بخش نخست

پیشگفتار

فیلسوفی است بزرگوار، لیکن نامش را درکتابهای تاریخ فلسفه نیاورده اند. ریاضی دان، فیزیکدان و اندیشه ورز است، اما “تاریخ مذکر” (۱) وی را به رسمیت نشناخته است. در کمتر دایره المعارفی به نام بلند وی برمی خوریم. حتی دایره المعارف بریتانیکا طی دهه های متوالی او را در بوته ی نسیان قرار داد. تنها در مجلد سال ۲۰۰۵ این کتاب چند جلدی است که از وی ذکری به عمل آمده است.

امیلی دوشاتوله- ولتر

این بانوی دانشمند برای پارسی زبانان بیشتر ناشناخته است. نه کتابی درباره ی او دیده ام نه مقاله ای. نامش از فرهنگ دهخدای بزرگ غایب است و درفرهنگ معین دو سطر درباره ی وی نوشته شده است: “بانوی ادیب فرانسوی (و. ۱۷۰۶ ـ ف. ۱۷۴۹ م.) وی دوست ولتر بود.” (۲) همین و همین! تنها در ترجمه ی فارسی “تاریخ تمدن” ویل و آریل دورانت است که، علیرغم برخی بی دقتی ها درترجمه، این زن بزرگ به پارسی زبانان معرفی شده است. (۳)

اگرچه این بانوی درخشان در حوزه ی تحقیقات علمی به مراتب از ولتر(فیلسوف، نویسنده، شاعر و مورخ فرانسوی) فراتر رفته و درسایر حوزه ها به ولترکمک فکری و عاطفی رسانیده است، نامش را معمولاً نه بصورت مستقل بلکه درنوشته های مربوط به ولتر می یابیم ـ آن هم به عنوان معشوقه ی ولتر. معلوم نیست که آیا دلیل این امررا باید در زن بودن این انسان دانشمند جستجو کرد یا در سنت شکنی وی؟

این مقاله کوششی است فروتنانه در رابطه با شناساندن این دانشمند جوانمرگ به خوانندگان فارسی زبان ـ بخصوص دختر و زنانی که در آینده دانش بشری را شکوفاتر خواهند ساخت و در انسانی کردن جهان واژگونه ی کنونی به مراتب از این بانوی فیلسوف قرن هیجدهم فرانسه فراتر خواهند رفت. امید که دیگر دوستان این تلاش را پی گیرند.

کودکی نوجوانی

گابریل امیلی، که بعدها به مارکیز دوشاتوله معروف گردید، روز هفدهم دسامبر سال ۱۷۰۶ در پاریس متولد شد. پدرش “لوئی نیکلای تونیله بریتویِی” در دربار لوئی چهاردهم در ورسای رئیس قراردادهای دولتی بود و در پاریس و تورن صاحب ملک. مادر امیلی، گابریل آن دو فروله (۴) در صومعه پرورش یافته و از این لحاظ در زندگی از پشتکار و انضباطی کم نظیر برخوردار بود. پدر امیلی در زمان بازنشستگی در باغ خود درپاریس اقامت گزید. در آن زمان امیلی ۹ ساله بود.

افراد نزدیک به خانواده می گفتند که امیلی آن طورکه باید و شاید زیبا نیست. پدرش که می ترسید برای این دختر”زشت و بلند قامت” شوهر پیدا نشود، بهترین آموزگاران سرخانه را برایش استخدام کرد، باشد که دخترش از راه کسب معلومات و پرورش ذهن بجایی برسد. امیلی از کودکی استعداد طبیعی خود را در زبان شناسی نشان داد. در۱۲ سالگی با لاتین و ایتالیایی آشنا شد و در پانزده سالگی ترجمه ی آنه ئید ویرژیل (۵) را به شعر فرانسوی آغازکرد. سپس به آموزش انگلیسی پرداخت.

امیلی سخت خوش آواز بود و در اسب سواری و شمشیربازی نیز مهارت داشت، لیکن عاشق ریاضیات و فلسفه بود. او هوراس (۶)، سیسرو(۷) و میلتون (۸) را به زبان های اصلی می خواند.

 ولتر دراثر خود تحت عنوان “ستایش تاریخی از مادام دوشاتوله” می نویسد:

“از ظریف ترین سنین کودکی ذهنش برای مطالعه ی آثار مؤلفین بزرگ، به بیش از یک زبان، پرورش یافته بود. او شروع به ترجمه ی آنه ئید کرد و من بخش هایی از این ترچمه را دیده ام که روح مؤلف در آن احساس می شود. بعدها ایتالیایی و انگلیسی یاد گرفت و با تاسو(۹) و میلتون همانقدر آشنا شد که با ویرژیل. در اسپانیولی پیشرفت چندانی نداشت زیرا شنیده بود که در این زبان فقط یک کتاب مشهور وجود دارد و آنهم کتابی است کم مایه.” (۱۰)

امیلی درسن شانزده سالگی با دربارفرانسه ارتباط پیدا کرد. درآن زمان او، به تصدیق همه ی اطرافیان، بطورخیره کننده ای زیبا شده و به شخصیتی مستقل، نیرومند و شورانگیز دست یافته بود.

