در بدن ما اندام هایی وجود دارند که تصور عامه بر آن است که اعضای زائدی هستند که می توان آنها را برداشت و حذف کرد و به راحتی ادامه حیات داد چرا که بود و نبودشان یکی است.
اندام هایی که بیشتر و راحت تر برداشته می شوند عبارتند از: آپاندیس- لوزه ها- کیسه صفرا و رحم (معمولا پس از پایان دوره و سن باروری).
البته آمار برداشت غده تیروئید، پروستات، طحال، بیضه ها و تخمدان هم قابل توجه است، که حساب این چند اندام اخیر جدا است و معمولا وقتی برداشته می شوند که بسیار لازم و ضروری تشخیص داده شود. و ظاهرا در مورد برخی شان، بدون آنها هم می توان زندگی کرد. اما نبود برخی شان را باید جبران کرد. مانند غده تیروئید که پس از برداشتن آن بقیه عمر را حتما باید با مصرف هورمون های تیروئیدی سپری کرد. اما در مورد چهار اندام اول ظاهرا مسئله ای به نظر عامه نمی رسد و همه فکر می کنند که اینها زائد هستند و حتی کار به آن جا کشیده بوده که آپاندیس را “زائده اعور” می نامند که دیگر حرف ندارد که این عضو زائد است!
البته این تصور، زائیده و میراث پزشکی قرن نوزدهم و قبل از آن است. حقیقت این است که در آن سال ها یعنی اقلا تا سال های قرن نوزدهم علم پرشکی برای بدن انسان احترامی رعایت قائل نبوده و هر دخل و تصرفی در بدن انسان را مجاز دانسته و هر کار که دلش خواسته، کرده است و این نادیده گرفتن واقعا غم انگیز، مدیون جراحان آن سال هاست که جمجمه را سوراخ کرده اند (حتی برای درمان میگرن)، زالو به جان ما انداخته اند یا هر چه را خواسته اند تخلیه کنند،کرده و در مورد تمامیت ذاتی ما بی مهری کرده اند که البته با توجه به امکانات آن زمان خدمات حیاتبخش آنها را هم نمی توان نادیده گرفت.
اقدامات درمانی آن زمان آنها پایه علم پزشکی آن روز بود. ظاهرا از دست دادن این اندام ها هیچ تأثیر سویی ندارد ولی این سئوال مطرح است که آیا حذف این اندام ها هیچ اثری ندارد یا اقلا اثر کمی دارد. آیا آپاندیس را از دست بدهیم، یا در صورت امکان آن را نگه داریم؟
بسیاری از ما در مدرسه یاد گرفته ایم که انگشت کوچک ما عضو بی استفاده و بی مصرف و اضافی ست. تنها ارزیابی عاقلانه این است که این ها بقایای تکامل نوع بشر هستند و با گذشت سال های بسیار طولانی تدریجا در نسل های بعد کاملا از بین می روند.
مطمئن نیستیم که این فرضیه داروینی در مورد همه این اندامها صدق کند. مدافعین این فرضیه به مار توجه می کنند که خزنده است ولی پای زائد بسیار کوچکی در برخی مارها دیده می شود که آن را مربوط به تکامل می دانند که از بقایای حیوان قبلی است و می گویند مارهای اولیه پا داشته اند و کم کم با تکامل این موجود پا از بین رفته و حالا در بعضی مارها نشانه کوچکی از آن باقی مانده است. این مطلب نظریه Heather Smith زیست شناس متخصص تکامل موجودات و رئیس آزمایشگاه های تشریح در دانشگاه Midwesternآریزونای امریکا است. در یک تحقیق که در سال ۲۰۱۷ توسط اسمیت روی ۵۳۳ گونه مختلف پستاندار انجام شد مشاهده شده که آپاندیس در بسیاری گونه های غیر