گویا نیوز: امیر توحید فاضل، دبیر سیاسی، خبرنگار حوزه دولت و مجلس خبرگزاری موج که روز چهارشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۸ از تیم خبرنگاران همراه محمد جواد ظریف، وزیر امور خارجه ایران، جدا شده و در کشور سوئد درخواست پناهندگی داد، گفت که ترس از دستگیری به خاطر «موضوعی که به زودی همه آن را فاش خواهم کرد» ناچار به بازنگشتن به تهران و درخواست پناهندگی در سوئد شده است.
امیر توحید فاضل در گفتگوی ویدئویی با علی جوانمردی که از رسانه آوا تودی پخش شد، گفت: «صبح روز چهارشنبه ۳۰ مرداد با لطایف الحیل، تیم محافظان خبرنگاران وزارت امور خارجه را توانستم فریب دهم و از آنها جدا شدم، جدا شدنی که به فرار بیشتر شبیه بود. از فرودگاه خودم را به پلیس معرفی کردم، پلیس با رفتار بسیار مودبانه مرا به اداره مهاجرت سوئد معرفی کرد و آنجا درخواست پناهندگیام را اعلام کردم.»
او گفت که در ۲۷ مرداد عنوان خبرنگار همراه ظریف، برای ماموریتی ۶ روزه از ایران خارج شد. او گفت که در همان روز ۲۷ مرداد وارد نروژ شده، از آنجا به همراه ظریف به سوئد رفته و در ۳۰ مرداد توانسته فرار کرده و درخواست پناهندگی دهد.
امیر توحید فاضل درباره دلایل فرار توضیح داد که «خانواده ام خبر نداشتند و من به نقطه ای رسیدم که حضورم در ایران برای آنها هم سختی در پی خواهد داشت. یکی از همکارانم در تهران روز سه شنبه به من اطلاع داد که نیروهای امنیتی بابت موضوعی که به زودی همه آن را فاش خواهم کرد به خبرگزاری ما (موج) مراجعه کرده و میخواستند مرا دستگیر کنند و او با اکانت دیگری به من یک فایل صوتی فرستاد که به خانمت بگو اگر خانه است، [دیگر] خانه نباشند. چون میدانست من نیستم، میترسید آنها (نیروهای امنیتی) شبانه به منزل ما بروند و خانواده من بترسند. البته من در تهران هم این موضوع را شنیده بودم و رسما هم اعلام شده بود که بابت اخبار من، شکایتی تنظیم کرده اند ولی تصور نمی کردم به خبرگزاری بیایند و بخواهند در محل کارم مرا دستگیر کنند.»
این خبرنگار از وجود ۴۸ نیروی امنیتی برای محافظت از ظریف و همراهانش خبر داد و گفت که تعدادی از افراد دیگر نیز در انجام این ماموریت به آن ۴۸ نفر کمک میکردند. دبیر سیاسی خبرگزاری موج گفت: «خیلیها مواظب ما بودند. در سطح شهر آدم گذاشته بودند، به غیر از آن ۴۸ نفری که همراه ما بودند. آن ۴۸ نفر را ما می دیدیم. غیر از آنها هم، مثلا سر خیابان هتل دو طرف [افرادی] بودند. پاساژ که میرفتیم جلوی در ورودی پاساژ می دیدیم آنها را. اینها افرادی نبودند که با ما بودند، بلکه افرادی بودند که در سوئد به آنها (۴۸ نیروی امنیتی) کمک میکردند. خیلی سخت بود.»
او درباره نحوه فرارش توضیح داد: «در فنلاند اصلا فرصتش پیش نیامد. در سوئد به دلیل اعتراضات مردمی که اینجا صورت گرفته بود، یک مقدار فضا بازتر شد. تا صبح روز چهارشنبه. ما در آن روز صبحانه خوردیم، مطلع شدم که قرار نیست در آن روز ما را به برنامهای ببرند و تنها یک سخنرانی آقای ظریف داشت. یک لحظه شنیدم یکی از ماموران امنیتی به همکارش گفت که همه خبرنگارها را درون مینیبوس بگذارد و از آنجا به محل سخنرانی و پس از آن به محل سفارت ببرد و دیگر بیرون نیایند تا دو دیدار آقای ظریف با رئیس مجلس و اینها برگزار شود و مستقیما آنها را به فرودگاه ببرد. لحظه سوار شدن بود و من چمدانهایم را نیز تحویل داده بودم و تنها یک کوله پشتی با یکی دو لباس گرم همراهم مانده بود، خواهش کردم که اجازه دهند من سیگار بکشم. هر دفعه هم که میخواستم سیگار بکشم به من میگفتند: «وه چه کار میکنی؟ چقدر میری سیگار میکشی» ….آنجا (درون مینیبوس بازگشت) گفتم که میخوام سیگار بکشم که گفت چکار میکنی، کجا میخوای بکشی. گفتم اینجا پشت مینی بوس اجازه بدید یک سیگار بکشم وسایلم هم که پیش شماست. به من چپ چپ نگاه کرد.»
این عضو جدا شده از تیم همراه وزیر امور خارجه ایران، بلافاصله پس از خروج از مینیبوس، اقدام به فرار کرده است. او این لحظات را اینگونه شرح داد: «من پشت مینیبوس که رفتم شروع به دویدن کردم و پشت سرم را هم نگاه نمی کردم. در مسیر ترسیده بودم و حتی کوچه پسکوچههایی که از آنها فرار کردم، هر لحظه احساس می کردم یک نفر پشت سر من است. یک جا دیدم که مدام دارند روی گوشیم زنگ می زنند روی یک سیم کارت که خود سفارت به من داده بودند. یک لحظه فقط توقف کردم و سیمکارت را از روی موبایل درآوردم و آن را پرت کردم و به راهم ادامه دادم. یک تاکسی گرفتم و از او خواهش کردم که مرا به دفتر پلیس ببرد. تاکسی مسیری به سمت هتل در پیش گرفت و من به سختی به او گفتم که از این مسیر نرود و مسیر دیگری برود.»
امیر توحید فاضل لحظه رسیدن به اداره پلیس سوئد را لحظه رسیدن به آرامش توصیف کرد و گفت: «وقتی به دفتر پلیس رسیدم با رفتار بسیار مهربانانه پلیس روبرو شدم و به من آرامش دادند و سوالی جوابی از من نکردند و با یک ماشین مرا به اداره مهاجرت بردند و آنجا درخواست پناهندگی دادم.»