از خوانندگان
همزمان با سالگرد فقدان تلخ «عباس کیارستمی » و برگزاری جلسه های علنی دادگاه «نجفی» ناخودآگاه این دو شخصیت مقایسه می شوند.
با شنیدن نام یکی حریری لطیف از انسانیت، شخصیت و برازندگی وجودمان را در بر می گیرد. اما شنیدن نام آن دیگری احساس نفرت و رذالت به تمامیت ذهنمان را می آلاید.
کیارستمی به ما اعتماد به نفس داد. چهره ی مهربان و زیبای ما را به ما نمایاند و در سخت ترین و تاریک ترین شرایط با نسیمی از شعور و زیبایی وجودمان را نوازش کرد.
آقای وزیری بی سر و ته، با عناوین قلنبه و سلنبه و بی خاصیت، تحصیل رها کرده… و دهها افتخار به درد نخور که در کسوت وزارت، رذیلانه هنرمند را به تزویر می خواند.
در قاموس او عدم ریاکاری جرم محسوب می شود، و صد البته طرح مشکلات که جای خود دارد مسلما جرمی کبیره و نابخشودنی است. وزیر بی خودی که حتی طرح مشکلات آموزشی و رفتاری کودکان از سوی هنرمند دردشناس و البته بدون ته ریش را تاب نمی آورد:
کودکانی که کتک می خورند و تنبیه می شوند، تشویق را درک نمی کنند و البته دروغ می گویند.
بچه هایی که بی درنگ در پاسخ سئوال:مشق را بیشتر دوست داری یا کارتون؟
جوابشان مقش(مشق) است.
به جای پیگیری مشکل و جستن راه حل آن، به «ته ریش» فیلمساز گیر می دهد.
شاید هم برنامه تان برای آینده ایران پرورش نسل دروغگو بود. لابد با خود فکر کرده بودید نسلی که در ابتدا دروغ بگوید در آینده به راحتی دروغ را می پذیرد!
اما خوشبختانه پیش بینی تان درست از آب در نیامد، بهتر بگویم کامل از آب در نیامد. چرا که همچنان قهرمان ما همان پسربچه ی روستایی است که دروغ نمی داند چیست، صداقت و مسئولیت پذیری ویژگی اصلی اوست، مسئولیت اشتباهش را می پذیرد و بدون عذر و بهانه تمام تلاشش را میکند تا اشتباهش را جبران کند. و همچنان با سرانجام زیبایش لبخند را برلبانمان می نشاند.
نجفی اما دروغگوست.
فضیلت او به سرانجام نرساندن پروژه ی دانشگاه است. درست بعد از پیروزی انقلاب سراسیمه خود را به رأس سفره ی انقلاب رساند و تا الان جای خود را چارچنگولی چسبیده بود.
این آقای دکتر نیمه تمام تخصص اش در قرار گرفتن در حلقه ای از افراد سطحی و کم مایه است تا خوش بدرخشد. در تمام این چهل سال درست و حسابی معلوم نیست کدام طرفی است؟
ریش دارد؟یا ندارد؟
اخموست و یا لبخند به لب دارد؟
الان هم معلوم نیست قاتل است یا مقتول؟
خیانت کرده یا خیانت شده.
همین الان هم سعی کرده ملت را به بازی بگیرد.
غافل از آن که آن فرهیختگی پوشالی با نوک پرستویی فرو ریخت.