ازدواج

درفرانسه ی زمان امیلی هیچ زنی نمی توانست بدون ازدواج به استقلال و امنیت دست پیدا کند. امیلی قبل از نوزده سالگی چشم انداز ازدواج را در برابر خود ترسیم کرد و تصمیم گرفت به کسی ازدواج کند که ضمن آن که قدر او را می داند، به استقلال وی در رابطه با دنبال کردن خواسته های فکری واحساسی اش لطمه وارد نیاورد. از این لحاظ بود که وی به “فلورن کلود مارکی دو شاستوله”(۱۱) فرماندار و کُنت منطقه ی لومون ازدواج کرد. بعدها ولتر، نام مارکی را از دو شاستوله به دوشاتوله تغییر داد و امیلی همه جا به عنوان مارکیز دوشاتوله مشهور شد. در برخی از نوشته ها او را مادام دوشاتوله یا مارکیز مادام دوشاتوله نیزمی نامند. ازدواج درسال ۱۷۲۵ صورت پذیرفت. درآن زمان امیلی ۱۹ سال و مارکی ۳۰ سال داشت.

مارکی و مارکیز به مدت ۵ سال در”سومور آن آکسیو” (۱۲) که مارکی فرماندارآنجا بود زندگی کردند. درهمین جا بود که در سال ۱۷۲۶ دخترشان “گابریل پالین” به دنیا آمد. یک سال بعد، آن دو صاحب پسری شدند که وی را “فلوران کلود” نام نهادند. پس از آن مارکی به درجه ی سرهنگی نایل شد و مجبورگردید مرتباً در سیروسفر باشد و از نیروهای تحت فرماندهی خود مراقبت کند. مارکیز که تنها مانده بود به پاریس بازگشت و خود را در جامعه ی اشرافی این شهر غرقه ساخت. او اوقات خود را به قمار و معاشرت با نجبا می گذرانید و از آزادی خود بدانسان که می خواست لذت می برد.

امیلی تحت تأثیرشکوه وتجملات دربار فرانسه به چیزهای گران قیمت علاقمند شد. مجموعه ای از ده ها دامن وکفش های گوناکون و الماس های نفیس گردآوری کرد. سال ها بعد ولتر در رابطه با تجمل پرستی وی نوشت: “سلیقه اش عالی است. هرچه ببیند می خواهد؛ چشمانی دارد فوق العاده تیز.” (۱۳) آنقدر با هوش بود که بسیاری از زنان و اغلب مردان از او دوری می جستند.

این تقریباً یک قاعده ی مرسوم است که مردان به دنبال زنان دلخواه خود بروند و آنان را به دام عشق خویش گرفتار آورند. مادام دوشاتوله از نادره زنان تاریخ است که به احساسات طبیعی خود میدان می داد و اگر از مردی خوشش می آمد او را به اصطلاح معروف به تور می انداخت. در آن دوران در طبقات اشرافی فرانسه برای هم مرد و هم زن عادی بود که رابطه ی خارج ازازدواج داشته باشند. مردان می توانستند در آن واحد هر تعداد که بخواهند معشوقه داشته باشند، در حالی که که از زنان انتظار می رفت که در یک زمان فقط به یک معشوق قناعت کنند.

امیلی قبل از ملاقات با ولتر سه رابطه ی عاشقانه داشت که دو رابطه ی آن کوتاه مدت بود. زمانی که نخستین دلدار مارکیز از او دل کند، امیلی را مسموم ساخت، لیکن پشیمان شد و به معشوق داروی تهوع آوری خورانید و او را ازمرگ نجات داد. امیلی درسن ۲۴ سالگی با دوک دو ریشیلیو(۱۴)، نوه ی برادرکاردینال ریشیلیو صدراعظم معروف لویی سیزدهم، روی هم ریخت که این رابطه به مدت یک سال و نیم ادامه پیدا کرد. دوک به ادبیات و فلسفه علاقه داشت و امیلی از معدود افرادی بود که می توانست در سطح خودش با وی مباحثه داشته باشد. مادام دوشاتوله از اصل لذت جویی طرفداری می کرد و بر آن بود که “ما در جهان هیچ کار دیگری نداریم بکنیم جز جستجوی لذت حسی و احساسات خوش آیند.” (۱۵) حتی امروز هم، با رشد دیدگاه های مذهبی و منزّه طلبانه، کمترکسی جرات ابراز چنین دیدگاه اپیکوری را دارد.

امیلی هرکتاب ارزشمندی که منتشر می شد مطالعه می کرد، مرتباً به تماشای تئاتر می رفت و در بحث های روشنفکرانه فعالانه شرکت می کرد. آشنایی با اندیشه های نیوتن دریچه ی تازه ای به روی وی بازنمود. ریشیلیو او را تشویق کرد که به کمک معلمین خصوصی ریاضیات عالی بیاموزد تا بتواند تئوری های نیوتن را بهتر بفهمد. امیلی برای این کار از”پی یرلویی دو موپرتیوس” کمک گرفت که ریاضی دان، فیزیک دان و ستاره شناس بود و از نظریات نیوتن طرفداری می کرد. او با “الکسیس کلود کلرو” (۱۶) که از فیزیک نیوتونی طرفداری می کرد نیز رابطه ویژه پیدا کرد.

مادام دوشاتوله، علیرغم جدی بودن در نوشته ها و تحقیقاتش، از شخصیتی شوخ، قابل انعطاف و بی اندازه سنت شکن برخوردار بود. یکبار به صورتی ناگهانی پرید داخل کالسکه ای که پشت سرکالسکه ی ملکه درحال حرکت بود. او با این کار خود بانوان درباری را که نشستن در چنین کالسکه ای را حق منحصربه فرد خود می دانستند وحشتزده کرد. یک بار نیز درحالی که غرق درالماس و جواهر بود راه خود را به زور به داخل یک جمعیت تظاهرکننده بازکرد، بدون توجه به پاره شدن گردن بند الماسش و فروریختن الماس ها. 

