ابتدایی به بچه آموزش داد که در مواقع اضطراری چگونه برخورد کنند. مردم باید بدانند که نزدیکترین پناهگاه به خانه و یا محل کار آنها کجاست که بتوانند در مواقع ضروری به پناهگاه بروند.
پیشگیری همیشه بهتر و کم هزینه تر است، هم از نظر جانی و هم مالی. مثلا در همین سیل اخیر در ایران کاهش پوشش گیاهی- از بین رفتن جنگل ها- ساخت و سازهای غیر اصولی در محل های نامناسب- ضعف مدیریت- عدم توجه به بافت منطقه باعث شد که زندگی مردم در گل فرو برود و بیشترین ضربه را گل و لای به مردم زد.
او با اشاره به ژاپن که کشوری ست پر جمعیت، می گوید اما سیستمی در این کشور اعمال می شود که نظافت و پذیرش مسئولیت فردی بسیار مهم است. در واقع تک تک افراد شهر باید بپذیرند که این شهر برای او ساخته شده است. وقتی ما از حقوق شهروندی صحبت می کنیم هر فردی باید بداند اگر جامعه در قبال حقوق شهروندی او مسئول است او هم در قبال یک یک افراد جامعه و محیطی که در آن زندگی و کار می کند مسئول است. ممکن است اشعال ریختن در پارک ها و صحراها، و یا کاغذ نینداختن در میتینگ ها و برنامه ها زیاد مهم به نظر نیاید، اما واقعیت این است که با مسئولیت پذیری مان از یک فاجعه جلوگیری می کنیم.
بیشترین علت سرازیر شدن آب جوی ها به معابر و پیاده روها گرفتگی آنها در اثر تجمع زباله ها در محله هایی مانند زیر پل هاست که جلوی جاری شدن روان آب سطحی را می گیرد، همان زباله هایی که ما به عنوان یک شهروند به جای انداختن داخل سطل ها و مخازن زباله ها به درون جوی می اندازیم. ما باید جامعه را آماده کنیم که بتواند در برابر فجایع از خودش محافظت کند. ستاد بحران فقط کارش این نیست که وقتی سیلی آمد بیلی به دست بگیریم و برویم کاری کنیم. باید تک تک افراد جامعه را از کوچکی حتی از مهد کودک برای مقابله با فجایع طبیعی آموزش داد و این کار توسط شهرداری ها- آتش نشانی ها- بیمارستان ها باید انجام شود و آموزش های لازم داده شود. مثلا چگونه از کسی که دچار حمله قلبی شده و یا زخمی ست مراقبت کنیم تا کمک های اولیه برسد. درنتیجه آمادگی داشتن در برابر حوادث و بلایا و روش مقابله و نحوه ی مدیریت مهم است.
ما فاجعه داریم- سانحه داریم و حادثه. فاجعه آشفتگی کامل و گسترده در تمام فرآیند های اجتماعی ست. سانحه آشفتگی در فعالیت های یک عده در یک محدوده و محل، و حادثه آشفتگی در یک گروه خاص و کوچک از قربانیان و وابستگان است.
فاجعه چیزهایی ست مثل زلزله- سیل- سونامی- طوفان. چیزهای که غیرعادی هستند و حجم عظیمی از مردم یک شهر را در بر می گیرد. مثل سونامی چند سال پیش که همراه شد با سیل و آتش سوزی و نشت پایگاه اتمی که فاجعه ی بسیار بسیار عظیمی بود. اما ما چون در ژاپن راه های مقابله با این امور را آموزش داده بودیم با وجود عمق و عظمت فاجعه خسارت ها کنترل و مدیریت شد.
بعضی وقت ها هم هواپیمایی سقوط می کند و یا قطاری از ریل خارج می شود و یا آتش سوزی راه می افتد که این سانحه است.
و حادثه هم مثل تصادف رانندگی و یا غرق شدن، پرت شدن از بلندی و…
در موقع وقوع سیل و زلزله در روز اول فقط باید نیروهای متخصص بروند، بازبینی کنند، برنامه ریزی کنند و بعد نیروهای امدادی با برنامه ریزی به نوبت به کمک مردم می روند. آموزش نیروهای ویژه بسیار حیاتی ست. باید به مردم آموزش داد. ما نمی دانیم کی جمهوری اسلامی می رود، در نتیجه باید تجربیات و دانش خودمان را به مردم آموزش دهیم.