مرتبط ظاهر شده و این ثابت می کند که آپاندیس قطعا عضوی تکاملی نیست. با این دست آورد اسمیت که متخصص زیست شناسی در تکامل است، می گوید””دلایل خوبی وجود دارد که بهتر است آپاندیس را نگه داریم و دلایلی داریم که وجود آپاندیس مربوط به ایمن شناسی و مرتبط با دستگاه گوارش معده و روده است. اسمیت می گوید که آپاندیس یا خیلی نزدیک وابسته به سیستم لنفوئید است و یا وابسته به این سیستم نیست، بلکه خود این سیستم را در خود دارد. بنابراین آپاندیس در پشتیبانی و کمک به سیستم ایمنی نقش دارد. در انسان آپاندیس بندرگاهی برای باکتری های کمک کننده به دستگاه گوارش است و این واقعیت را دانشمندان دانشگاه “دوک” کشف کرده اند. در یک مقاله در سال ۲۰۰۷ پیشنهاد شد که آپاندیس یک “خانه امن” برای حفظ باکتری هاست و هر وقت به علت بیماری و یا به علت مصرف آنتی بیوتیک ها جمعیت میکرب های مفید و ضروری روده که میکروبیوم نام دارد کم شود، مخزن ذخیره میکربی کمکی یعنی آپاندیس وارد عمل می شود و اشکال میکروبیوم (فلورنرمال روده ها) را رفع می کند. با توجه به این که واقف هستیم که چقدر میکروبیوم در سلامت جسم و روح اثر دارد، می بینیم که آپاندیس زائد نیست، تکاملی هم نیست و چقدر فایده هم دارد و در صورت لزوم ذخیره میکروبی خود را به روده ها می دهد. برای اثبات این موضوع شواهدی وجود دارد که در سال ۲۰۱۱ ارائه شده است و این زمانی است که مطالعه ای نشان داد که افراد بدون آپاندیس ۵/۲ بار بیشتر از کسانی که آن را دارند از عفونت با باکتری کلستریدیوم دیفیسیل رنج می برند که این باکتری بیهوازی گونه ای خطرناک از باکتری روده است که در غیاب گونه های مفید و بی ضرر روده فعال می شود و مشکلات زیادی ایجاد می کند. آپاندیس فواید دیگری هم می تواند داشته باشد که به آنها توجه نشده و در مورد مطرح کردن آنها شاید غفلت شده باشد. مقاله ای که در سال 2018 چاپ شده نشان داده که در بیماری پارکینسون یک پروتئین غیرطبیعی به نام Alpha- Synuclein در مغز دیده شده است و آپاندیس می تواند این پروتئین غیرعادی را در خود جمع کند و از این راه از وخامت بیماری کاسته شود. جالب این است اشخاصی که در سن بلوغ آپاندیسشان برداشته شده در مقابل بیماری پارکینسون دفاع متوسطی دارند. اما در مورد لوزه ها تحقیقات جدید از ارزش این اندام هم دفاع می کنند و آنها را زائد نمی دانند. این عضوها از بافت لنفاوی و آدنوئیدها هستند. در مقاله ای که در جولای ۲۰۱۸ منتشر شد، یک گروه محقق بین المللی که روی ۲/۱میلیون کودک دانمارکی که لوزه هایشان برداشته شده بود کار کرده بودند، نتیجه گرفته شده بود که پس از یک دوره پیگیری ۱۰ الی ۳۰ ساله معلوم شد که پنج درصد کودکانی که یک یا هر دو لوزه آنها قبل از ۹ سالگی برداشته شده بود، ۲ تا ۳ بار بیشتر در معرض ابتلاء به بیماری های قسمت فوقانی دستگاه تنفس بودند، و به همین ترتیب بیشتر هم در معرض ابتلا به آلرژی و آسم بودند. قابل توجه است که این گروه کودکان فاقد لوزه ها از عفونت گوش و سینوس ها نیز در عذاب بودند.