مارکیزدوشاتوله ۲۷ ساله بود که پسری بنام “ویکتور اپری” (۱۷) به دنیا آورد که مدت زیادی زنده نماند. پس از فوت این کودک بود که مارکیزدوشاتوله با شدت و حدت بیشتری دوباره به مطالعه ی ریاضیات روی آورد. او بهترین استادان را استخدام کرد و ساعات طولانی را در تالارها و کافه هایی که دانشمندان درآنجا اجتماع می کردند حاضرشد.

آکادمی علوم فرانسه چهارشنبه ها بطور منظم درکتابخانه ی مرکزی “لور” جلسه داشت. در این جلسات درباره ی آخرین کشفیات علمی بحث و تبادل نظر به عمل می آمد. امیلی دوست داشت در این جلسات شرکت کند، لیکن چون زن بود او را به جلسه راه نمی دادند. همینطور در کافه ی گرادور که در آن فلاسفه و ریاضی دانان جمع می شدند. یک بار که از ورود او به داخل جلسه ممانعت به عمل آوردند، امیلی به خانه بازگشت، لباس مردانه پوشید، به کافه وارد شد و یک راست رفت سرمیز موپرتیوس و یارانش و همانجا نشست. دوستان برایش دست زدند. موپرتیوس برای او فنجانی قهوه سفارش داد. صاحب قهوه خانه متوجه موضوع شد، لیکن به خاطر آن که مشتریان خود را از دست ندهد به روی خود نیاورد. از آن پس امیلی در حالی که لباس های آخرین مد مردانه می پوشید مرتباً درمباحثات علمی کافه شرکت می جست.

کنجکاوی و سرسختی امیلی به عنوان یک دانشجو اغلب عرصه را بر استادانش تنگ می کرد. در این مورد “لین اوسن” خاطرنشان می سازد: “ذهن تیزاندیش او ازآنان فراتر می رفت؛ ساعت کار نامنظم وی زندگی آنان را مختل می ساخت؛ برای پرسش های غامض وی غالباً پاسخی نداشتند.” (۱۸) همین روحیه بود که باعث شد وی دربحث در رابطه با مقادیر بی نهایت کوچک با استاد خود ساموئل کوئه نیگ (۱۹) از در مجادله درآید. این جدل سرانجام نقطه ی پایانی بر دوستی و معاشرت آنان نهاد.

درقرن هیجدهم زنان را به دانشگاه ها ومؤسسات آموزش عالی راه نمی دادند. لیکن امیلی کسی نبود که تسلیم قوانین و سنت های جامعه ی مردسالار شود. او رشته های پیچیده ی علمی را با استخدام استاد سرخانه و اغلب ضمن کار و زحمت طاقت فرسا پیش خود یاد می گرفت. او روزانه بین ۸ تا ۱۲ ساعت صرف مطالعه، تحقیق و نگارش می کرد. او به فیزیک، ریاضی و فلسفه سخت علاقمند بود. 

مارکیزدوشاتوله درسال ۱۷۳۳ در یک مهمانی با ولترآشنا شد. درسر میز شام بحث این دو در رابطه با ریاضیات و نجوم گل کرد. ولتر مدتی بود که به طرفداران فیزیک نیوتن پیوسته بود و در آن زمان به عنوان یک نمایشنامه نویس، شاعر و بازرگان شهره ی شهر بود. در آن زمان ولتر۳۹ سال داشت و امیلی ۲۸ سال. دوک دو ریشیلیو و ولتر دوستان نزدیک یکدیگر بودند. امیلی پس از آشنایی با ولتر به ریشیلیو نوشت: “چرا هرگز به من نگفتی که آقای ولتر سرور مردان است.” (۲۰) در همان زمان ولتر نیز درباره ی امیلی به دوستی نوشت: “همه چیزش تازه و بدیع است ـ اعم ازسلیقه، قیافه، شیوه ی نگارش، ادب و متانت اش. گفتارش قابل قبول و جالب است.” (۲۱)  آنان سخنان بسیاری داشتند که با یکدیگر رد وبدل کنند. این برخورد دو ذهن خلاق و فعال بود.

دوستی این دو بزودی به یک عشق آتشین روشنفکرانه تبدیل شد. درآن زمان اگرچه داشتن معشوق و معشوقه امری قابل قبول بود، لیکن از طرفین انتظار می رفت که به خاطرحفظ سنت رابطه را در سطح خصوصی نگه دارند. امیلی و ولتر این رسم دیرین را در هم شکستند و دست در دست یکدیگر در مجامع همگانی شرکت جستند. این سنت شکنی جامعه ی سنتی اشرافی پاریس را تکان داد. لیکن این موضوع برای دو دلداده اهمیتی نداشت. سنت برای دیگران بود. آنان به دام عشق گرفتارآمده بودند.

