پیام صلح

عشق دوای همه ی دردهاست

                  خواهش کودک و زن و مردهاست

عشق رها از همه نیرنگ هاست

                کاهش آتش همه جنگ هاست

                                ***

کاشکی توی جهان ما

 فقر و فساد و جنگ نبود

رو شونه های سربازا

مسلسل و تفنگ نبود

ویرون نمی شد خونه ها

زیر آوار بمبارون

نمی سوختن پرنده ها

رو شاخه ی بید مجنون

دریا آتیش نمی گرفت

زنده می موندن ماهیا

سیاره مون می شد بهشت

پر از نخل و اقاقیا

دلم می خواست جهان ما

مثل جهانِ گل می شد

رو دره ی فاصله ها

دست من و تو پل می شد

پیام صلح و راستی اند

پرستوهای بوسه مون

با عشق و شادی و امید

پر می کشن به آسمون

تا یه روزی ای نازنین

تموم مردم زمین

عاشق بشن، به هم بگن

جنگ نمی خوان بیشتر از این

اون روز می افته بی درنگ

از دست سربازا تفنگ

سربازی که عاشق بشه

دل نمی ده به دیو جنگ

 می ۲۰۱۹

——————–

مسجدسلیمان فراموش

بازگشته ام

در ترانه شعرخوانیم

در شهروند تورنتو

با خاطره های “عیدی”

که “نعمتی” است

عطر نفس هایش

در غربت مسجدسلیمان فراموش

آن گاه

که خم شده است روی گل ها

تا “سطل سطل رنگ بردارد”*

و بباراند

روی خیال گم شده مسافری

که نمی خواهد بگرید

خط و ربط سفر را

با بی قراری

در ابتدا

تا انتها

۲۲/۱۱/۲۰۱۷

فرودگاه زوریخ

*سطری از یکی از شعرهای عیدی نعمتی

————————

برای هنگامه کسرایی- مهدی رودسری که دو هفته میزبانم بودند با شعر و ترانه و موسیقی

بدرود

از تورنتو برمی گردم

زمستانی زرهی چکمه هایم به پا

“راست چپ”

“چپ راست” بی مضراب رودسری

بر تار تار رگانم

هنگامه ای است

بدرود با عزیزانم

خدا هم نمی داند

بند نمی آید چرا

                – در فرودگاه زوریخ حتا

اشک های بی امانی

که عاشقانه می بارند

از نیزار مژگانم

به این آسانی؟

*تکنیکی در نواختن تار و سه تار

۲۲/۱۱/۲۰۱۷     

فرودگاه زوریخ