پایان اولین نشست پروژه ققنوس را دکتر کنگرلو با سخنان زیر اعلام کرد:
از تمام شرکت کنندگان کنفرانس چه آنهایی که در این اتاق هستند و چه آنهایی که در ایران و سراسر دنیا این برنامه را نظاره می کنند تشکر می کنم.
دلیل این که ما ققنوس را درست کردیم شما هستید. شمایی که به ما این نیاز تاریخی را گوشزد کردید.
به دلیل مشکلاتی که دارید تجربه می کنید و ما به خاطر علاقه و اتصالی که به فرد فرد ایرانیان در هر کجای جهان احساس می کنیم، این نیاز مشترک به وسیله ی گروه ما حس شد و حس این نیاز مشترک ما را به هم وصل کرد و این وصل شدن به ما یادآوری کرد که چه توانایی هایی می توانیم داشته باشیم. واقعا جدا از همدیگر ما فقط قطره قطره های کوچکی هستیم: قطره دریاست اگر با دریاست/ ورنه او قطره و دریا دریاست
پیوستن ما به همدیگر بزرگترین قابلیت ماست. دلیل این که تا به حال به هم نپیوستیم یک سری خطوط ظاهری ست که ما را از هم جدا می کند. آدم هایی که فکر می کنند شیمی دانند، فیزیکدانند،مهندس برق اند، پزشک اند، حقوق دانند، و تخصصشان به همدیگر ربطی ندارد، یا حداقل این تخصص ها به مسائل حاضر ایران ارتباطی ندارد، درست نیست. مثلا کسی که پزشک است و نمی تواند به ایران برود این سئوال را از خودش می پرسد من که نمی توانم به ایران سفر کنم، در حال حاضر چه مسئله ای از ایران را می توانم حل کنم که من در جوابشان می گویم: قطره دریاست اگر با دریاست/ ورنه او قطره و دریا دریاست
آن چسبی که ما را به هم می پیونداند، عشق به ایران است. اگر ما به همدیگر بپیوندیم، صرف نظر از این که چه دلیلی ارائه می دهیم، صرف نظر از این که دلیل چقدر مشروع باشد در ذهنمان، دلیلش این است که ما به اندازه کافی عشقی که باید چسب شود و ما را به هم بچسباند نداشتیم.
بنابراین من در این جا از تمام ایرانیان از هر تخصصی، از هر مسلکی، از هر جنسی، از هر نژادی می خواهم که به ققنوس بپیوندند. واقعا توان ما در جمعیت ماست. و آن وقت است که می توانیم ایران را پس بگیریم و آن اعتلائی را که بهش اعتقاد داریم از درون ذهن خودمان بیرون بیاوریم و در جهان مادی بهش موجودیت و واقعیت ببخشیم.
اگر ایران را دوست داریم باید به ققنوس و تلاش هایی مانند ققنوس بپیوندیم. من فکر می کنم هم به قضاوت من و هم به تأیید تمام کسانی که دارند مرا نگاه می کنند چه امروز و چه فردا و چه فرداهای دیگری، ققنوس یک تلاش جدید است. نه فقط در سپهر سیاسی ایران، بلکه در جهان. من چهل سال است که در خارج از ایران زندگی کرده ام سازمانی را در هیچ جایی نمی شناسم که پزشکی را با یک حقوقدان و یک مهندس برق را با یک فیزیکدان و یک سوسیالوژیست را با کسی که دانش علوم سیاسی دارد را دور همدیگر جمع کند و بتواند از این معضل ابتدایی به ملت کشیدن ما عبور کند. واقعا ملت آن جایی ست که مردم صرف نظر از علایق شخصی به منافع جمعی خودشان بیشتر از منافع شخصی خودشان اهمیت می دهند. همان طور که گفتم لازم نیست که ما چه دلایلی را برای به هم نپیوستن خودمان ارائه می کنیم، در نهایت به هم نپیوستن ما عدم عشق کافی ما به ایران است. بنابراین بار دیگر از همه می خواهم به پیام ققنوس لبیک بگویید ، به ما بپیوندید، به ما اعتماد کنید. ما طی مدتی که برنامه های زنده داشتیم پیام های زیادی را دریافت کردیم که ۹۰درصدشان مثبت بود و البته پیامهای منفی هم داشتیم که ناشی از ناامیدی بود. ما می خواهیم سطح توقع مردم بالا برود. ما نمی خواهیم مردم ایران در مورد سوئیس و سوئد جوری صحبت کنند که هرگز کشور خودشان به آنجا نمی رسد. ما چیزی کمتر از سوئد و سوئیس نداریم.