مارکیزدوشاتوله، ضمن حفظ ازدواج خویش، خود را وقف رشد فکری و فلسفی ولتر ساخت. ولتر به او “مادام نیوتن ـ زر و زیور” (۲۲) لقب داد. وی به علاقه ی مادام به زیورآلات می خندید، لیکن شور و شوق وی را برای کسب دانش و فلسفه می ستود. مارکیزتوان آن را داشت که ازسر میز قمار برخیزد و آثار نیوتن و لاک را مطالعه کند. برای ولتر خوش آیند بود که این زن جوان، که ۱۲ سال از او کوچکتر بود، هم با او همدرس باشد و هم معشوقه اش به حساب آید. ولتر ازسال ۱۷۳۴ به بعد خود را معشوق وی می شمرد: “خدای من درآغوش او چقدرلذت می برم. چقدرخوشبختم که می توانم به کسی عشق بورزم که مورد ستایش من است.” (۲۳)

دلدادگان سیره

درسال ۱۷۳۴ ولتر و امیلی در مراسم عروسی دوک دو ریشیلیو حاضرشدند. دراین مراسم بود که کسی به گوش ولتررسانید که به خاطر انتشارکتاب “نامه های انگلیسی” اش تحت تعقیب است. ولتر قبلاً دو بار بخاطر طنزهای ضد فئودالی ـ ضد کلیسائی اش دستگیرشده (۱۷۱۷ و۱۷۲۶) و مدتی را در زندان مخوف و معروف “باستیل” گذرانیده بود. او اثرخود تحت عنوان “نامه های انگلیسی” (۲۴) که به “نامه های فلسفی” (۲۵) نیز مشهوراست را در انگستان به سال ۱۷۳۲ و در فرانسه به سال ۱۷۳۳ منتشر کرده بود. در این اثر او سیستم باز و دموکراتیک انگیس را به عنوان یک نمونه ی مقبول در برابر سیستم بسته و فئودالی ـ مذهبی فرانسه قرار داده بود. درسال ۱۷۳۴ بود که پارلمان فرانسه این کتاب را به عنوان یک اثر مضره محکوم کرد و رای به سوزانیدن آن داد. ولتر پس از آگاهی از خبر، فرار را برقرار اختیارکرد و پس از دو ماه سرگردانی در سیره پناه جست.  

سیره (۲۶) دهکده ای است درولایت “اوت مارن” (۲۷) واقع درشمال شرقی فرانسه، نزدیک مرزبلژیک. مارکی دوشاتوله در این ده قصری بزرگ داشت که از مادر خود به ارث برده بود. این قصرکه از قرن سیزدهم به جای مانده بود رو به ویرانی می رفت. ولترکه آدم ثروتمندی بود، مبلغ هنگفتی پول با بهره ی ۵ درصد به مارکی قرض داد تا قصر را مرمت کند (وامی که هرگز برای بازپرداخت آن به مارکی مراجعه نکرد). بدین ترتیب بخشی از قصرو قلعه ی بزرگ مرمت شد و مارکیزدوشاتوله به این قصر نقل مکان کرد. ولتر نیز در سیره به امیلی پیوست و درب خش جداگانه ای از قصردر اتاق مخصوص خود اقامت گزید، لیکن هنگام کار روی طرح های مشترک و زمان صرف ناهار و شام با مارکیز بود. این دو از اتاق های خود مرتباً برای یک دیگر یادداشت می فرستادند. ولتر ده ها شعرکوتاه عاشقانه برای مارکیز سرود که همگی از ظرافت و زیبایی کم نظیری برخوردارند. امیلی تمام نامه هایی را که ولتر بدو نوشته بود نگه داشت و سرانجام همه را در هشت مجلد چرمی صحافی کرد. این مجلدات تا به امروز پیدا نشده اند.

سیره بزودی به صورت مرکز مطالعه ی علم، فلسفه، هنر و ادبیات درآمد و این نبود جز با فعالیت های شبانه روزی، پشتیبانی مادی و معنوی و همچنین رهبری بدون چون  و چرای مادام دوشاتوله. ولتر و امیلی درسیره کتابخانه ای را ایجاد کردند که ۲۱ هزارجلد کتاب داشت. درآن زمان کتابخانه ی کمتر دانشگاهی این تعداد کتاب را درخود جای می داد. این کتابخانه آثار دانشمندان و فلاسفه ی عهد باستان را تا آن دوران درخود جای می داد.

 دو دلداده ساعت های طولانی را صرف مطالعه، تحلیل و بحث درباره ی اندیش ورزان دوره های مختلف می کردند و این که اندیشه ی آنان تا چه حد با حقیقت سازگار است. هر دو به متافیزیک سخت علاقمند بودند. متافیزیک بخشی از فلسفه بود که با واقعیت های خارج ازحوزه ی درک حسی انسان سروکارداشت. امیلی و ولتر درکنکاش های فکری خود تلاش می ورزیدند که به پرسش های مهم متافیزیک پاسخ گویند: دلایل اثبات وجود خدا کدامند؟ روح چیست؟ آیا روح همراه با جسم می میرد؟ آیا انسان مجبوراست یا مختار؟ منشاء شر چیست؟ افکار ما ازکجا ناشی می شوند؟ در حوزه ی فلسفه ی اخلاقی آندو تلاش می کردند به حل معضلات مهم اخلاقی ـ مانند ویژگی شادمانی بشری، ماهیت لذت، خیروشراجتماعی، تشویق، تنبیه، جزا، مجازات، برابری، رابطه ی خرد و احساس ـ نایل آیند. 