Sean Byers محقق ارشد دانشکده “جمعیت و سلامت جهانی” در ملبورن و نویسنده راهنما در مقاله مربوطه گفته است: زمان زیادی است که دانسته ایم لوزه ها و آدنوئیدها (بافت لنفاوی) به عنوان خط مقدم دفاعی بدن عمل می کنند و علیه اجرام بیماریزایی که از راه تنفس و هوا وارد بدن ما می شوند وارد کارزار می شوند. به علاوه در مقابل اجرام بیماریزایی که از طریق ورود به گردش خون، ما را تهدید می کنند دفاع می نمایند. حقیقت این است که چنین اندام هایی در کودکان وظیفه و اجرای نقش برجسته تر و مفیدتر و موثرتری دارند و با شروع بلوغ از مسئولیت آنها شدیدا کاسته می شود و همین واقعیت طبیعی باعث شده که تصور شود ضروری نیستند و با ناسپاسی وظیفه ی آنها در دوران کودکی به فراموشی سپرده شده، آن طور که Byers می گوید”این که این اندام ها در کودکی فعال تر هستند شاید علتش این باشد که این ها نقش دخالت در نمو کودک و بخصوص شکل گرفتن سیستم ایمنی دارند. Byers توجه می دهد که برای پذیرفتن نتیجه ی تحقیقش و ارائه بدون تردید آن منتظر نتیجه کارهای سایر گروه ها و تأیید آنهاست. Byers می گوید”برداشت اندام هایی مثل آپاندیس و لوزه ها از نظر آمار جراحی، بیشترین رقم را دارند که بخصوص روی کودکان انجام می شود. تحقیقات Byers و دیگران و نتایج کارهای آنها پیشنهاد می کند که تصمیم گیری برای برداشتن این اندام ها باید عاقلانه تر باشد و به رویکرد حفاظتی این اندام، باید توجه شود. درست است که عفونت، تورم و چرک لوزه ها و آپاندیس گاهی غیرقابل تحمل است یا وجود تومور بدخیم رحم و تخمدانها پاره ای جز عمل جراحی ندارد، ولی دنیای پزشکی در اقدام به جراحی نباید این پیش داوری را داشته باشد که این اندام ها زائد هستند و راحت تر این است که آنها را برداریم و با تکیه بر این استدلال که آپاندیس و لوزه ها پس از بلوغ کار کمتری دارند نباید بنا را بر برداشتن کامل آنها گذاشت.
می دانیم دلایلی که موجب برداشتن آپاندیس می شود این است که در معاینه سمت راست دردناک باشد و حال تهوع و استفراغ و درد شدید وجود داشته باشد. به علاوه تعداد گلبول های سفید خیلی بالاتر از میزان نرمال و مثلا بالاتر از پانزده هزار باشد. ولی همیشه هم این نشانه ها با آپاندیسیت مرتبط نیستند و گاهی تورم اندام های مجاور همین علائم را دارند. در گزارشی از انگلستان دیده شده بود که پزشکان اقرار کرده بودند که ۴۵درصد جراحی ها و برداشت آپاندیس اشتباه بوده و مثلا درد مربوط به تورم لوزالمعده یا سنگ کلیه و کیسه صفرا و سنگ آن بوده است. در مقاله ای در همین نشریه به موردی اشاره کرده بودم که می خواستند بیمار را برای برداشت آپاندیس به اتاق عمل ببرند که با آزمایش نمونه از بیمار مشاهده کردیم که بیمار به آلودگی شدید به تک یاخته ای ژیاردیا آلوده است و درد شدید او به علت این عارضه است. این که فکر کنیم آمار عمل لوزه ها در امریکا کمتر شده اشتباه محض است و از آمار آن در میانه قرن بیست و یکم کمتر نشده است. جراحان همچنان به برداشت رحم پس از سن بارداری ادامه می دهند و آن را پس از یائسگی عضو زائدی می دانند و برای حل مسئله ی یک تومور خوش خیم فیبروئیدی، راه حل دیگری جز برداشت کامل رحم را نمی شناسند.
در مورد ختنه و برداشت قسمتی از پوست ابتدایی عضو تناسلی ادارای پسران، موافقان و مخالفان زیادی نظر می دهند. شاید احترام به ذات طبیعی انسانی، این برداشت هم جایز نباشد، بخصوص که شخص مورد عمل در سنی است که قادر نیست رضایت یا عدم رضایت خود را ابراز کند. اسمیت در مورد زائد بودن برخی اندام ها می گوید با این استدلال حتی می توان دندانها را هم برداشت و گفت دندان می خواهیم چکار؟! می توانیم غذاها و آشپزی خودمان را عوض کنیم و به دندان نیازی نداشته باشیم! بخصوص که صورت انسان خلاف سایر پریمات ها صاف، مسطح و تخت است و دهان ما می تواند اتاقی برای دندان ها نباشد.
راستی آیا برخی اندام های ما زیادی، بی مصرف یا کم مصرف هستند؟
مشاهده کردیم که در خلقت و ذات ما هیچ زائد و بی مصرف و کم مصرفی وجود ندارد.
در خاتمه به دانشمندان و محققانی که کارهایشان ذکر شد می گویم حق با شما است و پیام حافظ را به آنها می رسانم که:
سر موئی به غلط در همه اندامم نیست…
*دکتر خسرو نیستانی متخصص علوم آزمایشگاهی