کار من این است؛ هر روز به مغز انسان ها نگاه می کنیم و از مغز انسان ها عکس می گیریم، وقتی کنار هم می گذارمشان و بهشان نگاه می کنم، نمی توانم بگویم این مغز یک مرد است یا زن، سوئدی ست یا ایرانی، مغز یک مسلمان است یا مسیحی- بلند است یا کوتاه- مغرور است یا بی غرور، در نتیجه مانع اصلی بین تبدیل آن پتانسیل ها به مهارت و ثروت خودمانیم. خودمانیم که نخواستیم خودمان را باور کنیم، خودمانیم که از ۸ میلیون ایرانی خارج از کشور مثل آن یهودیان خارج از کشور خودشان- که بزرگترین لابی را برای اسرائیل درست می کنند، که انشاءالله بیشتر هم موفق باشند به کشوری که علاقه دارند و دوست دارند بیشتر خدمت کنند – به ما هم یاد بدهند که چطور ما می توانیم به همدیگر بپیوندیم، صرف نظر از اختلافاتی که داریم.
ما از تمام گروه ها، همه گروه هایی که دستشان به خون و چپاول مردم ایران آلوده نشده از صمیم قلب دعوت می کنیم و راه را برایشان باز می کنیم که به این جا بیایند و حرفشان را بزنند، منتهی چون ققنوس یک نهاد علمی است پس باید انتقاد را هم بپذیرند. همانطور که آزادانه فرصت ارائه نظریات را می دهیم، بی مهابا و بی ملاحظه نظریات را به نقد می کشیم. در ققنوس نظریات مقدس وجود ندارد. در ققنوس مرجعیت وجود ندارد، ما می خواهیم که فرق بین متخصص و مرجعیت را این جا به منصه ی ظهور بگذرانیم. در علم، ما متخصص داریم، کسانی که برنده ی جایزه نوبل می شوند متخصص اند، ولی از انتقاد مصون نیستند. شما اگر در یک کنفرانس علمی بروید، یک متخصص اقتصاد اگر برنده جایزه نوبل باشد، یک دانشجو می تواند بلند شود و ازش سئوال بپرسد و نظریاتش را به چالش بکشد. هیچ کس هم فکر نمی کند که آن دانشجو کار بی ادبانه ای کرده، بنابراین فرهنگ نقد را می خواهیم نهادینه کنیم و فرهنگ مقدس پروری را تخریب کنیم. ما در جامعه مان نمی خواهیم هیچ چیزی مقدس و مصون از نقد باشد. به تقدس رساندن هر پدیده ای و هر ایده ای مرحله تخریب آن جامعه را فراهم می کند. برای ما مفاهیم احترام آمیز وجود دارند، ما به ملیت خودمان احترام می گذاریم، ما بیشتر از آنهایی که الآن ایران را در کنترل دارند وطنمان را دوست داریم، ما به احترام ایران و به عشق ایران این جا هستیم و دور هم جمع شده ایم اما در راه نجات ایران به مفاهیم عقب افتاده و قرون وسطایی تن نمی دهیم. صرف نظر از این که چقدر قدرت در دست قدیس پرور و مرجع پرور متمرکز شده باشد. بنابراین یک بار دیگر در انتهای برنامه با تشکر از تمام برگزارکنندگان، دکتر راد که زحمات تمام این برگزاری نشست ققنوس را متحمل شدند تشکر می کنیم. مدیریت شما برای اولین نشست علمی ققنوس تاریخی شد. دیشب هم ما یک فاندریزینگ موفقی داشتیم. دوستان بسیار زیادی آن جا بودند و من خیلی امیدوارتر شدم از آنی که بودم. از این همه جمعیت و این همه اشتیاق و امیدواریم که آن ملاحظاتی که باعث شد آن جمعیتی که مشتاق