مارکیز دانشمندان، فلاسفه و ادیبان بسیاری را از سرتاسراروپا به سیره دعوت کرد و تمام امکانات خود را دراختیارآنان نهاد تا به کارعلمی و فلسفی بپردازند. هریک از این انسان های فرهیخته تمام مدت روز و بخشی ازشب را به تحقیق در اتاق های مخصوص به خود مشغول بودند و زمانی که هوا کاملاً تاریک می شد برای صرف شام و شرکت دربرنامه های تفریحی و هنری دور هم جمع می شدند. کاخ تئاتری هم داشت که مهمانان، معلمین خصوصی، بچه ها وخدمتکاران هنرپیشه های آن را تشکیل می دادند. در این تئاتر اغلب نمایشنامه های ولتر بود که بروی صحنه می آمد. مادام دوشاتوله گاهی خود شخصاً اپرا اجرا می کرد. ولترگفته بود که او “آوای آسمانی” دارد.

یکی ازخدمات بزرگ مادام و  ولتربه راه انداختن یک آزمایشگاه مجهز علمی (فیزیک، شیمی، زیست شناسی و غیره) درکاخ بود که نه تنها هر دو درآ ن به تحقیق علمی مشغول بودند، بلکه در آن بروی دانشمندان سرتاسر اروپا باز بود. یکی از خصوصیات برجسته ی مادام دوشاتوله کار دقیق، هدفمند و با برنامه ی وی بود. هیچ چیز او را از مطالعه ی شبانه روزی بازنمی داشت. مادام گرافینی که درسال ۱۷۳۸ در سیره مهمان بود، درباره ی مادام دو شاتوله می نویسد: “بیشتر اوقات روز و بسیاری از ساعات شب را، که گاهی تا ساعت ۵ یا ۷ بامداد ادامه می یافت، میز مطالعه را ترک نمی گفت.” (۲۸) او درباره ی یکی ازجلسات خصوصی که با مادام دوشاتوله داشته است، چنین توضیح می دهد:

“بامداد امروز بانوی خانه کتابی درباره ی یک محاسبه ی هندسی را برایمان خواند که توسط یک خیالپرداز انگلیسی نوشته شده بود. کتاب به زبان لاتین به رشته ی تحریر درآمده بود و او برایمان به فرانسه می خواند. او در هر مرحله ای مکث می کرد و من تصورمی کردم که او این کار را به خاطر درک محاسبات ریاضی انجام می دهد. لیکن او اصطلاحات ریاضی را به سادگی ترجمه می کرد. اعداد و بی نهایت ها. هیچ چیز دیگری نمی توانست او را متوقف سازد. آیا این تعجب برانگیزنیست؟” (۲۹)

یکی ازنوکرانی که درسیره خدمت کرده است نیزدرمورد برنامه ی کار مادام دوشاتوله چنین نوشته است:

“مادام دوشاتوله بیشتر اوقات صبح را صرف نوشتن می کرد و دوست نداشت کسی مزاحم کارش شود. لیکن زمانی که کار را متوقف می کرد، دیگر همان زن نبود. او از یک فرد جدی به یک انسان شاد و شنگول بدل می شد و خود را با شوروشوق به خوشیهای زندگی تسلیم می کرد.” (۳۰)

 مارکیز و ولتر گرچه در دو قسمت مجزای کاخ زندگی می کنند، لیکن طولانی ترین ماه عسل فلسفی خود را نیز می گذرانیدند. زمانی که ولتر در اوایل ۱۷۳۷ به آمستردام می رود، مادام دوشاتوله که می ترسد وی به سیره بازنگردد، به دوستی می نویسد:

“دوهفته قبل اگر او را به مدت ۲ ساعت نمی دیدم شکنجه می شدم. من از اتاقم برایش نامه می فرستادم به اتاقش. هم اکنون دوهفته سپری شده است و من نمی دانم کجاست و چکار می کند… من درشرایط بسیارناگواری بسرمی برم.” (۳۱)

ولتردرمارس ۱۷۳۷ به فرانسه بازگشت وسوگند یاد کرد که تنها عشق اوست که او را درفرانسه نگه می دارد ـ فرانسه ای که به خاطر نوشته هایش همواره در پی شکارش بوده و او را به تبعید و آوارگی کشانده است.

درسال ۱۷۳۸، آکادمی علوم فرانسه برای بهترین مقاله درمورد ماهیت آتش جایزه گذاشت. ولترکه در این زمینه مفصلاً تحقیق کرده بود با ارسال مقاله ای در این مسابقه شرکت کرد. دوشاتوله نیز مقاله ای دراین زمینه نوشت و به طور ناشناس در مسابقه شرکت کرد. او این اثر را شبانه، دور از چشم ولتر تدوین کرد: “چرا که من در این مقاله تقریباً با تمام نظرات ولتر مخالفت کرده بودم.” (۳۲) گرچه جایزه  نصیب اولر (ریاضیدان سوئیسی) شد، لیکن آکادمی علوم  هردو مقاله را به رسمیت شناخت و درکنار هم درمجله خود به چاپ رسانید. رازها از پرده برون فتادند؛ لیکن عشق خردورزانه ی این دو به چنان اوجی رسیده بود که پس از انتشار مقالات هریک از نوشته ی دیگری تمجید کرد.

