گاهی خشم میگیره کل دنیامو
مشت میکوبم به یه فضای خالی
گاهی کاسه ی صبرم واژگون میشه
مشت میکوبم به دشمن خیالی
گاهیم سرد میشم از این زندگی
کل دنیامو آه سرد میگیره
نفس میکشم تو هوای سمی
حس میکنم نفسم درد میگیره
باید از شرم گناه آدمها
آب شم، زیر زمین زندگی کنم
شاید بعد از روییدن دوباره
یه کم احساس آزادگی کنم
من هنوزم امیدوارم
خشک بشه ریشه ی بدی
نجات پیدا کنه دنیا
از این مرگ صددرصدی
تشنه ی یک جرعه محبت بودم
حالا مثه آتیش از عطش پرم
هر روز دست به دامن خدا میشم
شاید بند بیاد نفس دلهرم
آب می پاشم رو کویر برهوت
شاید یه روز یه دشت شاداب بشه
بیدار بشن وجدانهای خواب آلود
اقیانوس خشکیده پر آب بشه
من هنوزم امیدوارم
خشک بشه ریشه ی بدی
نجات پیداکنه دنیا
از این مرگ صددرصدی
خوشه ی گندم
موج موهای تو قلب آویزه
داره دنیامو بهم میریزه
لب تو طعم تبسم داره
مهربونی از چشات میباره
دستتو به دست من منگنه کن
شب تاریکمو پر روزنه کن
صورتت خوشی ی گندم داره
دل تو خاکی و مردم داره
کی میگه دلم ازت سیرشده
واسه خوشبختی دیگه دیر شده
هنوزم راه رسیدن بازه
این پرنده با تو همپروازه
بگو به سادگی ام می خندی
یا تو هم دل به دلم میبندی
موج موهای تو قلب آویزه
داره دنیامو بهم میریزه
صورتت خوشی ی گندم داره
دل تو خاکی و مردم داره
سمفونی تنهایی
تا کی سمفونیه تنهایی گوش کنم!؟
تا کی احساساتمو فراموش کنم!؟
تا کی آخه فوت کنم آرزوهامو!؟
شمعهای تولدمو خاموش کنم!؟
نه من مقدس تر از مریم که نیستم
فرزند من و تنهایی که مسیح نیست
ولی قسم به تمام مقدسات
که هر کی از معاشقه گفت وقیح نیست
فقط به خاطر اینکه بگن خوبم
یه عمره همش نیازامو دار زدم
توی استودیوی تنهایی خودم
پریشونیامو همیشه جار زدم
من همش می خندم وقتی که غمگینم
من گریه می کنم به وقت خوشحالی
در انتظار روزی بهتر از امروز
روزها ی من ماه شدن و ماه ها سالی
نمیشه که موهامو بپیچم دورم !؟
آخه می خوام از خودمم حجاب کنم
من حوا که نیستم آدم داشته باشم
پس بهتره که جوونیمو قاب کنم
من که نمی تونم بخونم اینارو
حکایت زندگیم ملودرامه
کاشکی روزی یه مرد، بخونه اینارو
آخه میگن حرامی توی صدامه
لابد می خوای الان منو ارشاد کنی
یا فحشای ندادمو فریاد کنی
نه من اسیر هوا و هوس نیستم
کدوم زندونیو می خوای آزاد کنی!؟
نه من مقدس تر از مریم که نیستم
فرزند من و تنهایی که مسیح نیست
ولی قسم به تمام مقدسات
که هر کی از معاشقه گفت وقیح نیست
شاه بلوط
خشک تر از دریاچه ی ارومیه
تشنه تر از تفت و هامون و لوتم
تفت داده شدم تو تابه ی دنیا
شبیه میوه های شاه بلوطم
همه زندگیم شده جنگ با دنیا
مثه عملیات انتحاری
خرج میکنم خنده ی آیندمو
مثه کردیت کارت اعتباری
شبیه هیچ سمبل صبری نیستم
شایدم که صبر شبیه منه
خدارو صدا میزنم تو دلم
یکی توی گوشم جیغ میزنه
به جای زندگی کردن این روزا
زندگی منو با خودش میبره
شبیه مالک کل جزیرم
که از هر جزیره ای تنهاتره
میون قفل ها گیر افتادم
با کلید های شبیه به هم
شاید که باید بترکه این در
شبیه بضغهای چند سالم
ایستادم رو در روی این دنیا
این قصه رو کوتاه می کنم
یا دنیا از رو میره و راه میاد
یا به زور با خودم همراه میکنم
خشک تر از دریاچه ی ارومیه
تشنه تر از تفت و هامون و لوتم
تفت داده شدم تو تابه ی دنیا
شبیه میوه های شاه بلوطم
عشق امروز
نه کابوسی، نه رویایی، نه تصویری تماشایی
دو دست گرم تو می گن حقیقت داره اینجایی
به من فرصت نده رد شم از این لحظه به آسونی
به من فرصت نده بد شم تو که خوبیو می دونی
نمی گم بی تو می میرم ولی من زنده ام با تو
به اقیانوس احساسم رها کن قلب دریاتو
نه دیوونم که عاقل شم ، نه کم بودم که قابل شم
برای موج عشق تو قسم خوردم که ساحل شم
به دیوار دل هر کس یه قاب عکسی از یاره
نمی خوام عکس زیباتو تو که سایت رو دیواره
درسته از تو کم گفتم درسته با تو کم بودم
ولی توو نقش این احساس تو تاری و منم پودم
گذشتم از غم دیروز گذشتم عشق امروزم
برای زندگی از نو به فکر ترک دیروزم
نه کابوسی ، نه رویایی ، نه تصویری تماشایی
دو دست گرم تو می گن حقیقت داره اینجایی