بودند به برنامه های کنفرانس ما بیایند و به فاندریزینگ ما بیایند، نتوانستند، از همین دوربین به شما می گویم دلیل این که این اتاق پر نیست و ما هزاران نفر را نداریم تنها یک سری ملاحظاتی بود که صرفا ملاحظات تیم برگزاری به ما گوشزد کردند و ما آن ملاحظات را مشروع دانستیم و در نتیجه قرار شد که عده ای را دعوت کنیم به این جا بیایند. در آینده به احتمال زیاد ما شیوه های متفاوتی را تجربه خواهیم کرد. من از همین جا از همه ی آنهایی که پشت در ماندند پوزش می خواهم. دکتر راد به من گفتند که چه تعداد از ایرانی ها می خواستند به این کنفرانس بیایند و همین طور دکتر زندی. و من در این جا از همه شان پوزش می خواهم. با دکتر راد که صحبت می کردم تصمیم گرفتیم که سالی یک بار الکترونیک کنفرانس برگزار کنیم و قدرت جمعیت خودمان را نشان دهیم. نشان دهیم که در سراسر دنیا در این فرصت کوتاه ققنوس چه کرده است. من این قول را به همه ی ملت ایران می دهم همان طور که دیدید در اولین نشست ققنوس که در واقع اعلام موجودیتش بود، در فوریه ۲۰۱۸ قول دادیم که شش ماه دیگر در تورنتو اولین نشست علنی مان را برگزار می کنیم، این قول را هم به شما می دهیم و بزودی به آن جامه عمل می پوشانیم و خواهید دید کنفرانس هایی با شیوه های متفاوت. به طور کلی ما هر کاری بکنیم، هم از نظر نوع برگزار کردن کنفرانس ها و موضوعاتی که در کنفرانس پوشش داده می شود و نحوه ی برگزاری آن حول محور نیازهای مردم ایران که ما تخمین زده ایم شکل گیری شده، بنابراین ما از مردم ایران می خواهیم نیازهایشان را با ما درمیان بگذارند، ما را راهنمایی کنند تا ما به سرعت در برنامه ریزی های آینده مان این ها را به کار گیریم. ما بهشان نشان خواهیم داد ما یک ملت و صرف نظر از تمام اختلافاتی که داریم یک هدف داریم و آن اعتلای ایران است. تا ۶ ماه دیگر که ما شما را در لندن یا لوس آنجلس با یک کنفرانس دیگر ببنیم.
****
و بدین ترتیب نقطه پایانی بر اولین نشست علمی ققنوس که پیامش رویکرد به دانش و پژوهش های علمی، و گریز از خرافه و خرافه پرستی بود گذاشته شد.
از امتیازات این نشست نظم و انضباط برنامه از سوی مدیر اجرایی برنامه خانم شیما بزرگی و برگزارکنندگان محلی از یک سو و نیز رعایت زمان تعیین شده برای سخنرانی ها، از سوی سخنرانان بود.
و اما حضور زنان در این کنفرانس با توجه به اهداف این پروژه که آینده نگر و مدرن و واقع بین است، کم رنگ بود.
فقط سه سخنران زن در این نشست حضور داشتند و در ضمن در ساعات پایانی برنامه ی سه روزه ی کنفرانس!
همچنین قرار بود دکتر ناهید حسینی که از لندن به کانادا آمده بود، با موضوع آموزش در ایران: “چالش های امروز، فرصت های فردا” سخنرانی داشته باشد، که بدون هیچگونه توضیحی این سخنرانی انجام نشد.
ادامه دارد
گزارش تصویری این نشست را می توانید در صفحه فیس بوک شهروند ببینید
بخش دوم گزارش را اینجا بخوانید