بانوی سیره درتکوین شخصیت وشکوفایی علمی و فلسفی ولترنقشی تعییین کننده داشت. برخی برآنند که حتی کتاب اصول فلسفه ی نیوتن ولتر را درحقیقت این بانوی دانشمند نوشته است. ولتر خود بارها به برتری علمی مادام دوشاتوله اعتراف کرده است. او کتاب “نمایش مختصرسیستم جهانی” دلدار، که متأسفانه پس ازمرگ امیلی منتشرشد، را از “اصول فلسفه ی نیوتن” خود برتر شمرده است. ولتر درباره ی امیلی چنین اظهارنظرکرده است:

“درحقیقت امیلی معشوقه ای خدای گونه است که از زیبایی، شوخ طبعی، شفقت وتمام پارسایی های زنانه برخورداراست. لیکن من اغلب آرزومی کنم که او اینقدرها فرهیخته و تیزهوش نبود و عطش برای عشق ورزی می داشت. بالاتر از همه آرزومی کنم که او هم می توانست و هم می خواست که زبانش را در مواقع ضروری نگه دارد.” (۳۳)  

مارکیزدوشاتوله در راه ولتر از هر فداکاری فروگذاری نکرد. او ازبروکسل به فونتنبلو رفت و به هر دری متوسل شد تا آن که اجازه ی بازگشت ولتر را به فرانسه گرفت و راه را برای عضویت وی درآکادمی علوم فرانسه هموار ساخت. لیکن ولتر به سردی به آگاهی وی رسانید که به برلن رفته است. ولتر با فردریک دوم ولیعهد پروس که بعدها پادشاه شد دوستی نزدیک داشت. مادام از بی اعتنایی معشوق دلتنگ شد و احساس خود را طی نامه ای با دوستی درمیان نهاد. این نامه یکی از زیباترین و شورانگیزترین عاطفه ی عاشقانه را به معرض نمایش می گذارد. این عاشق پاکباز قبل ازآن که به فکرخود باشد، نگران معشوق است که مبادا مرگ وی آژنگ پشیمانی و پریشانی برچهره ی معشوق بی وفا بیفکند. او دراین نامه می نویسد که ولتر با ترک کردن وی “بخوبی می داند که قلب مرا سوراخ می کند و مرا درحالت شکنجه ی توصیف ناپذیر باقی می گذارد. باورکن، آنگاه که احساس می کنم از اندوه خواهم  مرد، اندیشه ای که بیش از هرچیز در ذهنم جولان می دهد این است که مرگ من جناب ولتر را دچار اندوه وحشتناکی خواهد ساخت. این اندیشه را تحمل نخواهم کرد که روزی خاطره ی من خاطر ولتررا کدر سازد. همه ی کسانی که به ولترعشق می ورزند باید از نکوهش وی پرهیزکنند.” (۳۴)

این احساس دلدادگی چنان نیرومند بود که ولتر ازمعاشرت شاهانه صرفنظرکرد و به پاریس نزد امیلی بازگشت. او بازگشت خویش را برای فردریک دوم پادشاه پروس چنین توجیه نمود:

“من دربار شکوهمند شما را ترک نگفتم که مانند یک ابله بر دامان زنی سرشک از دیده فرو بارم. لیکن اعلیحضرتا این زن بخاطر من تمام چیزهایی را ترک گفت که دیگر زنان به خاطر آن چیزها دوستشان را ترک می گویند. من از هر لحاظ بدو مدیونم. عشق غالباً چیزی است مسخره، لیکن دوستی ناب حقوقی را ایجاب می کند که ازفرمان شاه الزام آورتر است.” (۳۵)

پس ازآن بود که ولتر در بروکسل به مارکیز دوشاتوله پیوست و در شهر لیل، با دلدارخویش نخستین اجرای نمایشنامه ی محمد اثر خودش را تماشا کرد (۳۶) و پس از آن هردو فاتحانه به بروکسل بازگشتند. دریغ که در این مرحله امیلی احساس کرد که عشق ولترنسبت به او درحال فروکش کردن است. ولتر با عذرخواهی فراوان این افت را چنین توجیه کرد:

“اگرمی خواهی که هنوز عشق بورزم

مرا به سن عشق ورزیدن بازگردان

گر دست دهد

در شامگاه زندگیم

پگاه را زنده کن

خوب می بینم که ما دوبار می میریم

آنگاه که ازعشق ورزیدن

و مورد مهرقرارگرفتن بازمی ایستیم

به مرگی تحمل ناپذیر دچار می گردیم

که دربرابرآن پایان زندگی هیچ است.” (۳۷)

درآوریل سال ۱۷۴۴ ولتر و امیلی در سیره مقیم شدند و تلاش کردند که عشق دیرین و فروکش شده خود را زنده کنند. مارکیز در”رساله درباب خوشبختی” (۳۸) نوشت:

“در میان تمامی عواطف انسانی، اشتیاق به دانش آن چیزی است که بیش ا زهمه با شادمانی انسان یاری می رساند. زیرا عشق به دانش ما را درکمترین حد ممکن به یکدیگر وابسته می سازد.” (۳۹)

با وجود این او عشق را چنین تعریف می کند:

“فراتر از هر چیز نیکویی که در دسترس ما قراردارد، تنها چیزی که در برابرآن حتی لذت آموختی باید فدا شود. کمال مطلوب آن است که دو فرد انسانی چنان مجذوب یکدیگر شوند که شور و شیدایی آنان نه به سردی گراید و نه به افراط کشیده شود. لیکن امکان ایجاد چنین هماهنگی بین دو انسان اندک است. چنین هماهنگی بیش از حد کمال گرایانه به نظر می رسد. قلبی که توان چنین عشقی را درخود نهان دارد و روحی که چنین مشحون از استواری و مهر باشد چه بسا پس از قرنی زاده شود.” (۴۰)

افسوس که طولی نمی کشد که مادام دوشاتوله افول این عشق و پژمردگی امید خود را مشاهده می کند. او درنامه ی منقلب کننده ای به دوست خود می نویسد:

“ده سال درعشق کسی که برروح من چیره شده بود شاد بودم؛ و در این دهسال در هماهنگی کامل با او بسر بردم. آنگاه که سن و بیماری محبت او را کاهش داد، مدت درازی گذشت تا متوجه این واقعیت شدم. من برای و بجای هر دو عاشق بودم. سرتاسرزندگیم را با او گذرانیدم و قلب خوش باورم ازشور عشق لذت برد و این توهم که خود نیز آماج تیرعشق است. این شادمانی را از دست دادم.” (۴۱)

ولتردر سفرعشق عقب تر از معشوقه ی پاکباز و فاقد وفاداری این زن خردمند است. آنگاه که دیگر پلیس وکلیسا در پی اش نیستند و ضرورتی ندارد در سیره پناه جوید، سر برآستان زنی دیگر می ستاید و چنانکه خواهیم دید معشوقه را ناگزیر می سازد که عشق تازه ای را برای خود بجوید.

ماه بعد ولترشاعر دربار شد و درکاخ ورسای به او اتاقی دادند. مادام دوشاتوله مقام درباریش را، که به خاطر ولتر از دست داده بود، دوباره به دست آورد و اجازه یافت در حضور ملکه بنشیند. در روز نهم ماه می سال ۱۷۴۶، به اهتمام مادام دوشاتوله، ولتر به عضویت آکادمی علوم فرانسه  درآمد و ندیم شاه شد. لیکن به علت سرودن شعری خشم درباریان را برانگیخت. درسال ۱۷۴۷مادام دوشاتوله که قمار را ازسرگرفته بود در یک شب مبلغ ۸۴ هزارفرانک به درباریان و گویا شخص ملکه ی فرانسه باخت. ولتر که درکنار او ایستاده بود، به انگلیسی به او هشدارداد که با یک آدم متقلب بازی می کند. خبر در دربار پیچید و درباریان را شوراند. ولتر و امیلی فرار را برقرار اختیارکردند و درمنطقه ی دورافتاده ای نزدیک بانوی سالخورده ی اشرافی پناه جستند.

ادامه دارد

پانویس

۱ـ این اصطلاح را ازاستاد دانشمند وفرزانه دکتررضا براهنی به عاریت گرفته ام.

۲ـ فرهنگی معین، جلد پنجم صفحه ی ۸۵۶.

۳ـ به عنوان مثال درصفحه ی ۳۸۶ متن اصلی می خوانیم:

“Voltaire, on her shoulder, warned him in English that she was playing with cheats….”

این جمله درفارسی چنین ترجمه شده است: “ولترکه درکناروی ایستاده بود، به انگلیسی بدو گوشزد کرد که دربازی تقلب می کند….” مترجم متأسفانه ازاین نکته غافل مانده است که درزبان انگیسی لغت:

cheat

 هم اسم فاعل است وهم فعل وعلاوه برتقلب کردن متقلب هم معنی می دهد. اینجانب به خاطراطمینان بیشتربه متن دیگری مراجعه ومشاهده کردم که به جای این لغت ازلغت:

Cardsharper

استفاده شده است که “متقلب دربازی ورق” معنی می هد. این تنها اشتباه درترچمه ی فارسی نیست. مثلاً درصفحه ی ۳۸۹ متن اصلی می خوانیم:

“This ménage à trios continued up to December…”

این جمله به فارسی چنین ترجمه شده است: “دلبری مادام ازسن ـ لامبرتا دسامبر… ادامه یافت.” درحالی که ترجمه ی درست آن چنین است: “این مثلث عشق تا ماه دسامبرادامه یافت.” جالب است که اصطلاح:

ménage à trios

اصلاً به فارسی ترجمه نشده است. این اصطلاح فرانسه را می توان به “رابطه ی سه جانبه”، “معاشرت سه جانبه” ویا “مثلث عشق” برگرداند.

رجوع شود به ویل دورانت، تاریخ تمدن، ترجمه دکترغلامحسین مصاحب ودیگران، انتشارات معرفت، تهران وهمچنین متن انگیسی کتاب:

Will and Ariel Durant, The History of Civilization: The Age of Voltaire, Simon and Schuster, New York, 1965.

۴- Gabrielle Anne de Froulay

۵- شاعررومی سال های ۷۰ تا ۱۹ قبل ازمیلاد که نام اصلی اش “یولیوس ویرژیلیوس مارو” بود. او که به هومررومی اشتهارداشت تأثیربسیارزیادی برشعروادب رُم باستان بجای گذاشت. منظومه ی حماسی وجاودانه ی او “آنه ئید” ۱۱سال را ازعمروی به خود اختصاص داد ومتأسفانه شاعربه سبب بیماری نتوانست آن را به پایان برساند. درباره ی این حماسه ی ملی رومی گفته اند: “باشکوه ترین اثری که می تواند برزبان بشرجاری شود.” آثارویژیل خوشبختانه ازمحکومیت مسیحیت اولیه رست.

۶- هوراس شاعرطنزپردازوغزل سرای رومی ودوست ویرژیل متولد سال ۶۵ ومتوفی به سال هشتم قبل ازمیلاد است.

۷- سیسرو یا سیسرون خطیب وسیاستمداربرجسته ی رومی (از۱۰۶ تا ۴۳ قبل ازمیلاد) که به مدت دوسال درشرق به سیرآفاق وانفس پرداخت وبه سبب سخنرانی های آتشین خود ناگزیرازجلای وطن شد. سخنرانی های او هنوزهم الهام بخش فلاسفه ومتفکرین علوم اجتماعی است.

۸- جان میلتون (۱۶۰۸ تا ۱۶۷۴ میلادی) شاعرانگلیسی ومؤلف آثاربرجسته ای چون “بهشت گمشده و”بهشت بازیافته” که پس ازشکسپیر بزرگترین نقش را درادبیات انگلیسی ایفا کرده است.

۹- تورکوتوا تاسو شاعرحماسه سرای ایتالیایی (۱۵۴۴ تا ۱۵۹۴ میلادی) ومؤلف اثرحماسی ـ تخیلی “اورشلیم نجات یافته.”

۱۰- ازمقاله ی ولتردرستایش ازمادام دوشاتوله که تحت عنوان:

Éloge historique de Madame la Marquise du Châtelet

تحت عنوان “ضمیمه” درمنبع ذیل منتشرشده است:

Esther Ehrman, Mme Du Châtelet : Scientist, Philosopher and Feminist of the Enlightenment, Leamington Spa, 1986.

۱۱- Florent-Claude Marquis du chastellet

۱۲- Semur-en Auxios

۱۳- برگرفته ازتارنمای اینترنتی ذیل:

http://www.visitvoltaire.com

۱۴- Duc de Richeliea

۱۵- به نقل ازکتاب مصور(شامل ۵۸۹ تصویر) وبسیارباارزش ذیل تحت عنوان “قرن هیجدهم”. متأسفانه دراین کتاب فقط همین یک جمله ازاین زن فیلسوف ودانشمند نقل شده است:

Alfred Gobban, The Eighteenth Century, McGraw-Hill Book Company, New York, 1969, p. 245.

۱۶- Alexis Claude Clairaut

۱۷- Victor Iprit

۱۸- Lynn M. Osen, Women in Mathematics, Cambridge, Mass.: MIT Press, 1974, pp. 49-70.

۱۹- Samuel Koenig

۲۰ و۲۱- به نقل ازمنبع شماره ی ۱۳.

۲۲- Madam Newton-pompoms

۲۳- ازکتاب:

Georg Brandes, Voltaire, ۲ v., New York 1930, p. 345

نقل شده در متن انگلیسی کتاب “تاریخ تمدن” ویل دورانت مندرج درپانویس شماره ۱.

۲۴- عنوان انگلیسی وفرانسوی کتاب به ترتیب به قرارذیل اند:

  1. Letters Concerning the English Nation
  2. Letters anglaise

۲۵- Lettres Philosophiques

۲۶- Cirey

۲۷- Haute-Marne

۲۸- Will and Ariel Durant, The History of Civilization: The Age of Voltaire, Simon and Schuster, New York, 1965, p. 374.

۲۹- James Parton, Life of Voltaire, Vol. 1, Boston 1882, as quoted in Will and Arient Durant, p. 374.

۳۰- Esther Ehrman, Mme Du Châtelet : Scientist, Philosopher and Feminist of the Enlightenment, Leamington Spa, 1986, p. 55.

۳۱- به نقل ازمنبع ذیل که درصفحه ی ۳۷۴نسخه ی اصلی (انگلیسی) کتاب تاریخ تمدن ویل دورانت (منبع شماره ۱ و۲۸) آمده است:

Pomeau, La Religion de Voltaire, Paris 1958, p. 190.

۳۲- ویل دورانت (پانویس ۱ و۲۸) صحفه ی ۳۷۵.

۳۳- این نقل قول قبل ازآغازکتاب “معشوقه ی خدای گونه” اثر ولترآمده است. رجوع شود به:

 Samuel Edwards, The Divine Mistress, David McKay Company Inc., New York 1970

۳۴- ویل دورانت (پانویس ۱ و۲۸) صحفه ی ۳۷۹.

۳۵- این نقل قول درصفحه ی ۳۷۴ نسخه ی اصلی (انگلیسی) کتاب تاریخ تمدن ویل دورانت (منبع شماره ۱ و۲۸) آمده است. ویل دورانت خود آنرا ازمنابع ذیل نقل کرده است:

James Parton, Life of Voltaire, Vol. 1, Boston 1882, p. 445.

۳۶- ولترنمایشنامه ی به رشته ی تحریردرآورده است تحت عنوان “محمد” که درآن اسلام وبنیان گذارآن را با طنزگزنده ی ویژه ی خود کوبیده است. دربخشی ازاین نمایشنامه حضرت محمد جوانی تازه به دوران رسیده بنام سعید را تحت تأ ثیرتلقینات مذهبی وادارمی کند که پدرپیرش زبیررا که شیخ مکه است به قتل برساند. جالب این است که این نمایشنامه قبل ازآنکه توسط مسلمانان محکوم شود، مورد تقبیح بخش هایـــــی ازمسیحیت (بویژه کاتولیک ها) قرارگرفت. عقیده ی عمومی براین بود که ولتربا دست آویزقراردادن اسلام درواقع خشونت، تعصب، وشقاوت ذاتی مسیحیت بطورخاص ومذهب را بصورت عام محکوم کرده است.

۳۷- رجوع شود به صفحه ی ۳۸۰ نسخه ی اصلی (انگلیسی) کتاب تاریخ تمدن ویل دورانت (پانویس های  شماره ۱ وشماره ی ۲۸).

۳۸- عناوین انگلیسی وفرانسه ی این کتاب به ترتیب درذیل آمده اند:

  1. A Discourse on Happiness
  2. Traité de la bonheur

۳۹- ویل دورانت (پانویس ۱ و۲۸) صحفه ی ۳۸۲.

۴۰- آیضاً

۴۱- ایضاً